فرشاد گلزاری

پس از سه سال منازعة داخلی و خارجی و با گذر کردن از انواع و اقسام سناریوهای مختلف، بالاخره بریتانیا پس از 47 سال، از جمع کشورهای عضو اتحادیه اروپا خارج شد. اگر کمی به عقب برگردیم و همه‌پرسی برگزیت در سال 2016 را به یاد بیاوریم و آن را در کنار وضعیت سیاسی فعلی بریتانیا قرار دهیم، به وضوح می‌بینیم که محافظه‌کاران و آنهایی که دل در گرو سنت‌ها و آرمان‌های پادشاهی بریتانیا دارند، نه تنها همچنان کُت‌های بلند همراه با کلاه‌ بولِر (نوعی از کلاه مردانه در آداب شهرنشینی بریتانیا در قرن نوزدهم) را ستایش می‌کنند، بلکه استقلال خود را در غرور چرچیل‌گونه‌ای می‌بینند که به دنیا دیکته می‌کند: ما برتر از شما هستیم! 

شاید برای بسیاری از مخاطبان این موضوع حل نشدنی و غیر قابل هضم باشد اما به هر ترتیب بریتانیا و سیاستمدارانش همچنان در فرهنگ سنتی این کشور غوطه‌ور هستند. اینکه در لندنِ قرن بیست و یکم یک مجلس با نام «عوام» و مجلس دیگر با نام «خواص یا لُردها» وجود دارد، نشان می‌دهد که بریتانیا همچنان به سنت‌های خود پایبند است. به غیر از این موضوعات وجود این دو مجلس به خوبی نشانگر دو قطبی مشخص در عرصه سیاست و اجتماع است؛ چراکه نمایندگان مجلس لردها، انتصابی هستند نه انتخابی. همین دو قطبی باعث شد تا نخست‌وزیر وقت (دیوید کامرون) در سال 2016 دست به همه‌پرسی برگزیت بزند و نتیجه آن جز تشدید دو قطبی و محکم شدن دیدگاه و مواضع محافظه‌کارانی مانند «نایجل فاراژ و بوریس جانسون» بعلاوه همقطارانشان چیزی در بر نداشت. همین دو نفر دقیقاً امروز به عنوان معماران برگزیت شناخته می‌شوند و فکر نمی‌کنم حالا که برگزیت جنبه عملی به خود گرفته است، کسی به اندازه آنها خوشحال باشد. در این میانه بخشی از مردم بریتانیا همچنان مخالف خروج کشورشان از جمع کشورهای عضو اتحادیه اروپایی هستند و بخشی دیگر اساساً نمی دانند برگزیت چیست یا عواقب آنرا نمی‌دانند! تنها دلیلی که آنها را ساکت نگه داشته، وعده‌های سیاستمداران بریتانیا و برجسته کردن حس ناسیونالیستی این جماعت است و دسته‌ دیگری هم که با این طرح موافق هستند مجدداً معتقدند که این کار (با توجه به توجیهات اقتصادی و سیاسی حزب حاکم) می‌تواند باعث پیشرفت بریتانیا در هر دو محور شود. برای اثبات این موضوع کافی است که به سخنان اخیر بوریس جانسون، نخست‌وزیر بریتانیا توجه کنیم. گزارش‌ رسانه‌های بریتانیا کمی قبل‌ از اجرایی و اعلام شدن برگزیت نشان داد که متن سخنرانی جانسون از قبل آماده شده است. رسانه‌های بریتانیا مانند گاردین و دِ سان اعلام کرده بودند که جانسون در سخنرانی خود به این محور تکیه می‌کند که برگزیت، نه یک پایان، بلکه یک آغاز است و لفظ «طلوع دورانی تازه» را به کار خواهد برد. این سخنان کاملاً تایید می‌کند که کابینه بریتانیا انگشت خود را دقیقاً روی همان چیزی قرار داده که شهروندان این کشور دنبالش هستند و آن چیزی نیست جز مولفه‌های ناسیونالیسمی و تحریک حس غرور و برتری. 

لندن، ستون پنجم آمریکا!   

