پیمان صلح ارمنستان و باکو؛ بازتعریف نفوذ واشنگتن در قفقاز و تغییر ژئوپلیتیک منطقه است
پل ترامپ، روی مرز ایران و ارمنستان

میرا قربانیفر
واشنگتن در روز جمعه شاهد صحنهای بود که از نگاه بسیاری از تحلیلگران، نهفقط پایان یک مناقشه سیساله، بلکه آغاز فصلی تازه در ژئوپلیتیک قفقاز است.
رهبران دو کشور ارمنستان و باکو با میانجیگری مستقیم ترامپ، در کاخ سفید پیمان صلح امضا کردند.
پیمانی که هر چند در واشنگتن بسته شد، اما قلب آن در قفقاز میتپد و مفاد آن نیز نه درباره خطوط آتشبس یا تبادل اسرا، بلکه واگذاری حق توسعه یک کریدور ۴۳ کیلومتری در جنوب ارمنستان به آمریکا است.
در حقیقت آن چه در واشنگتن رخ داد هر چند یک تحول تاریخی در منطقه است، اما باید آن را در ادامه شکستهای دیپلماتیک ایران ارزیابی کرد؛ دالان زنگزور، این بار با نام «پل ترامپ» به واقعیت نزدیک شده؛ اما نه با نقشآفرینی یک کشور دوست و همسایه برای ایران به نام روسیه بلکه با مدیریت یک دشمن دیرینه یعنی آمریکا و واگذاری 99 ساله آن به شرکتهای آمریکایی، پیمان صلحی خطرناک برای ایران و روسیه بسته شد.
مسیری که با نام پر سر و صدای «Trump Route for International Peace and Prosperity» یا همان «مسیر ترامپ» به جهان معرفی شد و حال این گذرگاه قرار است با سرمایهگذاری بخش خصوصی و تحت تضمین سیاسی واشنگتن، آذربایجان را به نخجوان و از آنجا به ترکیه وصل کند. مسیر تازه، علاوه بر راهآهن، شامل خطوط لوله نفت و گاز و فیبر نوری هم خواهد بود؛ ترکیبی که یک پروژه حملونقلی را به یک شاهراه انرژی و داده بدل میکند.
منطقهای که ارمنیها آن را «سیونیک» و آذریها «زنگزور» مینامیدند در واقع نقطهای استراتژیک و محل مناقشهای دیرپا میان باکو و ایروان بود. مسیری که پای چند کشور مختلف را به این منطقه باز میکرد. برای ایران، زنگهزور تنها مرز قابلتوجه و زمینی با ارمنستان بود؛ مرزی که بهطور طبیعی، باکو را از نخجوان جدا و گذر از نخجوان به سرزمین اصلی را نیز عملاً وابسته به عبور از خاک ایران میکرد و این منطقه دسترسی ترکیه به باکو را نیز محدود میکرد و این کشور بهعنوان عضو ناتو، برای اتصال به متحد استراتژیک خود، ناگزیر از گذر از خاک کشورهای همسایه بود اما به نظر میرسد با ورود یک کشور تازه به منطقه حالا دیگر همه چیز دستخوش تغییر شده است.
اهمیت استراتژیک مرز ارمنستان برای ایران
مساله این جاست که تاکنون ایران بهمنظور دستیابی به راههای ارتباطی و ترانزیتی زمینی به سمت اروپا از دو مدخل استفاده میکرد، یکی از سمت مرز بازرگان و ترکیه به سمت کشورهای اروپایی و غرب و مسیر دیگر از سمت مرز ارمنستان-گرجستان-روسیه و کشورهای اروپایی.
