علیرضا میرعلینقی

نوشتن درباره انسان‌های متفکر که می‌روند و ما را تنهاتر از گذشته بر جای می‌گذارند، دشوار است و دشوارتر می‌شود... 

درباره آقای خسرو جعفرزاده عزیز، این دشواری پابرجاست، چراکه حضور مکتوبش در پهنه موسیقی‌شناسی ایرانی، به 30 سال هم نرسیده بود (شاید کمی بیش و کم) و اگر می‌بود، شاید می‌توانست تا 10-15 سال دیگر هم بنویسد و شکوفا باشد.

پیری جسمانی را طبیعتاً طی می‌کرد، ولی هوش و ذهن تحلیلگرش جوان و پویا بود. خبر را سجاد پورقناد داد که می‌دانم آرزوی حضور جعفرزاده را در جلسه دفاعیه پایان‌نامه‌اش داشت و متأسفانه برآورده نشد و شاید در محیط موسیقی ایرانی امروز، کسی به‌اندازه سجاد پورقناد در اندوه مرگ او سوگوار نباشد. به سهم خود، تسلیت می‌گویم به هنرمند گرامی، سرکار خانم فروغ کریمی عزیز که در غیبتِ «همسر و هم‌سرنوشت» خود، سوگوار است و همه اشخاصی که با اندیشه‌های و نوشته‌های خسرو جعفرزاده آشنایی داشته و از او چیزی آموخته‌اند، با این بانوی هنرمند همدرد هستند.

اولین حضور قلمی او را از حدود سال‌های ۱۳۶۹-۱۳۷۰ به یاد می‌آورم که در مجله کلک (آن روزها به سردبیری علی دهباشی و ویراستاری محمد افتخاری عزیز) چاپ می‌شد. از نقد یک کنسرت ایرانی در آلمان یا اتریش گرفته تا نقد کتابی، آلبومی و یا نظریه‌ای، ورود او به حوزه موسیقی‌شناسی از لحاظ سنی قدری دیر بود چراکه رشته اصلی و شغل وی، معماری بود و نه موسیقی، اما مشخص بود که علاقه به موسیقی و موسیقی‌شناسی را از دیرباز داشته است.

روشنی منطق، زبان سلیس و بی‌تعارف (و درمجموع: بی‌نیش و کنایه)، شناخت مآخذ تا حد امکان و تلاش برای طرح حداقل یک پرسش در لابه‌لای نوشته‌هایش، مثل هر انسان اندیشمند و جویا، نظرات و نوشته‌های او گسترش یافت و پخته‌تر شد و مواضع فکری او (جدا از هرگونه موافقت و مخالفت با او) از روحیه‌ای شریف و نقدپذیر و منطق‌محور حکایت می‌کرد.

مقاله‌هایی که سال‌ها پیش درباره آرای استاد علینقی وزیری نوشت، ارزش مطالعه و بحث و نظر را دارد و از کلی‌بافی و شعار و موضع‌گیری‌ها (یی که بیشتر سیاسی‌اند تا موسیقایی) دور است. به نظرم همین مقاله را می‌توان شروعی دانست برای کتابی که سال‌ها بعد درباره مبانی نظری موسیقی ایرانی تألیف کرد و متأسفانه اندازه اهمیتش دیده نشد؛ به گمانم تنها سجاد پورقناد و اگر درست نوشته باشم، آروین صداقت کیش، آن را به‌طورجدی مطالعه و بررسی کردند و نقد کردند. می‌توان این کتاب را با فاصله‌ای تقریباً 80 ساله، امتداد کتاب موسیقی نظری استاد وزیری دانست، با ساختمانی خوش‌طرح و دقت علمی افزون‌تر و مباحثی جدیدتر.

همین کتاب ارزشمند نیز قابلیت بسط و گسترش بسیار دارد که امیدوارم دوستان صاحب‌نظر، این مهم را به عهده بگیرند، چراکه خسرو جعفرزاده مردی بود بی‌نیاز از تکریم و بی‌اعتنا به تکذیب و آنچه را که خوش می‌داشت، توجه به اندیشه ورزی و پرورش مفاهیم بود. کتاب او حرف آخر نیست و اصلاً در جهان هیچ حرفی «آخر» نیست و به قول هانس گئورگ گادامر: «حرف آخر نداریم.»