اگر زاویه دید و تحلیل را از داخل بریتانیا به خارج از این کشور منتقل کنیم و پیامدهای اجرای برگزیت را به صورتی دیگر مورد بررسی قرار دهیم، به خوبی می‌بینیم اولین کشوری که از برگزیت منتفع می‌شود، بدون تردید ایالات متحده است. این انتفاع صرفاً سیاسی یا اقتصادی نیست بلکه علاوه بر این دو عامل منفعت امنیتی هم عایدة واشنگتن خواهد شد. در طول 47 سال گذشته که بریتانیا عضو موثر اتحادیه اروپا و به عنوان عضو دائم شورای امنیت اقدام به ایفاء نقش کرده، مرتباً شاهد آن بودیم که از لندن به عنوان متحد سنتی آمریکا نام برده شده است. اگر به پرونده‌هایی مانند زد و خورد سرویس‌های اطلاعاتی در جنگ سرد، تشکیل دولت در آلمان پس از فروپاشی شوروی، لشگرکشی آمریکا به افغانستان و عراق و حتی اعمال تحریم‌ها علیه ایران توجه کنیم به خوبی می‌بینیم، هر جا که آمریکایی‌ها حضور داشته‌اند، بریتانیایی‌ها هم در آنجا به صورت پنهان یا آشکار حضور داشتند. همین موضوع در عرصه اقتصادی هم کاملاً قابل رویت است. از ماه‌ها قبل که برگزیت در داخل بریتانیا و خصوصاً در درون دولت بوریس جانسون نهایی شده بود و ملکه الیزابت هم به آن چراغ سبز نشان داده بود، مذاکره‌هایی میان مقامات ارشد بریتانیا و آمریکا برای تبیین سیاست‌های اقتصادی میان دو طرف پس از برگزیت در جریان بود که البته عمده مسائل آن پشت درهای بسته صورت گرفت. اینکه بریتانیا از اتحادیه اروپا جدا شود، تبعاتی به همراه دارد که مهمترین آنها اقتصادی است. به عنوان مثال در مذاکره میان بلندن و واشنگتن،‌ آمریکایی‌ها گفته بودند که بازار دارو و محصول کشاورزی بریتانیا پس از برگزیت باید توسط ایالات متحده تامین شود که در اوایل مخالفتهایی با آن شده بود اما گویا بعدها مورد تایید قرار گرفت. از این منظر برگزیت به صورت کاملاً مشخص باعث می‌شود تا بریتانیا (از حیث اقتصادی، سیاسی و امنیتی) بیش از پیش به آمریکا نزدیک شود و سیاست‌های «دونالد ترامپ» را پیگیری کند؛ تا جایی که بسیاری بر این عقیده هستند که سرویس اطلاعات خارجی بریتانیا (MI6) بیش از گذشته به پیمانکار سفارش‌های آمریکا تبدیل خواهد شد که این موضوع می‌تواند لندن را به ستون پنجم آمریکا در قاره سبز تبدیل کند. 

مانور جدید مسکو در اروپا!

یکی از کشورهایی که با اجرای برگزیت از گذشته تاکنون مخالف بود، فرانسه است. پاریس از زمان شارل دوگل تا به امروز که امانوئل مکرون در کاخ الیزه حضور دارد، همیشه معتقد بوده که ارزش‌های اروپایی نسبت به هر چیز دیگر برتری دارد و نبایدخللی در آن وارد شود. به همین دلیل آنها برگزیت را عامل چند پاره کردن اتحادیه اروپایی می‌دانند. در این میان شکی وجود ندارد که بخشی از خلا حضور بریتانیا در جمع کشورهای عضو اتحادیه اروپا، بر دوش دولت‌های فرانسه، آلمان، بلژیک و حتی اسپانیا به عنوان کشورهای صنعتی اروپا خواهد افتاد اما فرصت‌هایی از حیث اقتصادی و سیاسی برای انها فراهم خواهد شد که بازار رقابت و یارکشی‌های استراتژیک را به دنبال خواهد داشت. در این میان روسیه به عنوان دشمنِ قدیمیِ بریتانیا فرصت را مغتنم می‌شمارد و خود را به کشورهای اروپایی نزدیک می‌کند و این موضوع می‌تواند توان کنشگری سیاسی مسکو را افزایش دهد و از وی دیگر بریتانیا که حالا به آمریکای ترامپ نزدیک شده می تواند برخی از خصومت‌ها و کُدورت‌های گذشته را با روس‌ها کنار بگذارد که این موضوع هم مجدداً به نفع ترامپ و ضرر اروپایی‌ها خواهد بود.

