برجام گام بزرگی در اعتمادسازی بود. اگر پابرجا می‌ماند، می‌توانست مبنای توافق‌های بعدی در زمینه برنامه‌های هسته‌ای و موشکی ایران و همچنین سیاست‌های منطقه‌ای این کشور قرار گیرد. کاهش تحریم‌های اقتصادی می‌توانست دینامیک‌های سیاسی در تهران را تغییر دهد: دست جناح‌های میانه‌رو را که به آرای طبقه متوسط متکی بودند، تقویت و نفوذ محافظه‌کاران و تندروها را در تصمیم‌گیری‌های سیاست خارجی تضعیف کند.

ولی نصر مشاور سابق اوباما در یادداشتی در فارن افرز نوشت: برجام گام بزرگی در اعتمادسازی بود. اگر پابرجا می‌ماند، می‌توانست مبنای توافق‌های بعدی در زمینه برنامه‌های هسته‌ای و موشکی ایران و همچنین سیاست‌های منطقه‌ای این کشور قرار گیرد. کاهش تحریم‌های اقتصادی می‌توانست دینامیک‌های سیاسی در تهران را تغییر دهد: دست جناح‌های میانه‌رو را که به آرای طبقه متوسط متکی بودند، تقویت و نفوذ محافظه‌کاران و تندروها را در تصمیم‌گیری‌های سیاست خارجی تضعیف کند. در گذر زمان، روابط ایران و ایالات متحده می‌توانست به سوی عادی‌سازی بیشتر حرکت کند.

به گزارش سرویس بین‌الملل «انتخاب»، در ادامه این مطلب آمده: با این حال، برجام آن گشایش گسترده‌ای را که برخی حامیانش انتظار داشتند، به همراه نیاورد. پذیرش برجام بلافاصله راهبرد کلی ایران را تغییر نداد. سپاه پاسداران و متحدان سیاسی‌اش در مجلس و نهادهای قدرتمند شبه‌دولتی بر این باور بودند که علی‌رغم دستاورد دیپلماتیک، هیچ نشانه‌ای از تغییر بنیادین در روابط ایران و آمریکا دیده نمی‌شود. ایالات متحده همچنان تهدیدی فوری محسوب می‌شد و هیچ تلاشی برای تغییر این برداشت نکرد. تندروهای تهران به مخالفت شدید داخلی در آمریکا با برجام اشاره کرده و آن را دلیلی بر تداوم سیاست‌های خصمانه ایالات متحده دانستند. در ماه‌های پس از امضای توافق، واشنگتن در رفع تحریم‌ها تعلل ورزید و این موضوع فضای سیاسی ایران را به‌تدریج تلخ‌تر کرد. تندروها استدلال می‌کردند که کل ماجرا حیله‌ای بوده تا ایران را از دارایی‌های هسته‌ای‌اش محروم کرده و در برابر تغییر رژیم تحت حمایت آمریکا آسیب‌پذیر سازد. بنابراین ایران باید به سیاست‌های منطقه‌ای خود ــ از حمایت از رژیم بشار اسد در سوریه و شورش حوثی‌ها در یمن گرفته تا پشتیبانی از حزب‌الله لبنان و شبه‌نظامیان عراق ــ ادامه دهد، چرا که از سال ۲۰۰۳ به بعد این سیاست‌ها برای بازدارندگی در برابر تجاوزات آمریکا حیاتی بودند.