اما حالا با ایجاد این کریدور و به نوعی قطع ارتباط میان ایران و ارمنستان هر دو مسیر ارتباط زمینی ایران به اروپا عملاً در اختیار دو کشور ترکزبان (باکو و ترکیه) قرار میگیرد و مساله مهمتر استقرار نیروهای آمریکایی در یکی از این دو کریدور است. نیروهایی که همین 60 روز پیش به ایران حمله کردهاند و یکی از این دو کشور مشکوک به همکاری با تلآویو در جنگ 12 روزه با ایران است. باکو یکی از اصلیترین تامینکنندگان گاز اسرائیل نیز محسوب میشود.
در حقیقت فارغ از همه مسائل اقتصادی و بنبست در کریدورهای شمالی ایران ( که با کریدور ارس و مسیر ریلی آستارا میتوان تاحدودی آن را مرتفع کرد) اما موضوع استقرار نیروهای آمریکایی و احتمالا در ادامه شاید نیروهای ناتو میتواند خود به یک بحران جدی امنیتی برای ایران تبدیل شود.
مخالفت همیشگی ایران با تغییر مرزهای شمالی و دالان زنگزور
از سوی دیگر ایجاد کریدور زنگزور در واقع تحقق بخشی از رویای ترکیه است که از سال ۲۰۰۹ سازمان کشورهای ترکزبان را بنیان گذاشته و در پی ایجاد «ترکستان بزرگ» است؛ دسترسی مستقیم به دریای خزر و بازارهای آسیای مرکزی که به ترکیه امکان نفوذ بیشتر در این منطقه ژئوپلیتیکی مهم را میدهد. رویایی که تحقق آن، سیاستهای ایران در منطقه آسیای مرکزی را تحتالشعاع تصمیمات آنکارا قرار خواهد داد. با این شرایط دیگر عجیب نیست که ایران به صورت علنی و در خفا همواره با ایجاد دالان زنگزور مخالف بوده است چنان که رهبری نیز در تاریخ ۲۸ تیر ۱۴۰۱ در دیدار رجب طیب اردوغان، رئیسجمهور ترکیه، گفته بود: «اگر سیاستی مبنی بر مسدودکردن مرز ایران و ارمنستان وجود داشته باشد، جمهوری اسلامی با آن مخالفت خواهد کرد؛ چراکه این مرز، یک راه ارتباطی چند هزار ساله است.»
این موضع در دیدار با ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه نیز بعدتر تکرار شد. رهبری در این دیدار هم گفته بود: «جمهوری اسلامی، سیاستها و برنامههایی را که منجر به بستهشدن مرز ایران و ارمنستان شود، هرگز تحمل نخواهد کرد.» این حساسیتها بار دیگر در مرداد ۱۴۰۳، در دیدار نخستوزیر ارمنستان تکرار شد؛ جایی که رهبری بر ضررآور بودن مسیر زنگزور برای ارمنستان تأکید کردند و از موضع خود در قبال این موضوع کوتاه نیامدند.
اما درنهایت این خود ارمنستان بود که بعد از تنها ماندن از سوی روسیه وارد بازی شد که به نظر حتی امنیت خودش را نیز تهدید میکند. پروژه کریدور شمال-جنوب ایران از طریق ارمنستان و گرجستان به روسیه میرسد. کریدور زنگزور مسیری مستقیم به منابع انرژی دریای خزر ارائه میدهد و به این ترتیب، منابع انرژی اروپا را در بحبوحه تحریمهای روسیه متنوع میسازد.
نیکول پاشینیان، رهبر ارمنستان، اکنون در حال قطع پیوندهای دیرینه با روسیه و بلوک اوراسیاست و به امید پیوستن به گروهی است که شاید هرگز درهایش را به روی ارمنستان باز نکند و عوارض ترانزیت زنگزور نیز نمیتواند جایگزین مسیرهای تجاری و اتحادهای ازدسترفته شود، در حالی که ارمنستان با این خطر مواجه است که در انزوا قرار بگیرد، بدون آن که یک تضمین واقعی در ازای آن دریافت کند.
