فائزه ناصح، دکترای روانشناسی عمومی 

فیلم «ژن خوک» بر خلاف  برخورداری از عنوان مسحور کننده‌ و ایده نسبتا خلاقانه‌، چندان چنگی به دل نمی‌زند و بیشتر در ورطه شعار‌زدگی غوطه‌ور شده است. هیچ شخصیت‌پردازی در کاراکتر‌های فیلم صورت نگرفته بطوریکه مخاطب هیچ همزاد پنداری‌ای با قهرمان‌های داستان نمی‌تواند داشته باشد و شخصیت‌های پا در هوا و دیالوگ‌های عجیب و غریب، تنها گوشه‌ای از ضعف فیلمنامه است که به شدت احساس می‌شود.

 همانطور که از نام فیلم هویداست سوژه داستان مربوط به آقازاده‌هاست و مشخصا قرار است نگاهی انتقاد آمیز به این افراد و نحوه زندگی آنان داشته باشد. اما اثر چنان بی‌سر‌و‌ته و پر از اشتباه است که حتی نمی‌تواند حرف خود را به درستی بیان کند. 

داستان فیلم درباره دو زندانی به نام عماد گربه و رضا کیشمیش است که بنا به دلایلی از زندان قرار می‌کنند. هر یک از این دو نفر دلایل شخصی خود را برای فرار از زندان دارند اما با پیشروی در داستان فیلم، تماشاگر متوجه می‌شود که سررشته فرار این دو تن به یک آقازاده برمی‌گردد. به عبارتی این دو کاراکتر اصلی در دنیایی پر از ابهام به صورت بی‌هدف پرسه می‌زنند و مخاطب را نیز با انبوهی از ابهات و سوالات بی‌شمار روبرو می‌سازند.

 درواقع می‌توان گفت ایده اصلی فیلم «ژن خوک» بر می‌گردد به ویدئویی که چندی پیش از یکی از آقازاده‌ها در فضای مجازی پخش شد که در آن به طبقه متوسط و ضعیف توهین شده بود. بنابراین این موضوع دست‌آویزی شده تا فیلم ژن خوک ساخته شود، از اینرو می توان «ژن خوک» را فیلم دغدغه‌مندی در‌نظر گرفت که پر از اعتراض، عصیان، پرخاش و تلخی است که متاسفانه در راستای انتقال این مفاهیم از توانش کافی برخوردار نبوده که نتوانسته در گیشه موفق عمل کند.

 از منظر روانشناسی می‌توان گفت گویی کارگردان در‌نظر داشته در داستان خود این پیام را به مخاطب انتقال دهد که زشتی‌ها و پلیدی‌ها باید نمایان شوند؛ اما در به تصویر کشاندن این ایده نسبتا جالب چندان موفق نبوده است. 

 نکته حائز اهمیتی که از محتوای فیلم «ژن خوک» می‌تواند برداشت شود اشاره به بحث فاصله طبقاتی است. در این فیلم دو سطح  از زندگی به تصویر کشانده شده است؛ ابتدا زندگی آقازاده‌ای که به آدم‌ها نگاهی از بالا به پایین دارد؛ دوم طبقه‌ای که به دلیل فقر حاکم بر زندگی‌شان در برخی مواقع دست به خلاف نیز می‌زنند. یکی از نکات ارزنده و قابل تامل فیلم «ژن خوک» هم همین است که کارگردان برخلاف دیگر فیلم‌های ایرانی سعی نکرده فقر را به شکل قدیس‌وار به تصویر بکشد و بخواهد شعار دهد که فقیر بودن دارای مزیت‌های خوب و ارزشمندی است که به نوعی ثروتمندان از این تقدس بویی نبرده‌اند.

باتوجه به تحقیقات و پژوهش‌های روانشناسی می توان گفت فقر و فاصله طبقاتی زمینه‌ساز مناسبی برای پیدایش بسیاری از آسیب‌های اجتماعی است. فقر و وجود فاصله طبقاتی در اجتماع نه تنها بر کردار و رفتار افراد فقیر تأثیر منفی دارد، بلکه حتی بنیان‌های فکری و اعتقادی آنان را نیز مضطرب و لرزان می‌سازد. به دست‌آوردن درجات بالای فرهنگی، ورزشی، اقتصادی و ... نیازمند حضور در طبقات بالا و یا متوسط رو‌به بالای جامعه است. همه ما خوب می‌دانیم در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که به خاطر عدم توسعه متوازن در بخش‌هایی از کشور، امکانات آموزشی، زمینه‌های فعالیت اقتصادی و وضعیت بهداشت فاصله زیادی با آنچه فرزندان برخی مسئولین در آن پرورش یافته‌اند دارد. چه بسا استعدادهای درخشان که زیر غبار فقر، فشارهای اقتصادی و عدم دسترسی مطلوب به آموزش با کیفیت دیده نشده‌اند و به دلیل مشکلات معیشتی و اقتثادی از ادامه دادن مسیر موفقیت خویش دلسرد شدند.

به همین دلیل باید متذکر شد ساخت فیلم‌هایی در حد شعارزدگی که تهی از بیان واقعیات است و تنها به بیان دیالوگ‌هایی فاقد معنا بسنده می‌کند نه با واقعیت سازگار است و نه در دنیا خریدار دارد و نه مبتنی با فرهنگ کشور ماست و فقط و فقط اندوه و رنج آدمی را بیشتر می‌کند.   

شدت تلخ. فکر می کنم این فیلم با توجه به قصه اش که برای اولین بار سراغ ژن های برتر رفته، دغدغه مردم است و در اکران نوروز مورد استقبال مخاطبان واقع می شود.»