خیزش‌های موسوم به بهار عربی نیز محاسبات ایران را پیچیده‌تر کرد. تهران اعتراضات مردمی در جهان عرب را فرصتی تازه برای گسترش نفوذ منطقه‌ای خود دید. اما این فرصت با خطرات جدید همراه بود. سقوط اسد در سوریه، متحد ایران، می‌توانست زیانی راهبردی باشد، زیرا حزب‌الله لبنان را تضعیف و منزوی می‌کرد. برپایی دوباره یک دولت سنی در سوریه با حمایت غرب و اعراب نیز می‌توانست دستاوردهای ایران در عراق را از بین ببرد. رهبران ایران بر این باور شدند که آمریکا درصدد است شاخه‌های اختاپوس را یکی‌یکی قطع کند تا سرانجام سر آن را در تهران از تن جدا سازد. سپاه پاسداران چنین نتیجه گرفت که هدف واقعی تلاش‌های آمریکا برای براندازی اسد، نابودی جمهوری اسلامی است، و مقاومت در برابر آن به هر قیمت ضروری است. همان‌گونه که فرمانده مسئول در سوریه گفت: «آنچه در سوریه از دست می‌دهیم بیش از مجموع منافع ما در عراق، لبنان و یمن است.» ایران از سال ۲۰۱۱ به‌طور جدی برای حفظ اسد مداخله کرد و در همان سال حمایت کامل خود را از نیروهای حوثی در یمن که دست بالا را در جنگ داخلی به دست آورده بودند، آغاز نمود.

ایران موجب فروپاشی برجام نشد. ایالات متحده چنین کرد

تهران در عمل راهی پرخطر برگزید: برنامه هسته‌ای خود را محدود کرد اما ردپای منطقه‌ای‌اش را در تقابل با آمریکا و متحدان عرب آن ــ به‌ویژه عربستان سعودی و امارات متحده عربی ــ حفظ و حتی گسترش داد. آن متحدان مزیت چندانی در توافق هسته‌ای نمی‌دیدند اما از بازی قدرت منطقه‌ای ایران بسیار بیمناک بودند. آنان می‌خواستند آمریکا بیش از تمرکز بر برنامه هسته‌ای ایران، مهار نفوذ منطقه‌ای تهران را در اولویت بگذارد. این کشورها دست در دست اسرائیل، که مخالف دیپلماسی واشنگتن با ایران بود، تقریباً بلافاصله پس از امضای برجام در سال ۲۰۱۵ در آمریکا لابی کردند. این تلاش‌ها سرانجام در سال ۲۰۱۸ نتیجه داد و ترامپ به‌طور رسمی ایالات متحده را از برجام خارج کرد.

سیاست خارجی ایران میان سال‌های ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۸ دچار آشفتگی عمیق بود. به گفته محمدجواد ظریف، وزیر خارجه وقت، ایران فلج شده بود بین دیپلماسی و میدان جنگ ــ اصطلاحی که او برای اشاره به سپاه و راهبرد منطقه‌ای‌اش به کار می‌برد ــ و در نهایت از «ترجیح میدان جنگ بر دیپلماسی» آسیب دید. در سوی مقابل، سیاست آمریکا بیش از دستاوردهای دیپلماسی هسته‌ای، بر اقدامات سپاه متمرکز شد. واشنگتن آن زمان در نظر نگرفت که شاید می‌توان از موفقیت مذاکرات به‌عنوان اهرمی برای تأثیرگذاری بر رفتار منطقه‌ای ایران بهره برد. برعکس، این تصور غالب شد که برجام ناکافی است، چون شامل سیاست‌های منطقه‌ای ایران نمی‌شود. اما به جای ترک دیپلماسی برای تنبیه ایران، ایالات متحده می‌توانست بر دستاوردهایش در برجام پای بفشارد و همان را مبنای توافقی گسترده‌تر برای محدود کردن رفتارهای تهاجمی ایران قرار دهد.

اگر ایالات متحده این مسیر را در پیش می‌گرفت، برنامه هسته‌ای ایران همچنان تحت محدودیت‌های برجام باقی می‌ماند؛ حتی امروز، با وجود بمباران‌های اسرائیل و آمریکا، برنامه هسته‌ای ایران احتمالاً به نقطه گریز بسیار نزدیک‌تر از دهه گذشته رسیده است، دست‌کم از نظر دانش فنی و توانایی بازسازی یک برنامه پیشرفته. هر چه برجام بیشتر ادامه می‌یافت، اعتماد میان ایران و آمریکا بیشتر می‌شد و واشنگتن می‌توانست از آن اعتماد برای اثرگذاری بر رفتار منطقه‌ای تهران بهره ببرد.