محمدحسن خدایی

در باب مفهوم دوستی، در تاریخ بشری فراوان نوشته‌اند. رابطه‌ای که میان انسان‌ها شکل می‌یابد و زندگی را معنایی تازه می‌بخشد. همچنانکه ارسطو در رساله‌ی اخلاق نیکوماخوس، بر این نکته اشاره دارد که «دوستی یکی از فضایل انسانی یا دست‌کم ارتباط نزدیک با فضیلت دارد و علاوه بر این از ضروریات زندگی است زیرا هیچ‌کس، حتی اگر از همۀ مواهب بهره‌ور باشد، آماده نیست بی‌دوست زندگی کند...در تنگدستی و دیگر بدبختی‌ها نیز دوستان یگانه پناه آدمی‌اند...دوستی نه تنها ضروری بلکه زیبا و شریف است.» اما در جهان کالایی‌شده معاصر، یافتن دوست به امری نادر و کمیاب بدل شده که می‌توان فقدان‌اش را در افزایش خشونت مابین انسان‌ها مشاهده کرد. با آنکه متن نمایشنامه چندان بر مسیحی و غربی بودن تاکید ندارد، اما می‌توان آن را واکنشی دانست نسبت به وضعیت این روزهای جهان توسعه‌یافته‌ی غربی. همچون آینده‌ای ممکن که منطق بازار در نهایت به تصرف خویش درخواهد آورد و حتی «دوستی» را به مثابه کالایی با کیفیت، تضمینی و قابل تعویض به مشتریان ارائه خواهد داد. از این باب سرگذشت ژک و اودیل که در آستانه‌ی طلاق گرفتن، تصمیم به خریداری دوست کرده‌اند، می‌تواند سرشت‌نمای تمامی انسان‌هایی باشد که این وضعیت را تجربه می‌کنند. اگر نظام بازار مسبب ایزوله شدن انسان معاصر است، اما مکانیسم‌هایی هم در چنته دارد که می‌تواند خدماتی ارائه دهد تا تنهایی و جداافتادگی درمان شده و دوستی و فیگور دوست، حتی در شکل وانموده‌اش در بازار خرید و فروش شود.

   «گابوور راسُوو» در مقام نویسنده تلاش دارد رابطه مسئله‌مند و کمابیش ارباب-بنده‌ای دو زوج را روایت کند. زوجِ ژاک و اودیل در ابتدا مقابل تماشاگران ایستاده و اعتراف می‌کنند که با پرداخت پول و خریداری «گی» و «ژولیت»، در تمنای مواجهه با ملال زندگی هستند و از این طریق خواسته‌اند که مناسباتِ در حال فروپاشی زناشوئی خویش را سامان دهند. زوج خریداری شده، انسان‌هایی بینوا و به انتها رسیده‌اند که می‌بایست مابین آوارگی در خیابان یا انقیاد در کُمُد، یکی را انتخاب کنند. فروخته شدن در ساحت یک دوست و امکان زیستن در کُمُد، ضرورت این روزهای آنان است. بنابراین قرارداد خرید و فروش امضا شده و طرفین ماجرا نسبت به یکدیگر حقوق و وظایفی می‌یابند. در ظاهر همه چیز قانونی، متمدنانه و دوستانه به نظر می‌آید، اما هر چقدر شناخت و معاشرت ادامه پیدا می‌کند، مسائل و مصائب تازه سر بر می‌آورد که در قرارداد قانونی ذکر نشده. اینجاست که نوعی رابطه‌ی ارباب و بنده‌ای شکل می‌یابد. ژست‌ها قرار است بر این امر شهادت دهند که گویا «دوستی»، یا توهمی از آن، از طریق مکانیسمی که نظام بازار ارائه داده، امکان‌پذیر است. اما کیست که نداند آنان که هست و نیست خود را در بنیادگرایی بازار از دست داده، خاکسترنشین شده‌ و برده‌وار دادوستد شده‌اند، در مقابل اعمال قدرت پیدا و پنهانِ ژک و اودیل، بالاخره از خود مقاومت نشان داده و سر به شورش می‌زنند. با آنکه مقاومت درهم شکسته و شورش با عقوبتی سخت پاسخ داده می‌شود، اما نمی‌توان از اهمیت سیاسی و اخلاقی آن کاست. چراکه زوج به خدمت گرفته شده، آشکار کننده‌ی روابط غیرانسانی کسانی هستند که دوستی را نه جستجو که از بازار می‌خرند.

