فرشاد گلزاری

 مساله رقابت میان کشورهای اسلامی از گذشته تاکنون در دو بخش خاومیانه و حاشیه خلیج‌فارس با موضوعات و در قالب روندهای مختلف جریان داشته و حالا هم به نوعی دیگر در حال مشاهده این تقابل با یکدیگر هستیم. آنچه در این میان به نوعی باعث تغییر روند مذکور شد، تحولاتی بود که در سال 2010 و 2011 میلادی در قالب «بهار عربی» یکباره در عرصه سیاست بین‌الملل ظاهر شد و به نوعی موجبِ ایجاد گسست‌های سیاسی - ایدئولوژیک شد. این گسست‌ها به یک بهم ریختگی آشکار منجر شد که درنهایت قطب‌بندی‌های جاری در مقیاس منطقه‌ای را تشدید. بدون تردید در رأس این قطب‌بندی‌ها عربستان سعودی که حامل ایدئولوژی وهابی است و خود را به عنوان قبلة مسلمانان به دنیا معرفی کرده، مهمترین بازیگر به حساب می‌آید که امروزه هم به دنبال آن است تا به هر ترتیب که شده جایگاه قبلی خود را مجدداً احیا کند. این کشور تنها جریان مذهبی قالب در منطقه تا سال 2010 به شمار می‌آمد که تمام دولت‌های حاشیه‌خلیج و حتی دولت‌های مستقر در شمال آفریقا از سیاست‌های او تبعیت می‌کردند. ریاض در این میان توانست امارات متحده عربی  و بحرین را با خود همراه کند و دلیل اصلی این اقدام را باید نخست در مصر و پس از آن در سوریه و سایر کشورها بررس کرد. زمانی که حسنی مبارک، رئیس‌جمهوری پیشین مصر در جریان انقلاب سال 2011 میلادی با مشکل روبرو شد و تن به کناره‌گیری داد، سعودی‌ها و در کنار آنها اسرائیل به شدت از اوضاع و احوال آن هنگام نگران شدند. دلیل اصلی این نگرانی روی کار آمدن «محمد مرسی» از جناحِ اخوان‌المسلمین بود که سیاست‌های او دقیقاً برخلافِ عربستان و رژیم صهیونیستی بود. اما نگرانی دوم که تاحدودی عربستان را به ستوه آورد، ورود ترکیه به معادلات قاهره و حمایت از مُرسی بود. به زبان گویاتر معادلات مصر بود که باعث ایجاد اختلاف میان آنکارا و ریاض شد و اوضاع و احوال تا جایی پیش رفت که سعودی‌ها تمام تلاش خود را کردند تا بتوانند مُرسی و تیمش را راهی زندان کنند و اتفاقاً در این راه موفق شدند. سعودی‌ها با حمایت از «ژنرال عبدالفتاح السیسی» او را به قدرت رساندند و همین موضوع باعث شد تا اسرائیل هم از کنار زدن اخوان‌المسلمینِ هماهنگ با آنکارا احساس امنیت بیشتری کند. پرونده بعدی که به نوعی موجب شد تا عربستان و امارات دست به ماجراجویی بزنند، سوریه بود. این دو کشور با هزینه‌های بسیار زیاد و آتش زدن پترودلارهای خود در حمایت از جریان‌های تروریستی عملاً سوریه را به میدان جنگ قرن بیست و یکم تبدیل کردند. در سوی دیگر این معادله قطر هم با هزینه‌های هنگفت به دنبال آن بود تا بتواند از کیکِ سوریه برای خود قطعه‌ای بزرگ و خوش آب و رنگ دست و پا کند. دوحه در این مسیر به دنبال تزریق ایدئولوژی خود بود و سعودی‌ها متوجه شدند که اگر قطر برنده این میدان شوند، مجدداً باید با تفکر اخوانی روبرو شوند. بر این اساس بود که ترکیه با بهانة تامین امنیت ملی خود وارد مرزهای شمالی سوریه شد و به صورت کاملاً آشکار به مداخله در امور این کشور پرداخت. ورود ترکیه به عنوان ارتشِ دوم ناتو و همچنین حضور ایران و روسیه به عنوان متحد دمشق، معادلات را تغییر داد و در اینجا بود که آنکارا توانست تا حد زیادی ریاض را از شطرنج سوریه خارج کند.