«مسیر ترامپ» یک کریدور ساده نیست؛ این پروژه بازتعریف نفوذ آمریکا در قفقاز و کاهش جایگاه ژئوپلیتیک ایران و روسیه است. تهران اگر میخواهد از یک تماشاگر معترض به یک بازیگر مؤثر بدل شود، باید بلافاصله هم در سیاست خارجی و هم ریلگذاری در دو پروژه خط آهن آستار و کریدور ارس دست به ابتکار عمل بزند
اصرار واشنگتن بر «مسیر ترامپ»
در شرایطی که ارمنستان در تلهای افتاده که خود امضا کرده اما انتخاب نام پل ترامپ یا مسیر ترامپ برای این مسیر سه پیام همزمان در خود دارد.
نخست آن که اکنون ترامپ به دنبال میراثسازی سیاسی است. ترامپ نمیخواهد این توافق تنها یک بند ترانزیتی خشک باشد بلکه میخواهد نشانهای از «صلحآفرینی شخصی» او باشد و گفته که این نامگذاری به افتخارش انجام شده است.
ترامپ همچنین برای 100 سال این مسیر برنامه دارد و به بازاریابی برای سرمایهگذاران امیدوار است و در جهان زیرساختها نیز برند اهمیت دارد.
برچسبی که با رئیسجمهور آمریکا گره خورده، ریسک سیاسی پروژه را کاهش میدهد و برای بانکها، کنسرسیومها و بیمهگران جذابتر میکند. از سوی دیگر ترامپ میخواهد اعلام بازگشت آمریکا به قفقاز برای همیشه به نام او ثبت شود و سالها بعد از کاهش نقش آمریکا در این منطقه، این نامگذاری یک مهر رسمی بر حضور مجدد واشنگتن در پروندهای است که معمولاً در انحصار روسیه تصور میشد و ترامپ از این که نامش بر این مهر حک شود
هرگز نمیگذرد.
برای آمریکا، ورود به پرونده زنگزور چند هدف را همزمان محقق میکند، از جمله محدود کردن نفوذ روسیه و ایران در منطقه، دسترسی مستقیمتر به منابع انرژی و مسیرهای داده دریای خزر، نمایش توان میانجیگری و بازاری تازه برای شرکتهای زیرساختی، مالی و بیمهای آمریکایی.
بازیگران و محاسبات پیچیده
در قفقاز
در برابر این زیادهخواهی واشنگتن؛ برای تهران، ماجرا دو لبه دارد؛ اقتصادی و امنیتی. چنان که از یک سو، بخشی از ترانزیت زمینی و انرژی که میتوانست از مسیر ایران عبور کند، به این کریدور منتقل خواهد شد و از سوی دیگر، حضور رسمی آمریکا و بهتبع آن، ناتو در نوار سیونیک، مرزهای شمالغربی ایران را به یک نقطه تماس تازه با زیرساختهای امنیتی غرب تبدیل میکند.
کما اینکه این توافق نشان داد دستگاه دیپلماسی ایران در درک ابعاد این پرونده دچار اشتباه بوده است. اردیبهشت ۱۴۰۳، سفیر ایران در ارمنستان با خوشحالی از «بسته شدن پرونده دالان زنگزور» سخن گفته بود؛ سقاییان در گفت وگویی با مجله دیپلماسی ایرانی گفته بود: «با ابتکاری که ایران از خود نشان داده و طرف آذربایجانی هم پذیرفته، پرونده دالان زنگزور برای همیشه بسته شد».او در پاسخ به سوال متعجبانه خبرنگار، میگوید مساله زنگزور دیگر فقط یک مساله رسانهای است و باکو و آنکارا دیگر نمیتوانند دالان زنگزور را به ایران و ارمنستان تحمیل کنند: «همه اینها تبلیغات، شانتاژ و فضاسازی رسانهایست.»
