نازنین دشتی 

تماشای وحید هاشمیان در برنامه‌ «شب‌های فوتبالی»، بیش از آنکه یک مصاحبه‌ ورزشی باشد، تماشای فروپاشی یک پرستیژ بود. برای ما که سال‌ها وحید را با لقب «هلی‌کوپتر» و با دیسیپلین مثال‌زدنی فوتبال آلمان می‌شناختیم، مواجهه با مربی‌ای که پشت سپر «تئوری توطئه» سنگر گرفته، گزنده و تلخ بود. هاشمیان نیامده بود که گره‌ای از ابهامات باز کند؛ او آمده بود تا با جمله‌ تکراری «بگذار من بگویم»، راه را بر هر پرسشگری و نقد فنی ببندد. اما واقعیت فوتبال، برخلاف جملات اتوکشیده‌ وحید، در مستطیل سبز نوشته می‌شود، نه در استودیوهای تلویزیونی. 

هاشمیان با صراحتی عجیب از جریان‌سازی علیه خودش سخن گفت. او مدعی است که از هفته‌ دوم و چهارم، جریانی سازمان‌یافته علیه او شکل گرفته است. اما بیایید به عقب برگردیم؛ به همان هفته‌های ابتدایی. آقای هاشمیان! کدام جریان علیه شما بود جز جریان سرد و بی‌تاکتیک تیم خودتان؟ هوادار پرسپولیس نه اجیرشده‌ کسی بود و نه کدی از جایی می‌گرفت؛ هوادار تیمی را می‌دید که مقابل تیم‌های بی‌نام و نشان، نه‌تنها حاکم میدان نبود، بلکه زیر فشار سنگین حریف، نفسش بند می‌آمد. وقتی تیمی در زمین راه نمی‌رود، وقتی برنامه‌ای برای خروج از پرس ندارد و وقتی هوادار استیصال مربی‌اش را روی نیمکت می‌بیند، نیازی به اتاق فکر و جریان‌سازی نیست. هوادار با چشم خودش می‌دید که پرسپولیس دارد هویتش را از دست می‌دهد. این بزرگ‌ترین فرار رو به جلوی هاشمیان بود؛ متهم کردن سکوها برای سرپوش گذاشتن بر 

درماندگی فنی.

شاید کوبنده‌ترین سند علیه مربیگری وحید هاشمیان، وضعیت فعلی بازیکنانش باشد. او در صحبت‌هایش مدام از زمان حرف زد و خودش را با ونسان کمپانی در بایرن‌مونیخ مقایسه کرد. اما این قیاس، بیشتر شبیه یک شوخی تلخ بود. زمان را به مربی‌ای می‌دهند که نشانه‌ای از بهبود نشان دهد. چطور است که اوستون اورونوف در سیستم هاشمیان، بازیکنی معمولی، سردرگم و از نفس افتاده بود، اما حالا تحت هدایت اوسمار، به الماس غیرقابل مهار فوتبال ایران تبدیل شده؟ چطور پرسپولیسی که در زمان وحید، در دقیقه‌۷۰ توان استارت زدن نداشت، حالا ۱۲۰ دقیقه در جهنم تبریز، پابه‌پای حریف می‌جنگد؟ این تضاد، ربطی به دشمنان فرضی ندارد. این دقیقا مرز بین مربیگری پروژه‌محور و مربیگری درجا زدن است. وحید هاشمیان نتوانست از پتانسیل ستاره‌هایش استفاده کند و حالت به جای پذیرش این ضعف، از نشدن‌ها می‌گوید. 

بخش تکان‌دهنده‌ داستان اما به پرستیژ اخلاقی هاشمیان برمی‌گردد. او سال‌ها با ویترین «اخلاق آلمانی» و صداقت حرفه‌ای، جایگاهی ویژه در دل منتقدان داشت. اما حالا، وقتی بحث قراردادها پیش آمد، او شاکی بود که چرا رقم دستمزدش رسانه‌ای شده است. سوال اینجاست؛ آقای هاشمیان، شما که نماد دیسیپلین هستید، چطور راضی شدید پای قرارداد زیرمیزی را امضا کنید؟ مگه اخلاق گزینشی است؟ نمی‌شود در تریبون‌ها از حرفه‌ای‌گری دم زد اما در خلوت، برخلاف قواعد شفافیت عمل کرد. کسی که خودش وارد بازی‌های غیرشفاف قراردادی می‌شود، دیگر نمی‌تواند ردای آدم‌خوبه‌ داستان را به تن کند. این تناقض، برای کسی که همیشه از اصول حرف می‌زد، یک سقوط تمام‌عیار اخلاقی بود. 

رفتار هاشمیان با مجری برنامه، نشان‌دهنده‌ آشفتگی درونی مربی‌ای بود که می‌دانست دستش در حوزه‌ فنی خالی است. او اجازه نمی‌داد سوالی پرسیده شود. او می‌خواست نوار تکراری خودش را پخش کند:«من شهریار مقانلو را می‌خواستم، من هالر را می‌خواستم...» آقای هاشمیان! مربیگری یعنی از داشته‌ها خروجی گرفتن. مربی بزرگ کسی است که با همان مهره‌هایی که دارد، یک ساختار بسازد. لیست دادن به مدیریت و بعد بهانه آوردن برای جذب نشدن بازیکنان، ساده‌ترین کار ممکن است. اما ساختن تیمی که ۱۲۰ دقیقه بجنگد، کار مربی‌ای است که به جای رینگ بوکس، وقتش را در مستطیل سبز و روی تخته‌ آنالیز گذرانده باشد. 

هاشمیان از فعالیتش در بوکس گفت و اینکه آدم‌ها بد هستند و او باید از خودش دفاع کند. این یعنی وحید هنوز هم درگیر انکار است. او شکست فنی‌اش در پرسپولیس را حاصل بدی آدم‌ها می‌داند، نه ضعف تاکتیکی خودش. فوتبال، رینگ بوکس نیست که با مشت زدن به منتقدان برنده شوی؛ فوتبال دنیای اعداد و نمایش داخل زمین است. پرسپولیس هاشمیان، تیمی مرده بود که با رفتن او دوباره نفس کشید. این حقیقت تلخی است که وحید نمی‌خواهد باور کند. او می‌گوید برمی‌گردد، اما با این حجم از لجاجت و فرار از واقعیت، بازگشت او تنها تکرار یک فاجعه خواهد بود.

وحید هاشمیان باید قبول کند که دوره‌ مربیگری‌اش در پرسپولیس، یک بن‌بست کامل بود. او نه‌تنها در زمین بازی را باخت، بلکه در رینگ اخلاق و پاسخگویی هم ضربه‌فنی شد. هلی‌کوپتر محبوب ما، با سوخت مظلوم‌نمایی و بهانه‌جویی، هرگز دوباره اوج نخواهد گرفت. واقعیت فوتبال ساده است؛ تیمی که بجنگد، هوادار پشتش می‌ایستد. تیمی که ایده داشته باشد، زمان می‌گیرد. و مربی‌ای که صادق باشد، محبوب می‌ماند. وحید هاشمیان  هر سه را فدای غروری کرد که اجازه نمی‌دهد بگوید؛ من اشتباه کردم، من بلد نبودم!