آیا نسبت‌های طلایی دیگر به کار نمی‌آیند

معلولین در اتمسفر جامعه ما، در برداشت و دید مردم ما، آدم‌هایی هستند که مدام نیاز به کمک دارند. باید مدام به آن‌ها رسیدگی شود. هر چند رویکردها و آموزش‌های نوین در جهان توسعه‌یافته، توانسته تا حدود زیادی معلولان را خودمتکی و توانا به انجام امور شخصی خود بار آورد. اما با تمام این‌ها، توجه به معلول و کمک به او، نباید تحت هیچ شرایطی از سوی معلولین، در مقوله «ترحم» جای بگیرد و با این پیش‌اندیشه، کمک افراد سالم به آن‌ها، رد شود. ما در مبلمان شهری خود، تقریبا هیچ امکانی برای حضورو تردد معلولین نداریم. مکان‌های خاص برای تفریح و وقت‌گذرانی آن‌ها نداریم. آن‌ها مدام از جامعه و حضور در آن دور و دورتر می‌شوند و در نهایت به مراکزی سپرده می‌شوند که از آنان به شیوه خاص نگه‌داری شده و با روش‌های خاص آموزش داده می‌شوند «تروما» در عمل، دادگاهی است که افراد سالم را به علت سلامت و قلب رئوف‌شان، به محاکمه می‌کشد. و امکان دفاع از افراد سالم را از آنان می‌گیرد و به روح و روان آن‌ها، احساس گناه تزریق می‌کند. انگار «تروما» از افرادی که معلول نیستند می‌خواهد به خاطر سلامت خود، عذر بخواهند و شرمنده باشند

آذر فخری، روزنامه‌نگار

نمایش: تروما

نویسنده و کارگردان: افسانه ماهیان

بازیگران: طناز طباطبایی، کاظم سیاحی، شقایق دهقان

نمایش «تروما» دل‌گویه  آدم‌هایی که است که به نوعی درگیر نقص جسمی هستند. آدم‌هایی که هم با نگاه ترحم‌آمیز مردم مشکل دارند و هم با رفتار تقلیل‌گرایانه جامعه نسبت به خودشان. 

شهر و جامعه، نسبت به افراد معلول، بی‌توجه و حتی بی‌رحم است. این قبول. 

ما در مبلمان شهری خود، تقریبا هیچ امکانی برای حضورو تردد معلولین نداریم. مکان‌های خاص برای تفریح و وقت‌گذرانی آن‌ها نداریم. آن‌ها مدام از جامعه و حضور در آن دور و دورتر می‌شوند و در نهایت به مراکزی سپرده می‌شوند که از آنان به شیوه خاص نگه‌داری شده و با روش‌های خاص آموزش داده می‌شوند. 

معلولین در اتمسفر جامعه ما، در برداشت و دید مردم ما، آدم‌هایی هستند که مدام نیاز به کمک دارند. باید مدام به آن‌ها رسیدگی شود. هر چند رویکردها و آموزش‌های نوین در جهان توسعه‌یافته، توانسته تا حدود زیادی معلولان را خودمتکی و توانا به انجام امور شخصی خود بار آورد. اما با تمام این‌ها، توجه به معلول و کمک به او، نباید تحت هیچ شرایطی از سوی معلولین، در مقوله «ترحم» جای بگیرد و با این پیش‌اندیشه، کمک افراد سالم به آن‌ها، رد شود.  «ترحم» ریشه در رحم و شفقت دارد. آدم‌های سالم و بی‌عیب و نقص هم به رحم و شفقت نیاز دارند. بدون احساس رحم و شفقت، بدون تبادل عاطفه و احساس چه کسی، سالم یا معلول، می‌تواند به زندگی‌اش  ادامه دهد؟ 

نقص عضو، خوب و خواستنی نیست!

«می‌گویند نقطه طلایی یا نسبت طلایی در بسیاری از ساختار هستی وجود دارد، از مارپیچ‌های دی‌ان‌ای  تا مارپیچ گوش، تا حلزون و پرهای طاووس، مارپیچ آفتاب‌گردان و مارپیچ کهکشان‌ها و تمام زیبایی‌های طبیعت...  اما به گمانم زیباترین مارپیچ در عالم هستی، مغز انسان است». این دیالوگ گفته می‌شود، تا نشان داده شود که معلول و کسی که نقص عضو دارد در این تعریف زیبایی‌شناسانه هیچ جایی ندارد، مگر وقتی داستان متوجه و متمرکز بر مغز می‌شود؛ اندامی که یک فرد معلول جسمی هم آن‌را به‌طور سالم و فعال در خود دارد.  ما هم این گله را از سوی آنان می‌پذیریم. اما در جهانی که ما در آن زندگی می‌کنیم، نقص عضو، مقوله‌ای «استثنایی» است و فراگیر نیست. 

