فرشاد گلزاری

 افغانستان این روزها یکی از مهمترین ادوار خود را طی می‌کند. بسیاری از شهروندان این کشور با نزدیک شدن به عید قربان امید دارند که شاید برای چند روز هم که شده صدای انفجار و گلوله‌ را در کابل و بسیاری از ولایات کشورشان نشنوند ولی واقعیت چیز دیگریست. صحنه افغانستان بدون تردید یکی از خطرناک‌ترین موقعیت‌ها برای خبرنگاران و نظامیان به شمار می‌رود و از سوی دیگر باید متوجه بود که این کشور فقط درگیر مسائلی مانند طالبان و صلح سراسری نیست؛ بلکه پدیده‌هایی در افغانستان ظهور کرده است که نشان می‌دهد جامعة همسایة شرقی ما، این روزها حال خوشی ندارد. از حدود دو سال پیش یا کمتر، بحران اقتصادی در افغانستان آرام آرام با خود تبعات منفی‌اش را آورد. زمانی که پای صحبت مردم این سرزمین می‌نشینید، در نمای اول به این نتیجه می‌رسید که شهروندان افغانستان همانند بسیاری از کشورها (ازجمله عراق و سوریه) از جنگ خسته شده‌اند و خواهان خروج آمریکایی‌ها هستند اما چند دقیقه بعد متوجه می‌شوید که این خواست قلبی آنها نیست. دلیل آن هم این است که آمریکایی‌ها پس از آنکه در سال 2001 میلادی به بهانه مبارزه با تروریسم و حذف اسامه‌ بن‌لادن به افغانستان لشگرکشی کردند، بسیاری از خانه‌های مردم افغانستان را از آنها برای استقرار اجاره کردند. درست است که نظامیان ایالات متحده در پادگان‌ها و پایگاه‌های فرعی حضور داشتند اما واقعیت این است که واشنگتن برای آنکه بتواند مردم سخت‌کوشِ افغان را با خود همراه کند و جو روانی را به نفع آمریکا مهندسی کند، چندین پروژه عمرانی و کشاورزی را در افغانستان کلید زد و در آنجا بود که پیمانکاران و برخی از سرمایه‌گذاران وارد کابل شدند. همین رفت و آمدها برای مردم ارزآوری داشت و تاحدودی اقتصاد افغانستان را جلو برد. کم‌کم وام‌های صندوق بین‌المللی پول که آمریکا ضمانتش کرده بود، به بدنه اقتصاد افغانستان تزریق شد اما فسادِ افسارگسیخته در مقامات به حدی بود که باز هم اقتصاد افغانستان نتوانست وارد عصر جدید شود. البته فساد در افغانستان و گسترش آن در میان مقامات این کشور یک پروژه هدایت شده از سوی سازمان سیا و وزارت اقتصاد ایالات متحده بود که متاسفانه موفق از آب درآمد! این روند به حدی جلو رفت که باندهای خلافکار در گوشه و کنار کابل شکل گرفتند. یکی از فعالیت این باندها آدم‌ربایی برای کسب نان شب و درآمد بود که دولت سعی کرد آن را از بین ببرد اما آنها همچنان به صورت زیرزمینی زیست می‌کنند. این موضوعات امروز گریبانگیر مردم افغانستان است و از سوی دیگر عدم تعامل دولت افغانستان و طالبان با یکدیگر هم به  یک چالش جدی‌تر تبدیل شده است. فارغ از این مباحث باید متوجه باشیم بسیاری از تحلیلگرانی که در داخل افغانستان حضور دارند به جدیت معتقدند توافق طالبان و آمریکا که در اسفندماه 1398 در دوحه به امضا رسید، هیچ دستاوردی برای مردن افغانستان نداشته بلکه اوضاع را خطرناک‌تر کرده است. تحلیل آنها بر این عنصر استوار است که طالبان پس از امضای توافق دوحه توانسته حدود 6هزار زندانی خود را از زندان‌های دولت افغانستان آزاد و همه آنها را به صفوف خود در جبهه‌های مختلف واقع در ولایات افغانستان تزریق کند. طبیعی است که این اقدام مجدداً دامنه عملیات‌ها علیه نیروهای افغان (نه آمریکایی‌ها) را افزایش می‌دهد و همین مساله نارضایتی علیه دولت حاکم بر کابل را دوچندان می‌کند. این مسائل در حالی اتفاق افتاده است که در شرایط کنونی همه جریان‌ها و طیف‌های سیاسی -  قومی در افغانستان به دنبال آن هستند تا بتوانند زمینه را برای برگزاری نشست بین‌الافغان با حضور دولت افغانستان، طالبان و سایر جریان‌های سیاسی فراهم کنند اما مشکل اینجاست که طالبان اساساً و عملاً، دولت افغانستان را به رسمیت نمی‌شناسد و از جهتی دیگر با کابل زاویه‌های جدی دارند. شاید قابل درک نباشد، اما واقعیت این است که طالبان  با ساختارِ حکومتِ «مبل و میز» مشکل دارد. همه به یاد دارند که برخی از وزرای طالبان در آن زمان که افغانستان با عنوان امارت اسلامی توسط طالب‌ها هدایت می‌شد، بر روی پتو می‌نشستند و دستورات خود را کتابت می‌کردند و این در حالیست که ما در ارگ ریاست جمهوری اشرف غنی و عبدالله عبدالله را با کت و شلوار می‌بینیم! این تضادهای به ظاهر ساده باعث شده تا زلمی خلیلزاد به عنوان نماینده ویژه آمریکا در امور صلح افغانستان به این نتیجه برسد که برای آرام کردن اوضاع و هدایت پرونده به سوی برگزاری بین‌الافغان باید مجدداً اقدام به رایزنی‌ در سطوح مختلف کند.