پس از سه سال منازعة داخلی و خارجی و با گذر کردن از انواع و اقسام سناریوهای مختلف، بالاخره بریتانیا پس از 47 سال، از جمع کشورهای عضو اتحادیه اروپا خارج شد. اگر کمی به عقب برگردیم و همه‌پرسی برگزیت در سال 2016 را به یاد بیاوریم و آن را در کنار وضعیت سیاسی فعلی بریتانیا قرار دهیم، به وضوح می‌بینیم که محافظه‌کاران و آنهایی که دل در گرو سنت‌ها و آرمان‌های پادشاهی بریتانیا دارند، نه تنها همچنان کُت‌های بلند همراه با کلاه‌ بولِر (نوعی از کلاه مردانه در آداب شهرنشینی بریتانیا در قرن نوزدهم) را ستایش می‌کنند، بلکه استقلال خود را در غرور چرچیل‌گونه‌ای می‌بینند که به دنیا دیکته می‌کند: ما برتر از شما هستیم! 

شاید برای بسیاری از مخاطبان این موضوع حل نشدنی و غیر قابل هضم باشد اما به هر ترتیب بریتانیا و سیاستمدارانش همچنان در فرهنگ سنتی این کشور غوطه‌ور هستند. اینکه در لندنِ قرن بیست و یکم یک مجلس با نام «عوام» و مجلس دیگر با نام «خواص یا لُردها» وجود دارد، نشان می‌دهد که بریتانیا همچنان به سنت‌های خود پایبند است. به غیر از این موضوعات وجود این دو مجلس به خوبی نشانگر دو قطبی مشخص در عرصه سیاست و اجتماع است؛ چراکه نمایندگان مجلس لردها، انتصابی هستند نه انتخابی. همین دو قطبی باعث شد تا نخست‌وزیر وقت (دیوید کامرون) در سال 2016 دست به همه‌پرسی برگزیت بزند و نتیجه آن جز تشدید دو قطبی و محکم شدن دیدگاه و مواضع محافظه‌کارانی مانند «نایجل فاراژ و بوریس جانسون» بعلاوه همقطارانشان چیزی در بر نداشت. همین دو نفر دقیقاً امروز به عنوان معماران برگزیت شناخته می‌شوند و فکر نمی‌کنم حالا که برگزیت جنبه عملی به خود گرفته است، کسی به اندازه آنها خوشحال باشد. در این میانه بخشی از مردم بریتانیا همچنان مخالف خروج کشورشان از جمع کشورهای عضو اتحادیه اروپایی هستند و بخشی دیگر اساساً نمی دانند برگزیت چیست یا عواقب آنرا نمی‌دانند! تنها دلیلی که آنها را ساکت نگه داشته، وعده‌های سیاستمداران بریتانیا و برجسته کردن حس ناسیونالیستی این جماعت است و دسته‌ دیگری هم که با این طرح موافق هستند مجدداً معتقدند که این کار (با توجه به توجیهات اقتصادی و سیاسی حزب حاکم) می‌تواند باعث پیشرفت بریتانیا در هر دو محور شود. برای اثبات این موضوع کافی است که به سخنان اخیر بوریس جانسون، نخست‌وزیر بریتانیا توجه کنیم. گزارش‌ رسانه‌های بریتانیا کمی قبل‌ از اجرایی و اعلام شدن برگزیت نشان داد که متن سخنرانی جانسون از قبل آماده شده است. رسانه‌های بریتانیا مانند گاردین و دِ سان اعلام کرده بودند که جانسون در سخنرانی خود به این محور تکیه می‌کند که برگزیت، نه یک پایان، بلکه یک آغاز است و لفظ «طلوع دورانی تازه» را به کار خواهد برد. این سخنان کاملاً تایید می‌کند که کابینه بریتانیا انگشت خود را دقیقاً روی همان چیزی قرار داده که شهروندان این کشور دنبالش هستند و آن چیزی نیست جز مولفه‌های ناسیونالیسمی و تحریک حس غرور و برتری. 

لندن، ستون پنجم آمریکا!   