ریاض به‌هیچ وجه از وضعیت فعلی و اقدامات آنکارا راضی نیست و اخیراً هم شاهد آن بودیم که مقامات عربستان دستورِ تحریم کالاهای ترکیه را صادر کردند که برای اردوغان و تیمش از حیث اقتصادی بسیار گران تمام شده است

حمله به منافع ریاض در شمال آفریقا

در شمال آفریقا و به خصوص در لیبی هم، چنین اتفاقی رخ داده است. ترکیه با حمایت از دولت وفاق ملی لیبی که رهبری آن را «فائز السراج» در دست دارد و بر ساحل و مناطق غربی این کشور حکومت می‌کند، علناً مقابلِ ارتش آزاد لیبی به فرماندهی «ژنرال خلیفه حفتر» قرار گرفت که در شهر طُبرق (واقع در شرق لیبی) واقع  شده و مورد حمایت امارات و عربستان قرار دارد. پرونده دیگر، ورود و مداخله ترکیه در معادله قره‌باغ به نفع جمهوری آذربایجان بود که این موضوع منافع زیادی برای آنکارا از حیث اقتصادی، سیاسی و خصوصاً تسلیحاتی - نظامی دارد و از منظر سعودی‌ها، ترکیه با این کار می‌خواهد آمایش مذهبی مسلمانان قفقاز را به نفع خود تحت‌تاثیر قرار دهد. اما آنچه در این میان بسیار مهم است، احساس خطرِ پادشاهی عربستان از ورود احتمالی ترکیه به یمن است.

ترکیه و عربستان هر دو از به روی کار آمدن «جو بایدن» بیمناکند و به نظر می‌رسد بهترین راه را در حل و فصل اختلافات دیده‌اند. حال باید دید این اقدامات را می‌توان «ارسال سیگنال‌های صلح‌آمیز» دانست یا خیر؟!

این مولفه‌ها به خوبی نشان می‌دهد که سعودی‌ها به هیچ وجه از وضعیت فعلی و اقدامات ترکیه راضی نیستند و به‌تازگی هم مقاماتِ ریاض دستورِ تحریم کالاهای ترکیه را صادر کرده‌اند که برای اردوغان و تیمش از حیث اقتصادی بسیار گران تمام شده است. اما نکته اصلی دیگر این است که اخیراً یاسین اوکتای، مشاور سیاسی اردوغان و یکی از نزدیک‌ترین شخصیت‌ها به او، مقاله‌ای برای روزنامه «ینی شفق» وابسته به حزب حاکم ترکیه نوشته است که به سرعت در تمام پایگاه‌ها و دستگاه‌های اطلاع‌رسانی حامی دولت ترکیه بازنشر شد. این مقاله با بیان اینکه «آیا ترکیه همانطور که لیبی و آذربایجان را نجات داد، برای نجات یمن هم از راه «طوفان قاطعیت» وارد عمل خواهد شد؟»، پیام تهدیدآمیز و بسیار خطرناکی برای عربستان و امارات بود؛ چراکه مداخله آنکارا در یمن تمام معادلات سیاسی و نظامی را در آنجا تغییر می‌دهد، به ویژه اینکه ترکیه به دلیل مداخله‌های نظامی‌اش در لیبی، سوریه، سومالی و اخیرا آذربایجان مهارت‌های بزرگی در عرصه میدانی به دست آورده است. این مسائل را اگر کنار یکدیگر قرار دهیم به خوبی درمی‌یابیم که چرا سحرگاه جمعه گذشته، پادشاه عربستان سعودی طی تماس با اردوغان از او برای حضور در اجلاس مجازی جی۲۰ دعوت به عمل آورد و پس از آنکه این اجلاس در روز یکشنبه به پایان رسید، اردوغان در اولین موضع‌گیری به عربستان به دلیل موفقیت برگزاری این اجلاس تبریک گفت! این اظهارنظر اردوغان در پی آن است که فیصل بن فرحان، وزیر خارجه عربستان اخیراً اعلام کرد روابط خوب و مثبتی بین ریاض و آنکارا وجود دارد. این اظهارات باعث شد تا رسانه‌های تمام دنیا نگاه خود را بر رد و بدل شدن این پیام‌ها متمرکز کنند.

از روزی که این پیام‌ها میان آنکارا و ریاض علنی شده بسیاری از تحلیلگران در نوشتارهای خود به این موضوع اشاره کرده‌اند که به زودی شاهد آب شدن یخِ روابط میان دو طرف خواهیم بود، ولی باید توجه داشت که این تحلیل بیشتر به یک پیش‌داوری و قضاوتِ زودهنگام شبیه است تا یک اظهارنظر کارشناسانه؛ چراکه ترکیه با اینکه فعلاً در بسیاری از پرونده‌ها دست برتر را دارد ولی توان ادامه این روند با وجود بحران اقتصادیِ برآمده از پاندمی کرونا را ندارد.

از سوی دیگر سعودی‌ها هم از تحولات منطقه و تحرکات ترکیه ترس دارند اما جالب اینجاست که هر دو کشور از به روی کار آمدن «جو بایدن» بیمناکند و به نظر می‌رسد بهترین راه را در حل و فصل اختلافات دیده‌اند. حال باید دید این اقدامات را می‌توان «ارسال سیگنال‌های صلح‌آمیز؟» دانست یا خیر؟!