نیما نوربخش

آبادان کجا و ارمنی‌تباران کجا؟ این نخستین پرسشی بود که در مصاحبه ازش پرسیدم؛ پاسخ که داد تازه دوزاری‌ام افتاد که ای آقا، خیلی‌ها مثل مانوک و مارتیک و وازیک هم اول بچه آبودان بودند و از آنجا ریبونی شدند. آرمان اما روز مصاحبه‌مان عینک ریبون به چشم نداشت. انگار زندگی در تهران حال و هوایش را عوض کرده. پسرکی که از دوران مدرسه در سرش سودای هنر بود و از سودای درس بی‌خبر. مادرش می‌گفت از تو دانشجو درنمی‌آید؛ پاشو برو پیش استاد بازیل در میدان سنایی و نقاش بشو. آرمان اما به رگ غیرتش برخورد و نشست پای درس و نتیجه کنکور که آمد خبر آوردند پسر شما نفر اول کنکور سراسری هنر شده. همه شاخ درآوردند. او در ادامه باز هم غافلگیری‌های دیگری داشت و دهه 60 در اولین بی‌ینال گرافیک تهران میان آن همه استاد، دیپلم افتخار را کسب کرد. آثار این عکاس تا هنوز در مهمترین حراجی‌های دنیا همچون کریستیز، ساتبیز و بونهامز روی هوا به فروش می‌رسند. به‌زودی مصاحبه مفصلم با او در روزنامه «توسعه ایرانی» منتشر می‌شود.