اگر زاویه دید و تحلیل را از داخل بریتانیا به خارج از این کشور منتقل کنیم و پیامدهای اجرای برگزیت را به صورتی دیگر مورد بررسی قرار دهیم، به خوبی می‌بینیم اولین کشوری که از برگزیت منتفع می‌شود، بدون تردید ایالات متحده است. این انتفاع صرفاً سیاسی یا اقتصادی نیست بلکه علاوه بر این دو عامل منفعت امنیتی هم عایدة واشنگتن خواهد شد. در طول 47 سال گذشته که بریتانیا عضو موثر اتحادیه اروپا و به عنوان عضو دائم شورای امنیت اقدام به ایفاء نقش کرده، مرتباً شاهد آن بودیم که از لندن به عنوان متحد سنتی آمریکا نام برده شده است. اگر به پرونده‌هایی مانند زد و خورد سرویس‌های اطلاعاتی در جنگ سرد، تشکیل دولت در آلمان پس از فروپاشی شوروی، لشگرکشی آمریکا به افغانستان و عراق و حتی اعمال تحریم‌ها علیه ایران توجه کنیم به خوبی می‌بینیم، هر جا که آمریکایی‌ها حضور داشته‌اند، بریتانیایی‌ها هم در آنجا به صورت پنهان یا آشکار حضور داشتند. همین موضوع در عرصه اقتصادی هم کاملاً قابل رویت است. از ماه‌ها قبل که برگزیت در داخل بریتانیا و خصوصاً در درون دولت بوریس جانسون نهایی شده بود و ملکه الیزابت هم به آن چراغ سبز نشان داده بود، مذاکره‌هایی میان مقامات ارشد بریتانیا و آمریکا برای تبیین سیاست‌های اقتصادی میان دو طرف پس از برگزیت در جریان بود که البته عمده مسائل آن پشت درهای بسته صورت گرفت. اینکه بریتانیا از اتحادیه اروپا جدا شود، تبعاتی به همراه دارد که مهمترین آنها اقتصادی است. به عنوان مثال در مذاکره میان بلندن و واشنگتن،‌ آمریکایی‌ها گفته بودند که بازار دارو و محصول کشاورزی بریتانیا پس از برگزیت باید توسط ایالات متحده تامین شود که در اوایل مخالفتهایی با آن شده بود اما گویا بعدها مورد تایید قرار گرفت. از این منظر برگزیت به صورت کاملاً مشخص باعث می‌شود تا بریتانیا (از حیث اقتصادی، سیاسی و امنیتی) بیش از پیش به آمریکا نزدیک شود و سیاست‌های «دونالد ترامپ» را پیگیری کند؛ تا جایی که بسیاری بر این عقیده هستند که سرویس اطلاعات خارجی بریتانیا (MI6) بیش از گذشته به پیمانکار سفارش‌های آمریکا تبدیل خواهد شد که این موضوع می‌تواند لندن را به ستون پنجم آمریکا در قاره سبز تبدیل کند. 

مانور جدید مسکو در اروپا!

یکی از کشورهایی که با اجرای برگزیت از گذشته تاکنون مخالف بود، فرانسه است. پاریس از زمان شارل دوگل تا به امروز که امانوئل مکرون در کاخ الیزه حضور دارد، همیشه معتقد بوده که ارزش‌های اروپایی نسبت به هر چیز دیگر برتری دارد و نبایدخللی در آن وارد شود. به همین دلیل آنها برگزیت را عامل چند پاره کردن اتحادیه اروپایی می‌دانند. در این میان شکی وجود ندارد که بخشی از خلا حضور بریتانیا در جمع کشورهای عضو اتحادیه اروپا، بر دوش دولت‌های فرانسه، آلمان، بلژیک و حتی اسپانیا به عنوان کشورهای صنعتی اروپا خواهد افتاد اما فرصت‌هایی از حیث اقتصادی و سیاسی برای انها فراهم خواهد شد که بازار رقابت و یارکشی‌های استراتژیک را به دنبال خواهد داشت. در این میان روسیه به عنوان دشمنِ قدیمیِ بریتانیا فرصت را مغتنم می‌شمارد و خود را به کشورهای اروپایی نزدیک می‌کند و این موضوع می‌تواند توان کنشگری سیاسی مسکو را افزایش دهد و از وی دیگر بریتانیا که حالا به آمریکای ترامپ نزدیک شده می تواند برخی از خصومت‌ها و کُدورت‌های گذشته را با روس‌ها کنار بگذارد که این موضوع هم مجدداً به نفع ترامپ و ضرر اروپایی‌ها خواهد بود.