هدف خلیلزاد از سفر به دوحه، کابل و پاکستان تاحدودی مشخص است. او در اسلو و صوفیه نیز به دنبال آن است تا بتواند با به میان کشیدن پای اروپایی‌ها آنها را وادار کند تا از اینجا به بعد در پرونده افغانستان مسئولیت‌ برخی از کارها را به عهده بگیرند

نروژ و بلغارستان؛ مقاصد جدید خلیلزاد!

بر اساس بیانیه صادر شده از سوی وزارت خارجه آمریکا، خلیلزاد قرار است برای حل و فصل مسائل باقیمانده پیش از مذاکرات بین‌الافغان‌، خصوصا آخرین تبادل زندانیان طالبان و دولت مرکزی و همچنین کاهش خشونت به قطر، افغانستان، پاکستان، نروژ و بلغارستان سفر کند. هدف از سفر به دوحه و کابل تاحدودی مشخص است، اما در مورد پاکستان باید متوجه بود که اخیراً درگیری میان افغانستان و پاکستان در مرز دیورند می‌تواند دو طرف را از هم دور کند و به همین جهت آمریکایی‌ها  به دنبال حفظ آرامش در این پرونده هستند. موضوع دیگر سفر خلیلزاد به اسلو و صوفیه است. بدون شک نروژ و بلغارستان دو کشوری هستند که از سال‌ها قبل در پشت پرده مسائل افغانستان را پیگیری می‌کردند و حتی طالبان در برخی از مقاطع با دولت‌های اروپایی به صورت پنهان در ارتباط بوده یا از آنها حمایت‌هایی را دریافت می‌کرده است. به این جهت خلیلزاد به دنبال آن است تا بتواند با به میان کشیدن پای اروپایی‌ها آنها را وادار کند تا از اینجا به بعد در پرونده افغانستان مسئولیت‌ برخی از کارها را به عهده بگیرند. این در حالیست که دولت ایالات متحده اخیرا اعلام کرده است که ایران در پرونده صلح افغانستان ورود نمی‌کند و حتی با بدبینی به این موضوع نگاه می‌کند. اینکه تحلیل واشنگتن در مورد تهران چیست، مساله‌ای چند ضلعی است اما واقعیت این است که ایالات متحده فکر می‌کرد بدون حضور ایران در این پرونده (آن هم به عنوان همسایة غربی افغانستان) و جایگزینی کشورهایی مانند قطر می‌تواند صلح در افغانستان را برقرار کند، اما این اتفاق تاکنون رخ نداده است. بر این اساس داده‌های فعلی و تقابل‌های آشکار طالبان با دولت افغانستان نشان می‌دهد که احتمال برقراری آتش‌بس طی روزهای آینده بسیار کم است و حتی اگر به دلیل فرا رسیدن عید قربان هم آتش‌بس برقرار شود، به احتمال قوی روز بعد از عید قربان باز هم شاهد درگیری میان طالبان و نیروهای دولتی خواهیم بود. فراموش نکنید که فشار و هجمه عمومی بر دولت افغانستان زیاد است و این ارگ ریاست جمهوری است که درخواست آتش‌بس را ارائه می‌دهد، نه طالبان. به این جهت سفرهای خلیلزاد تا زمانی که تضاد بنیادین و تفاوت دیدگاه‌های طالبان و کابل با یکدیگر حل و فصل نشود، به خروجی مدنظر مردم افغانستان نمی‌رسد و صرفا یک مانور سیاسی - رسانه‌ای در آستانه انتخابات ریاست جمهوری 2020 آمریکا قلمداد می‌شود.

همه جریان‌ها در افغانستان به دنبال آن هستند تا بتوانند زمینه برگزاری نشست بین‌الافغان را فراهم کنند، اما مشکل اینجاست که طالبان اساساً و عملاً، دولت افغانستان را به رسمیت نمی‌شناسند و از جهتی دیگر با کابل زاویه‌های جدی دارند