آریا رهنورد

«این تیم نباید رها شود!» جمله محبوب مربی‌های شکست‌خورده، حالا توسط حمید استیلی نیز مورد استفاده قرار گرفته است. برخلاف آن‌چه سرمربی تیم ملی امید می‌گوید، حداقل «کادر فنی» این تیم باید خیلی زود «رها» شود. چراکه هرگز در قواره‌های کار کردن در چنین سطحی نیست. استیلی، چند سال تلاش و برنامه‌ریزی کرد تا در رقابت‌های قهرمانی 23 سال آسیا، به عنوان «سرمربی» روی نیمکت امیدها بنشیند. نتیجه کوتاه ‌آمدن فدراسیون مقابل این برنامه‌ریزی، یک شکست تحقیر‌آمیز دیگر برای تیمی بود که این بار حتی از مرحله گروهی نیز رد نشد. خودمان را گول نزنیم. دلیل حذف امیدها هرگز تنها «تفاضل‌ گل» نیست. این تیم حذف شد چون بی‌نظم، آشفته، بی‌روحیه، پراشتباه و کم‌دقت بود. 

خصوصیاتی که معمولا یک مربی ضعیف، به تیمش تزریق می‌کند. چهره حمید استیلی در کنار زمین، هرگز چهره یک مربی «برنده» نیست. اگر خوب به او، دست‌هایی که پشت کمرش گذاشته، نگاهی که آماده اشک ریختن است و حالت ایستادنش نگاه کنید، به سادگی متوجه می‌شوید که این مربی برای چنین میدان‌هایی ساخته نشده است. نگاه کردن به حمید استیلی، حتی برای بیننده تلویزیونی هم روحیه ‌خراب‌کن به نظر می‌رسد، چه برسد به بازیکن‌هایی که برای بردن بازی از دستورات او تبعیت کنند. استیلی، می‌دانست که هرگز در قواره‌های رقم زدن یک معجزه و شکستن طلسم صعود به المپیک نیست. تیم ملی امید برابر ازبکستان، فرصت‌طلب نبود و موقعیت‌های زیادی را به سادگی از دست داد. برابر کره جنوبی، همه چیز ظرف چند دقیقه از دست رفت و در حالی که کره‌ای‌ها در جدال پایانی، به نفع امیدهای ایران کار کردند و همه امتیازهای بازی را از ازبک‌ها گرفتند، باز هم تیم ملی نتوانست از این مرحله رد شود. شاید اگر داور مسابقه در جدال با چین، برای ایران پنالتی نگرفته بود، تیم ملی هرگز نمی‌توانست دروازه رقیبش را باز کند. در نگاه اول، این طور به نظر می‌رسد که ایران قربانی موقعیت‌های متعدد از دست رفته شده است اما این حجم از خراب کردن فرصت‌های ایده‌آل، اصلا تصادفی به نظر نمی‌رسد. این بی‌دقتی آشکار از سوی بازیکنانی که در لیگ برتر سخت‌ترین توپ‌های ممکن را به گل تبدیل می‌کنند، حاصل روحیه متزلزلی‌ است که کادر فنی، به بازیکن‌ها منتقل کرده است. حالا وقتش رسیده که حمید استیلی، به سوال‌های زیادی پاسخ بدهد. حالا وقتش رسیده که از او بپرسیم، چرا امید نورافکن با این همه تجربه و درخشش در میانه میدان، باید به قلب خط دفاعی منتقل شود و هر بار با اشتباه‌های فردی‌اش در پست غیرتخصصی، تیم ملی امید را به خطر بیندازد؟ چرا محمد محبی زیر نظر امیرقلعه‌نویی در سپاهان، یک پدیده تمام‌عیار است و در هر مسابقه می‌درخشد اما در تیم ملی امید، جایگاهی ندارد و تا این اندازه ضعیف ظاهر می‌شود؟ چرا مهدی قائدی پس از آن نیم‌فصل رویایی و شگفت‌انگیز در لیگ برتر، در تیم ملی امید روی نیمکت می‌نشیند تا شاید در نیمه دوم به بازی گرفته شود؟ چه بلایی سر رضا شکاری و اللهیار صیادمنش آمده که حتی ساده‌ترین کارها را با توپ از یاد برده‌اند. داستان استیلی و تیم ملی امید، روایت یک نسل‌کشی دیگر بود. تیم پرستاره‌ای که می‌توانست با یک مربی خوب، نتیجه بگیرد و چشم‌ها را خیره کند. تیم پرستاره‌ای که برای موفقیت، همه چیز داشت به جز یک مربی حداقل متوسط، که پازل پیروزی را بچیند. در گذشته مربیگری حمید استیلی، هیچ اتفاق قابل دفاعی وجود ندارد و بدون تردید در آینده کاری نیز او وجود نخواهد داشت. استیلی اگر کمی و فقط کمی باهوش باشد، دیگر برای همیشه قید مربیگری را می‌زند و به دنبال پست‌های دیگری در فوتبال می‌رود. با انتخاب او به عنوان مدیر تیم ملی امید، این طور به نظر می‌رسید که استیلی، متوجه شده که استعداد چندانی در مربیگری ندارد و یک تصمیم هوشمندانه برای خودش گرفته اما کاری که او با کرانچار و در ادامه فرهاد مجیدی کرد، در نهایت به ضرر خودش و تیم ملی امید تمام شد. هم‌داستان شدن فدراسیون با برنامه‌های استیلی برای تصاحب نیمکت، یک ناکامی بزرگ دیگر را به طرف فوتبال ایران جذب کرد. استیلی حتی در ظاهر هم، مشکلی با جدایی زلاتکو کرانچار پرتجربه از نیمکت امیدها نداشت. این اتفاق او را یک قدم به سرمربیگری این تیم نزدیک‌تر کرد. فرهاد مجیدی، گزینه دیگری بود که باید حذف می‌شد تا حمید، به هدف بزرگش برسد. نه اینکه فرهاد مربی ایده‌آلی باشد اما حداقل سرمربیگری را از مسیرهای علمی یاد گرفته و در کنار زمین، کاریزمای بیشتری از استیلی دارد. حمید پیش از این نیز، تاوان اصرار برای سرمربیگری در پرسپولیس و جایگزینی علی دایی به خاطر رقابت نزدیک با حبیب کاشانی را داده بود. او می‌توانست مربی خوبی باشد اما هرگز برای این کار ساخته نشده بود. شاید اگر استیلی فقط کمی زودتر می‌پذیرفت که مربی کاملی نیست، امیدها هنوز در تورنمنت قهرمانی زیر 23 سال آسیا حضور داشتند. حسرت المپیک، نیم‌‌قرن همراه فوتبال ایران است اما ماجرا، آنقدرها هم پیچیده به نظر نمی‌رسد. این نه نفرین است و نه می‌تواند حاصل بدشانسی باشد. ما به المپیک صعود نمی‌کنیم، چراکه در این چند دهه هرگز نیمکت امیدها را در شرایط حساس، به مربیان کاربلد و پرتجربه نسپرده‌ایم. چهار سال بعد، حمید استیلی هم مثل امروزِ محمد خاکپور، از فوتبال دور شده اما حداقل در همین دو دوره، دو نسل از فوتبال ایران تاوان دو انتخاب فاجعه‌بار برای نیمکت‌شان را با حذف از انتخابی المپیک داده‌اند. اتفاقی که در دوره‌های پشین نیز پشت سر هم رخ داده است.