   از منظر اقتصادِ سیاسیِ دوستی، اینجا با توزیع منابع به میانجی عواطف انسانی روبرو هستیم. ژَک و اودیل با پرداخت پول، انتظار دارند روابط انسانی مثبت دریافت کنند: صداقت، دوستی، معاشرت و سرگرمی. گی و ژولیت هم در ازای دریافت حداقلی از امنیت، رفاه، تغذیه و سرپناه، می‌بایست این خدمات را ارائه دهند. اما واقعیت ماجرا چیز دیگری است و بیش از آنکه دوستی و کرامت انسانی مابین طرفین شکل یابد، این تهدید و تمسخر است که نمایان می‌شود.

   امیر محمد ابراهیمی در مقام دراماتورژ و کارگردان، تلاش دارد از فضای کمابیش رئالیستی نمایشنامه‌نویس فرانسوی فاصله گرفته و خشونت و مهابت وضعیت را نمایش دهد. اجرا توانسته با رفتن به سمت انتزاعی شدن، فضایی هولناک تدارک بیند. سالن اصلی تالار مولوی با اتمسفر مناسبی که در اختیار گروه اجرایی قرار داده، فاصله و نسبت‌ شخصیت‌ها را واجد معنایی تازه کرده. هر دو خانواده مقابل هم ایستاده و مدام یکدیگر را با فاصله‌ای مدیریت شده خطاب می‌کند. گویی همه چیز در ابتدا برنامه‌ریزی شده تا جایگاه افراد و نسبتی که با همدیگر دارند آشکار باشد. اما در ادامه تمام این ابعاد و فاصله‌ها دچار اعوجاج شده و از مدار خویش خارج می‌شود. در مرکز صحنه، خطوطی مربع شکل، یک کُمُد را تداعی می‌کند، محل استقرار گی و ژولیت و همچنین کارگردان. در طول اجرا گاهی کارگردان به میان صحنه آمده، وقفه ایجاد کرده و با اعلام زمان نمایش، یا دستورات اجرایی به بازیگران، از طریق میکروفونی که از سقف آویزان است، اقتدار خویشن را اعلام کرده و آن را به اجرا می‌گذارد. طنز ماجرا اینجاست که این مداخله‌ که قرار است مرکززدایانه باشد با استقرار کارگردان در مرکز صحنه اتفاق می‌افتد. مرکززدایی و توهم آن همچون دوستی و توهم دوستی.

   نمایش دوستان کُمُدی از دل مناسبات تئاتر دانشگاهی بیرون آمده و جوایزی از فستیوال تئاتر دانشجویی سوره و نخستین جشنواره تئاتر هامون دریافت کرده است. با آنکه ویروس کرونا بر کلیت تئاتر این روزهای ایران تاثیر منفی گذاشته و اغلب گروه‌های حرفه‌ای را از تولید نمایش بازداشته، اما این اجرا نشان از این مسئله مهم دارد که گروه اجرایی با دستی پر و با نمایشی خلاق به میدان آمده است. شجاعت این گروه جوان در افزودن  و کاستن از متن اصلی نمایشنامه، به اجرایی رادیکال، زیباشناسانه و گشوده بر امر تئاتریکالیته منجر شده تا بالقوه‌گی‌های نمایشنامه را شناسایی و شدت بخشد. فی‌المثل در صحنه‌‌ای از اجرا، چهار بازیگر مقابل یکدیگر، نقش سگ را بازی کرده و خشونت فزاینده‌ای را از طریق ژست‌ها و پارس کردن‌ها رویت‌پذیر می‌کنند. یا در جایی دیگر وقتی گی و ژولیت برای سرگرم کردن میزبانان خود، قسمتی از یک سریال تلویزیونی را بازی کرده و بعدتر و با اعتراض همان میزبانان، جای خود را به ژک و اودیل می‌دهند تا به ایفای نقش یک سریال سانتی‌مانتال تلویزیونی مشغول شوند، می‌توان انتخاب درست گروه اجرایی را در افزودن این صحنه برای بازنمایی ملال زندگی روزمره متوجه شد. از این باب دراماتورژی در خدمت اجراست و در مناسبات از پیش داده شده‌ی متن نمایشنامه متوقف نشده. نکته‌ای که در بازی بازیگران هم مشهود است و تکثری از شیوه‌های مختلف بازی را شاهد هستیم. فی‌الواقع هر چهار بازیگر این نمایش، علی قانعی، صبا پویشمن، عباس صابری و مهشید آقاخانی توانسته‌اند غیر قابل پیش‌بینی اما در خدمت منطق موقعیت باشند. بازیگران با فهم درست منطق موقعیت، تناقضات شخصیت‌ها را در مواجهه با موقعیت‌های پیش‌بینی‌ناپذیر نمایان می‌کنند. نوعی کنش‌ورزی که گویی قهرمان و ضد قهرمان مدام جایگاه‌شان جابجا شده و قضاوت تماشاگران را دشوار می‌کند.