اسکاتلند و ایرلند، 

دو چالش‌ جانسون  

فارغ از تمام این مسائل اگر مجدداً زاویه تحلیل را به داخل بریتانیا تغییر دهیم، آنچه که بوریس جانسون و کابینه وی را با چالش جدی روبرو می‌کند، استقلال اسکاتلند و تلاش مقامات این کشور برای به دست آوردن آن خواهد بود. از جهتی دیگر ایرلند خواهان آن است که سیاست‌هایش را مستقل از لندن جلو ببرد و همین موضوع می‌تواند ادعاهای سرزمینی و مرزی را برجسته کند. از سوی دیگر باید توجه داشت که نزدیک شدن بریتانیا به آمریکا، مشکلاتی برای ایران در بحث برجام و همچنین اروپایی‌های حاضر در این پرونده به وجود خواهد آورد که خروجی آن باز هم به نفع ترامپ و در راستای سیاست‌های تهاجمی او خواهد بود. به همین دلیل است که همه چیز را به نفع ترامپ می‌دانیم! 

پس از سه سال منازعة داخلی و خارجی و با گذر کردن از انواع و اقسام سناریوهای مختلف، بالاخره بریتانیا پس از 47 سال، از جمع کشورهای عضو اتحادیه اروپا خارج شد. اگر کمی به عقب برگردیم و همه‌پرسی برگزیت در سال 2016 را به یاد بیاوریم و آن را در کنار وضعیت سیاسی فعلی بریتانیا قرار دهیم، به وضوح می‌بینیم که محافظه‌کاران و آنهایی که دل در گرو سنت‌ها و آرمان‌های پادشاهی بریتانیا دارند، نه تنها همچنان کُت‌های بلند همراه با کلاه‌ بولِر (نوعی از کلاه مردانه در آداب شهرنشینی بریتانیا در قرن نوزدهم) را ستایش می‌کنند، بلکه استقلال خود را در غرور چرچیل‌گونه‌ای می‌بینند که به دنیا دیکته می‌کند: ما برتر از شما هستیم! 

شاید برای بسیاری از مخاطبان این موضوع حل نشدنی و غیر قابل هضم باشد اما به هر ترتیب بریتانیا و سیاستمدارانش همچنان در فرهنگ سنتی این کشور غوطه‌ور هستند. اینکه در لندنِ قرن بیست و یکم یک مجلس با نام «عوام» و مجلس دیگر با نام «خواص یا لُردها» وجود دارد، نشان می‌دهد که بریتانیا همچنان به سنت‌های خود پایبند است. به غیر از این موضوعات وجود این دو مجلس به خوبی نشانگر دو قطبی مشخص در عرصه سیاست و اجتماع است؛ چراکه نمایندگان مجلس لردها، انتصابی هستند نه انتخابی. همین دو قطبی باعث شد تا نخست‌وزیر وقت (دیوید کامرون) در سال 2016 دست به همه‌پرسی برگزیت بزند و نتیجه آن جز تشدید دو قطبی و محکم شدن دیدگاه و مواضع محافظه‌کارانی مانند «نایجل فاراژ و بوریس جانسون» بعلاوه همقطارانشان چیزی در بر نداشت. همین دو نفر دقیقاً امروز به عنوان معماران برگزیت شناخته می‌شوند و فکر نمی‌کنم حالا که برگزیت جنبه عملی به خود گرفته است، کسی به اندازه آنها خوشحال باشد. در این میانه بخشی از مردم بریتانیا همچنان مخالف خروج کشورشان از جمع کشورهای عضو اتحادیه اروپایی هستند و بخشی دیگر اساساً نمی دانند برگزیت چیست یا عواقب آنرا نمی‌دانند! تنها دلیلی که آنها را ساکت نگه داشته، وعده‌های سیاستمداران بریتانیا و برجسته کردن حس ناسیونالیستی این جماعت است و دسته‌ دیگری هم که با این طرح موافق هستند مجدداً معتقدند که این کار (با توجه به توجیهات اقتصادی و سیاسی حزب حاکم) می‌تواند باعث پیشرفت بریتانیا در هر دو محور شود. برای اثبات این موضوع کافی است که به سخنان اخیر بوریس جانسون، نخست‌وزیر بریتانیا توجه کنیم. گزارش‌ رسانه‌های بریتانیا کمی قبل‌ از اجرایی و اعلام شدن برگزیت نشان داد که متن سخنرانی جانسون از قبل آماده شده است. رسانه‌های بریتانیا مانند گاردین و دِ سان اعلام کرده بودند که جانسون در سخنرانی خود به این محور تکیه می‌کند که برگزیت، نه یک پایان، بلکه یک آغاز است و لفظ «طلوع دورانی تازه» را به کار خواهد برد. این سخنان کاملاً تایید می‌کند که کابینه بریتانیا انگشت خود را دقیقاً روی همان چیزی قرار داده که شهروندان این کشور دنبالش هستند و آن چیزی نیست جز مولفه‌های ناسیونالیسمی و تحریک حس غرور و برتری. 

