مهدی خانکه

ما در حوزه‌ فرهنگی و هنری ایران در عرصه نوشتار الزام داریم؛ یعنی امری نیست که بتوانیم راه گریزی از آن داشته باشیم. الزام داریم که بتوانیم زیبا بنویسیم. مخاطب ما در ایران وقتی متنی را می‌خواند، آن متن حتماً باید زیبایی خاصی داشته باشد. به بیان دیگر مخاطب فرهنگ ایرانی به دنبال این است که بتواند متنی را بخواند که این متن یک آهنگ زیبا داشته باشد. بنابراین فکر می‌کنم ما به عنوان نویسنده در شرایط فعلی باید نگاهمان به نوشتار در مورد آثار هنری تا حدی نگاه ادبی باشد. اگر هنرمند راجع به اثرش بنویسد، ممکن است آن تفسیر را در مخاطب خودش اثری جدای از اثر هنری بگذارد. نظریه‌ مرگ مؤلف مدت‌هاست که طرح شده و هنرمند آن موقع که قلمش را زمین می‌گذارد یا می‌شکند دیگر حق دخالت در پروسه‌ خلق اثر هنری را ندارد، ولی باز به‌عنوان یک مخاطب سِرِه شناخته می‌شود چون مخاطبی است که در فرآیند زایمان اثر هنری حضور فعال داشته؛ بنابراین نظر هنرمند حتماً متفاوت از نظر دیگر مخاطبان است. 

در نمایشگاه‌های مدرنیستی دهه‌های 40 و 50 مخاطب خیلی سرگشته بود و نمی‌دانست چگونه باید اثر را ببیند ولی در حال حاضر بیانیه‌ها به مخاطب در این زمینه کمک می‌کنند. این تاییدی است بر روایت؛ ما چه بخواهیم و چه نه، 6 یا 7 هزار سال تاریخ روایی هنر داریم، بنابراین ناگزیریم  به این روایت پایبند باشیم وجریان پست‌مدرنیسم این اجازه را به ما داده است. وقتی شما از روایت یا تکس در ابتدای نمایشگاه استفاده می‌کنید، یعنی آدمی به‌روز هستید و این نگاه کانسرواتیو نیست. شاید هم بد نیست اجازه بدهیم ابتدا مخاطب ارتباطش را بگیرد و بعد بگوییم که قرار بوده این حرف را بزنیم، چقدر تفکر شما و این فرصتی که برای تأمل در آثار هنری به شما داده شده به چیزی که نیت من هنرمند بوده نزدیک است. این هم راهکاری است که شاید باعث شود مخاطب از نمایشگاه سرگشته خارج نشود.  دو زمینه و بستر تاریخی در کشور ما وجود دارد که می‌توان از دلایل شیوع استیتمنت‌نویسی در ایران به حسابشان آورد. اولین بحث این است که اصولاً هنر ما هنر روایی است و تاریخ هنر ایران اساساً تایخ روایت است. اگر یک اثر تصویری یا حتی موسیقایی نتواند روایتی را برای شما تعریف کند پذیرا نخواهید بود. در همه‌ حوزه‌های هنر اصولاً هنر ما هنر روایی است یعنی عادت داریم در اثر هنری برایمان روایتی گفته شود. این روایت هم ریشه در تاریخ ما دارد؛ دریچه و دروازه تفکر در فرهنگ ما ادبیات است؛ ما از دریچه ادبیات فکر می‌کنیم؛ یک مصرع شعر می‌تواند ساعت‌ها ذهن ما را مشغول کند، بنابراین نوشتار و ادبیات و روایت جزء لاینفک تمام هنرهای ما است. 

در چهار پنج دهه گذشته مفاهیم زیادی در حوزه هنرهای تجسمی وارد کشور ما شده  که بخشی از هنرمندان و روشنفکرانی که سنسورهای حساس‌تری داشته‌اند این‌ها را جذب و استفاده کرده‌اند. اما استیتمنت‌نویسی از نظر من اتفاق بی‌نظیری است و آن‌قدر سریع رشد پیدا کرده که در هر نمایشگاه و با هر کیفیتی نمونه‌ای از آن را می‌بینید. دلیل این اقبال عمومی همان بحث روایت است. مخاطب ایرانی دهه‌های 40 و 50 می‌رفت و کار جلیل ضیاپور یا هنرمندان انتزاعی را می‌دید و نمی‌فهمید و سرگشته بیرون می‌آمد. نقاشان سقاخانه نوشته گذاشتند کنار تابلو تا هنر را با مخاطب آشتی بدهند و بتوانند در یک کانتکست مشترک با مخاطب صحبت کنند. اما با دیدن استیتمنت در گالری‌ها انگار مخاطب خیالش راحت می‌شود و می‌داند که در اثر هنری دنبال چه چیزی باید بگردد. به عنوان زمینه تاریخی می‌توان گفت در هنر ایران کانتکست‌نویسی و بیانیه‌نویسی در مدخل نمایشگاه‌های هنر مدرن که پدیده‌ای متفاوت و جذاب برای فرهنگ ما است، خیلی مورد توجه قرار گرفته و مخاطب آن را می‌پسندد.  بحث دیگر در ضرورت استیتمنت‌نویسی، اتفاقات پست‌مدرنیسم است.  مهم‌ترین چیزی که از پست‌مدرنیسم منتج و استخراج می‌شود، بحث تفرد است. پست‌مدرنیسم اصولاً در تفرد خلاصه می‌شود؛ در اهمیت پیدا کردن فرد و همه هنرمند شدن، همه شاعر شدن، همه مخاطب شدن و همه سیاسی شدن. در حال حاضر هر انسانی در هر نقطه از دنیا می تواند تئوریسین سیاسی باشد و این زاییده پست‌مدرنیسم است. فرد فرد آدم‌ها در پس‌ مدرنیسم اهمیت پیدا می‌کنند و مهم‌ترین تجلی آن هم در «سلفی»‌ها است. میلیاردها اثر هنری در لحظه در تمام دنیا در حال تولید است و از طریق آن مردم «ایندیویژوالیته» و فردیت خود را به نمایش می‌گذارند. این تفرد و پراکندگی گرفتاری‌هایی هم ایجاد می‌کند. در دوره مدرن به عنوان نمونه یک کانتکست داشتیم به اسم امپرسیونیسم  و مشخص بود که هنرمندان امپرسیونیست چه می‌گویند و با چه تکنیکی کار می‌کنند. بنابراین در جریان پست‌مدرنیسم ضرورت استیتمنت‌نویسی احساس می‌شود، چون تفرد هنرمند از طریق تکست منتقل می‌شود؛ منِ فردِ هنرمند این حرف را می‌خواهم بزنم و این حرف ویژه را در قالب تکست در مدخل نمایشگاه می‌گذارم. این دو حوزه است که از ضرورت استیتمنت‌نویسی در فرهنگ ما می‌گویند.