برای تهران، ماجرا دو لبه دارد؛ اقتصادی و امنیتی. بخشی از ترانزیت زمینی و انرژی که میتوانست از مسیر ایران عبور کند، به این کریدور منتقل خواهد شد و از سوی دیگر، حضور رسمی آمریکا و بهتبع آن، ناتو در نوار سیونیک؛ مرزهای شمالغربی ایران را به یک نقطه تماس تازه با زیرساختهای امنیتی تبدیل میکند
حالا بدون توجه به جمعبندیهای غلط دیپلماتیک ایران، این کریدور با اعلام ترامپ رسمی شده و همه نگرانیهای تهران را واقعی کرده است. وزارت خارجه ایران هم بحران را پذیرفته و بالاخره با صدور بیانیهای همچنان بر حفظ تمامیت ارضی کشورهای منطقه تاکید و برای همکاری با ارمنستان و آذربایجان اعلام آمادگی کرده است؛ موضوعی که شاید به معنای تن دادن ایران به این وضعیت باشد.
در این میان اما ترکیه برنده کوتاهمدت است. مسیر باکو- نخجوان- ترکیه با تضمین آمریکایی تقویت میشود و ایده «جهان ترک» یک حلقه مهم دیگر پیدا میکند. اما در بلندمدت، وابستگی به سازوکار تحت کنترل واشنگتن میتواند در بحرانهای دیگر هزینهساز شود.
روسیه نیز که در جنگ اوکراین ظرفیت سیاسی و نظامی مسکو را فرسوده و قدرت مانور آن را در قفقاز کاهش داده؛ اکنون صحنه را به رقیب آمریکایی واگذار کرده است.
گزینهها و رویکردهای پیشِ روی
وزارت خارجه ایران
حال اما اگرچه این تحولات برای ایران هشداردهنده است، اما هنوز میتوان با مجموعهای از اقدامات دیپلماتیک، امنیتی و اقتصادی، بخشی از هزینهها را جبران کرد.
ایران اکنون نیاز به دیپلماسی فعال در برابر ارمنستان و باکو دارد. مذاکره برای گرفتن تضمینهای شفاف امنیتی درباره کاربری غیرنظامی کریدور و پیشنهاد مسیرهای ترانزیتی موازی از جمله مواردی است که میتواند ایران را به بازی در معادله قفقاز بازگرداند.
همچنین شتاببخشی به کریدور شمال-جنوب و تکمیل فوری ریل رشت-آستارا و دیجیتالسازی گمرکات برای جذب بار از هند، خلیج فارس و آسیای میانه باید در دستور کار قرار بگیرد. این روند نیز توامان با همپیمانی تاکتیکی با ترکیه و گرجستان و تعریف پروژههای مکمل (نه الزاماً رقیب مستقیم TRIPP) برای کالاهای سبک و کانتینری شود.
ایران باید مدیریت ریسک امنیتی را در نظر بگیرد و بالاخره به ایجاد کانالهای گفتوگو با ایروان و حتی واشنگتن برای جلوگیری از نظامیشدن کریدور و پایگاهیابی خارجی در مرزها بپیوندند و به جای زدن بر طبل عدم مذاکره اتفاقا پیامش را به طور روشن درباره خطوط قرمز و حقوق ترانزیتیاش به شرکای پروژه ابلاغ کند.
«مسیر ترامپ» یک کریدور ساده نیست؛ این پروژه بازتعریف نفوذ آمریکا در قفقاز و کاهش جایگاه ژئوپلیتیک ایران و روسیه است. تهران اگر میخواهد از یک تماشاگر معترض به یک بازیگر مؤثر بدل شود، باید بلافاصله دست به ابتکار عمل بزند و هم ریلگذاری تازه در سیاست خارجی را در دستور قرار دهد و هم ریلگذاری در دو پروژه خط آهن آستار و کریدور ارس را شدت بخشد.
پیش بردن توامان هر دو این پروژههای سیاسی و اقتصادی شاید بتواند کمکی به شرایط تقریبا بحرانزده ایران در مرزهای شمالیاش کند.
دیدگاه تان را بنویسید