لاجرم نمی‌توان از استثناها برای جامعه قاعده تراشید. تنها می‌توان برای این استثناها، شرایط مناسب زیستی فراهم کرد. به روح و روان آن‌ها توجه کرد و کمک کرد که نقص خود را بپذیرند و با آن کنار بیایند. در این صورت است که می‌توان به معلول کمک کرد که جایگاه استثنایی خود را بیابد و متوجه توانایی‌های دیگر خود، آن مغز، آن ساختار شگفت انگیز شود.

اما، شوربختانه، نمایش تروما با دیالوگ‌های احساساتی و پرخاشگرانه‌اش، بیش از آن‌که توانسته باشد همدلی تماشاگر را برانگیزد، دوباره و شاید ناخواسته، بر روی احساس «ترحم» تماشاگر انگشت گذاشته است. و البته در ابتدا گفتیم که «احساس ترحم» نه تنها لازم است که مثل نرون‌هایی موجب پیوستگی حسانی آحاد جامعه با هم می‌شود و ثبات و سلامت حیاتی آن‌را تضمین می‌کند.

نمایش تروما، دیالوگ‌های خوب و گاه خیلی خوبی دارد، دیالوگ‌هایی که آن‌ها را از زبان افرادی که نقص عضور دارند، می‌شنویم. نقص عضو برای این افراد، در این نمایش، نه یک مسئله شخصی بلکه یک موضوع اجتماعی است. 

آدم‌های معلول «تروما» می‌خواهند درست مثل آدم‌های سالم، سالم از نظر بدنی، دیده، پذیرفته و درک شوند. 

آدم‌های «تروما» از تمام مردم گله دارند که آن‌ها را طوری نگاه می‌کنند که انگار «مشکلی» دارند!

آدم‌های «تروما» با هر نقص عضوی که دارند، می خواهند به تمام آدم‌های سالم، بفهمانند که آن‌ها هم به همان میزان از زندگی و امکانات شهری و زیستی آن، حق دارند و باید سهم و بهره ببرند. 

اما مسئله آدم‌های «سالم» در رابطه با آدم‌هایی که به‌طور مادرزدای یا به دلیل هر حادثه‌ای دچار نقص عضوهستند، دقیقا همین طرز تفکر آدم‌های معلول است؛ این‌که معلولین انتظار دارند با آن‌ها طوری رفتار شود که گویی «سالم»‌اند و هیچ مشکلی ندارند. اما آیا واقعا مشکل ندارند؟!

تروما، مشکل همه ماست  

درست است، زندگی برای  انسانی که دچار نقص عضو است، در دنیایی که حتی افرادسالم در آن کم می‌آورند و دچار مشکل می‌شوند، سخت است. اما نمایش ترما، این سختی را به یک فاجعه تبدیل می‌کند و به تماشاگر تحویل می‌دهد. در حالی‌که آن کسی که باید نقص را بپذیرد و با آن کنار بیاید خود معلول است؛ که در این زمینه جامعه ما از نظر جامعه شناختی و روان‌کاوی شدیدا دچار مشکل است و به تحقیق و پژوهش و کمک نیاز دارد، فرد معلول باید با مشکلش کنار بیاید، باید اجازه بدهد دیگران به او کمک کنند؛ چه از روی ترحم چه از روی هر حس دیگری. 

نمایش تروما، که می‌خواهد بگوید معلولیت، زیباست، که نقص عضو خوب است، با پریشان‌گویی‌ها و دادن اطلاعات علمی زیاد اما پراکنده در مورد انواع معلولیت‌ها، تماشاگر را خسته و کسل می‌کند. در نهایت تماشاگر از خود می‌پرسد در این‌جا مشکل چیست: سلامتی یا معلولیت. 

«تروما» در عمل، دادگاهی است که افراد سالم را به علت سلامت و قلب رئوف‌شان، به محاکمه می‌کشد. و امکان دفاع از افراد سالم را از آنان می‌گیرد و به روح و روان آن‌ها، احساس گناه تزریق می‌کند. انگار «تروما» از افرادی که معلول نیستند می‌خواهد به خاطر سلامت خود، عذر بخواهند و شرمنده باشند! این یعنی رو در رو قرار دادن دو طیف از افراد جامعه که هزاره‌هاست در کنار هم به هر نحوی زندگی کرده‌اند و البته که در روزگار ما، با تمام کاستی‌هایش، اوضاع افراد معلول چندان هم بد نیست. 

تروما، مشکل همه‌گیر جامعه ماست در هر سطح از سلامت و بیماری. دراین شکی نیست. اما قرار نیست، آن‌را تا این حد پرخاشگرانه و اعتراض‌آمیز به‌صورت مخاطبان سالم که خود درگیر تروماهایی از جنسی دیگر هستند کوبید. نمایش اتفاقا باید دقیقا در جهتی پیش می‌رفت که برانگیزاننده احساس همدلی تماشاگران می‌بود، که متاسفانه در این امر ناموفق  مانده است.