آخرین بار، بیش از دو سال پیش، او را در منزل دوست دانشمند و برادر ازدست‌داده‌ام، روانشاد محسن قانع بصیری دیدم. درباره آلبوم سجاد پورقناد (براساس تصنیف‌های امیرجاهد) سخن گفت و معلوم بود که گذشته از مطالعه نظری فراوان به دو زبان، از چه حس هنری تمیز و سالمی برخوردار است و چگونه موسیقی را از درون می‌شناسد. غالب آقایان و خانم‌های موسیقی‌شناس در داخل و خارج از کشور، چنین توانایی‌ای را ندارند و این امتیاز بین آنان کمیاب است. کمیاب‌تر از آن، ظرفیت تحسین‌برانگیزش در نقدپذیری و شنیدن آرای مخالف بود. به قول قدما: ادبِ درس و ادبِ نفس را با هم داشت.

برای شناخت دنیای فکری خسرو جعفرزاده بهتر است، هم متون خود او را خواند و هم متون دیگران را درباره آرا و افکار او. جعفرزاده، موسیقی‌شناسی برج‌عاج‌نشین و گرفتار انزوای متکبرانه نبود و در تعاملی مدام با افراد گوناگون دور و برش قرار داشت. یاد می‌گرفت و اگر می‌خواستند یاد می‌داد. نوشته و نظر سجاد پورقناد درباره روش بررسی او در کتابش، به نظر درست و منطقی می‌آید: غیر از جعفرزاده، تنها استاد وزیری بود که در کتاب تئوری‌اش گوشه‌های مدال را بررسی کرده و این را هم اضافه کنم که کتاب استاد وزیری را با همه کاستی‌هایش (که در 80 سال پیش مسلماً به چشم کسی نمی‌آمده) اگر از بعضی جهات، با نگاه امروزی هم بررسی کنیم، باز هم قابل‌احترام و ارجاع است. 

حداقل به این خاطر که اولا وزیری ادعای نظریه‌پردازی نداشت و این کار را صرفاً برای جبران فقدان محض هرگونه نوشته نظری کارآمد در زمان خودش انجام داده بود، ثانیاً، وزیری، ویرتئوز و کمپوزیتور بود و کتاب‌هایش را اعم از موسیقی نظری تا دستور تار و ویولن، به‌قصد تربیت نوازنده می‌نوشت، ولی در کتاب موسیقی نظری خود، هنگام تحلیل و بررسی، فراتر از چارچوب عادت‌های ذهنی یک نوازنده استاد است و موسیقی دستگاهی را صرفاً از دیدگاه تارنوازی بررسی نمی‌کند، ثالثاً او نیز ادعای «حرف آخر» را نداشت و مثل هم‌عصران درخشانش (دهخدا، قزوینی، کمال‌الملک و...) معتقد بود که سنگ بنا را ما می‌گذاریم و آیندگان باید، آن را بالا ببرند و عظمت بدهند.

حالا اگر در روند تاریخی چنین نشد، این دیگر تقصیر آن بزرگان نیست. روند تاریخی علوم انسانی، هنر و به‌ویژه نظریه‌پردازی در ایرانِ صدسال گذشته، همیشه پر از گسست و دوره‌های کثرت طولانی و پرکاری‌های کوتاه‌مدت بوده است، ولی بااین‌حال تأثیر مثبت خود را گذاشته است. امیدوارم تحصیل‌کرده‌های جوان و بامطالعه، کار ارزشمند بررسی و بسط نظرات خسرو جعفرزاده را زمین نگذارند.

همه برایش دل‌تنگ خواهیم شد، او از افرادی بود که به‌قول‌معروف در هر سنی که برود باز هم زود است و جای تأسف دارد؛ ولی فکر می‌کنم او را باید جزو انسان‌های کامیاب و خوش‌اقبال دانست؛ در بهترین زمان تاریخ اجتماعی ایران به دنیا آمد و رشد کرد و درس خواند، بیش از نیمی از عمر را در بهترین پایتخت موسیقی جهان گذراند، همسری هنرمند و نیک‌نهاد، ذهنی پویا و بااستعداد، آرامشی مادرزاد داشت که زندگانی‌ای در حد خود پربار را رقم زد. مسلماً شایستگی‌اش را هم داشت، گرچه از بین ما بی‌صدا رفت، ولی تأثیرش را گذاشت. دکتر خسرو جعفرزاده، دوست خوب و موسیقی‌شناس را باید خوشبخت در نظر گرفت.