بخشی از مردم بریتانیا همچنان مخالف خروج کشورشان از جمع کشورهای عضو اتحادیه اروپا هستند و بخشی دیگر اساساً نمی‌دانند برگزیت چیست یا عواقب آن‌را نمی‌دانند! تنها دلیلی که جماعت را ساکت نگه داشته، وعده‌های سیاستمداران بریتانیا و برجسته کردن حس ناسیونالیستی آنهاست  

لندن، ستون پنجم آمریکا!   

اگر زاویه دید و تحلیل را از داخل بریتانیا به خارج از این کشور منتقل کنیم و پیامدهای اجرای برگزیت را به صورتی دیگر مورد بررسی قرار دهیم، به خوبی می‌بینیم اولین کشوری که از برگزیت منتفع می‌شود، بدون تردید ایالات متحده است. این انتفاع صرفاً سیاسی یا اقتصادی نیست بلکه علاوه بر این دو عامل منفعت امنیتی هم عایدة واشنگتن خواهد شد. در طول 47 سال گذشته که بریتانیا عضو موثر اتحادیه اروپا و به عنوان عضو دائم شورای امنیت اقدام به ایفاء نقش کرده، مرتباً شاهد آن بودیم که از لندن به عنوان متحد سنتی آمریکا نام برده شده است. اگر به پرونده‌هایی مانند زد و خورد سرویس‌های اطلاعاتی در جنگ سرد، تشکیل دولت در آلمان پس از فروپاشی شوروی، لشگرکشی آمریکا به افغانستان و عراق و حتی اعمال تحریم‌ها علیه ایران توجه کنیم به خوبی می‌بینیم، هر جا که آمریکایی‌ها حضور داشته‌اند، بریتانیایی‌ها هم در آنجا به صورت پنهان یا آشکار حضور داشتند. همین موضوع در عرصه اقتصادی هم کاملاً قابل رویت است. از ماه‌ها قبل که برگزیت در داخل بریتانیا و خصوصاً در درون دولت بوریس جانسون نهایی شده بود و ملکه الیزابت هم به آن چراغ سبز نشان داده بود، مذاکره‌هایی میان مقامات ارشد بریتانیا و آمریکا برای تبیین سیاست‌های اقتصادی میان دو طرف پس از برگزیت در جریان بود که البته عمده مسائل آن پشت درهای بسته صورت گرفت. اینکه بریتانیا از اتحادیه اروپا جدا شود، تبعاتی به همراه دارد که مهمترین آنها اقتصادی است. به عنوان مثال در مذاکره میان بلندن و واشنگتن،‌ آمریکایی‌ها گفته بودند که بازار دارو و محصول کشاورزی بریتانیا پس از برگزیت باید توسط ایالات متحده تامین شود که در اوایل مخالفتهایی با آن شده بود اما گویا بعدها مورد تایید قرار گرفت. از این منظر برگزیت به صورت کاملاً مشخص باعث می‌شود تا بریتانیا (از حیث اقتصادی، سیاسی و امنیتی) بیش از پیش به آمریکا نزدیک شود و سیاست‌های «دونالد ترامپ» را پیگیری کند؛ تا جایی که بسیاری بر این عقیده هستند که سرویس اطلاعات خارجی بریتانیا (MI6) بیش از گذشته به پیمانکار سفارش‌های آمریکا تبدیل خواهد شد که این موضوع می‌تواند لندن را به ستون پنجم آمریکا در قاره سبز تبدیل کند. 