نمایش دوستان کُمُدی از دل مناسبات تئاتر دانشگاهی بیرون آمده و جوایزی از فستیوال تئاتر دانشجویی سوره و نخستین جشنواره تئاتر هامون دریافت کرده است. با آنکه ویروس کرونا بر کلیت تئاتر این روزهای ایران تاثیر منفی گذاشته، اما این گروه با دستی پر و با نمایشی خلاق به میدان آمده است

   ژاک دریدا در «سیاست دوستی» بر این نکته اشاره دارد که «قادر بودن برای عزیز داشتن آنچه که در دوست، می‌تواند او را روزی به دشمن بدل کند، نشانه‌ای از آزادی است. خود آزادی است.» بر ما این فرض آشکار می‌شود که می‌بایست محافظه‌کاری را کنار گذاشت و از ترس دشمن شدن دوستان در آینده‌ای نامعلوم، دوستی را به تعویق نینداخت. نمایش دوستان کُمُدی بشارتی است از آینده‌ای که فیگور دوست در آن بسیار کمیاب است، دورانی که دوستی را نه آغاز که داد و ستد می‌کنند. در انتهای نمایش وقتی ژک خطاب به تماشاگران اعتراف می‌کند که «به لطف ژولیت و گی، ما به ناتوانی خودمون در روابط انسانی پی بردیم. واسه خودمون آرامش ایجاد کردیم. بدون حسرت اینکه شاید کار بهتری هم می‌شه کرد. ما دیگه رویایی نداریم.» این حقیقت آشکار می‌شود که چگونه مهارت‌های انسانی در ایجاد رابطه و ساختن جهانی دوستانه به مخاطره افتاده است. سرمایه‌داری متاخر برای تصرف بازارهای جهانی، هویت انسانی را هدف گرفته و در پی انسان طراز نوینی است که نیازهای مادی و معنوی خویش را از طریق مکانیسم بازار خریداری می‌کند. اجرای امیر محمد ابراهیمی به درستی و با شدت بخشیدن بر انتزاع و انزوا، از معدود آثار قابل اعتنای تئاتر این روزهای ما در جهان کرونایی است. از یاد نبریم که شاید ما هم دوستانی داریم که گاه آنان را در «کُمُد» تخیل کرده و انتظار داریم فرمان برند و ما را سرگرم سازند. رابطه‌ای نه مبتنی بر دوستی که در حال و هوای دستور و تمسخر. هر کدام از ما ظرفیت ژک و اودیل بودن یا گی و ژولیت شدن را داریم. تنها آن نوع دوستی توان رهایی و رستگاری ما را دارد که با منطق بازار همسو نباشد و انسانیت را لحاظ کند. یک رابطه برابر و آزاد که مقدمه‌ی دوستی و رفاقت باشد. یکی از معدود امکان‌های بشریت برای دوری از تسلسل پایان‌ناپذیر خشونت و تباهی.

   در انتها امید است که اجرای «دوستان کُمُدی» همچنان ادامه یابد و این گروه اجرایی، پیشنهادات تازه‌ای برای تئاتر ما به ارمغان آورد. به هر حال از یاد نبریم که این اواخر چگونه موج سهمگینی که از اجراهای نویسندگان معاصر فرانسوی در تئاتر ما ایجاد شده بود، اغلب با دراماتورژهای نه چندان خلاقانه، به فضایی سهل‌الوصل دامن زد که در خدمت گیشه و ابتذال بود. اما این‌بار از بخت‌یاری نویسنده‌ای چون گابور راسُوو است که کارگردانی جوان و خلاق، یک «کُمُد» تازه برای دوستان تدارک دیده.