مانور جدید مسکو در اروپا!

یکی از کشورهایی که با اجرای برگزیت از گذشته تاکنون مخالف بود، فرانسه است. پاریس از زمان شارل دوگل تا به امروز که امانوئل مکرون در کاخ الیزه حضور دارد، همیشه معتقد بوده که ارزش‌های اروپایی نسبت به هر چیز دیگر برتری دارد و نبایدخللی در آن وارد شود. به همین دلیل آنها برگزیت را عامل چند پاره کردن اتحادیه اروپایی می‌دانند. در این میان شکی وجود ندارد که بخشی از خلا حضور بریتانیا در جمع کشورهای عضو اتحادیه اروپا، بر دوش دولت‌های فرانسه، آلمان، بلژیک و حتی اسپانیا به عنوان کشورهای صنعتی اروپا خواهد افتاد اما فرصت‌هایی از حیث اقتصادی و سیاسی برای انها فراهم خواهد شد که بازار رقابت و یارکشی‌های استراتژیک را به دنبال خواهد داشت. در این میان روسیه به عنوان دشمنِ قدیمیِ بریتانیا فرصت را مغتنم می‌شمارد و خود را به کشورهای اروپایی نزدیک می‌کند و این موضوع می‌تواند توان کنشگری سیاسی مسکو را افزایش دهد و از وی دیگر بریتانیا که حالا به آمریکای ترامپ نزدیک شده می تواند برخی از خصومت‌ها و کُدورت‌های گذشته را با روس‌ها کنار بگذارد که این موضوع هم مجدداً به نفع ترامپ و ضرر اروپایی‌ها خواهد بود.

اسکاتلند و ایرلند، دو چالش‌ جانسون  

فارغ از تمام این مسائل اگر مجدداً زاویه تحلیل را به داخل بریتانیا تغییر دهیم، آنچه که بوریس جانسون و کابینه وی را با چالش جدی روبرو می‌کند، استقلال اسکاتلند و تلاش مقامات این کشور برای به دست آوردن آن خواهد بود. از جهتی دیگر ایرلند خواهان آن است که سیاست‌هایش را مستقل از لندن جلو ببرد و همین موضوع می‌تواند ادعاهای سرزمینی و مرزی را برجسته کند. از سوی دیگر باید توجه داشت که نزدیک شدن بریتانیا به آمریکا، مشکلاتی برای ایران در بحث برجام و همچنین اروپایی‌های حاضر در این پرونده به وجود خواهد آورد که خروجی آن باز هم به نفع ترامپ و در راستای سیاست‌های تهاجمی او خواهد بود. به همین دلیل است که همه چیز را به نفع ترامپ می‌دانیم! 

برگزیت به صورت کاملاً مشخص باعث می‌شود بریتانیا از حیث اقتصادی، سیاسی و امنیتی بیش از پیش به آمریکا نزدیک شود و سیاست‌های «دونالد ترامپ» را پیگیری کند؛ تا جایی که می‌توان بریتانیا را ستون پنجم واشنگتن در اروپا دانست 

اسکاتلند و ایرلند، دو چالش‌ جانسون  

فارغ از تمام این مسائل اگر مجدداً زاویه تحلیل را به داخل بریتانیا تغییر دهیم، آنچه که بوریس جانسون و کابینه وی را با چالش جدی روبرو می‌کند، استقلال اسکاتلند و تلاش مقامات این کشور برای به دست آوردن آن خواهد بود. از جهتی دیگر ایرلند خواهان آن است که سیاست‌هایش را مستقل از لندن جلو ببرد و همین موضوع می‌تواند ادعاهای سرزمینی و مرزی را برجسته کند. از سوی دیگر باید توجه داشت که نزدیک شدن بریتانیا به آمریکا، مشکلاتی برای ایران در بحث برجام و همچنین اروپایی‌های حاضر در این پرونده به وجود خواهد آورد که خروجی آن باز هم به نفع ترامپ و در راستای سیاست‌های تهاجمی او خواهد بود. به همین دلیل است که همه چیز را به نفع ترامپ می‌دانیم!