ایمان عبدلی

کشتارگاه درباره چیست؟ مهم‌ترین نکته درباره ساخته عباس امینی همین است که مشخص نیست این فیلم می‌خواهد کجای سینما بایستد؟ آیا قرار است یک فیلم ژورنالیستی با لحنی منتقدانه و حتی افشاگرایانه باشد؟ آیا این فیلمی با درون‌مایه‌های فلسفی‌ست که اخلاقیات را یادآوری می‌کند؟ یا نه! این فیلمی‌ست که می‌خواهد همه‌ی این‌ها باشد و هیچ‌کدامشان هم نیست. منظور از این که هیچ کدام نیست نه این که تقلیل و تخفیف فیلم باشد بلکه به عبارتی دقیق‌تر «کشتارگاه» فیلمی شلخته و چندلحنی از حیث مضمونی است.

صاحب شیاد یک کشتارگاه، چند قاچاقچی دلار را در یخچال سردخانه محصور می‌کند، آن‌ها می‌میرند و فیلم از بعد مرگ آن‌ها شروع می‌شود. سه قربانی ماجرا البته در ظاهر طرف معامله کشتارگاه هستند و اما در واقع دلار جابه‌جا می‌کنند. همان کاری که صاحب کشتارگاه، انجام می‌دهد، او در شب واقعه برای از بین بردن اجساد از «عبد» و پسرش کمک می‌گیرد، آن‌ها از اصل داستان آگاه نیستند و رفته رفته با واقعیت مواجه می‌شوند.

فیلم شروعی با ضربه و محرک دارد، در ابتدا گمان می‌کنیم با یک کار جنایی و رازآلود مواجه هستیم، اما رفته رفته همراه با کنجکاوی‌های «امیر» فیلم تلاش می‌کند لحنی افشاگرایانه درباره تحولات اقتصادی سال‌های اخیر به خودش بگیرد و به خط سیر اصلی داستان وفادار نمی‌ماند. در واقع تلاش «اسرا» برای اطلاع از سرنوشت «هاشم» به عنوان یک خرده پیرنگ  مطرح می‌شود و گویی یافتن قاتل هاشم یک داستانک فرعی‌ست که  در میانه‌ی هضم «امیر» در دم و دستگاه صاحب کشتارگاه در روندی رفت و برگشتی دائما حاضر و غایب می‌شود.

فیلم در چند ساحت پرادعایی که برای خودش ساخته پرسه می‌زند و از این رانده و از آن مانده! تلاش برای افشاگری‌های به اصطلاح اقتصادی و آن چه که طی سال‌های اخیر با عناوینی مثل پولشویی می‌شناسیمش، تلاشی نه چندان دقیق بلکه سطحی و از سر رفع‌کتی‌ست. نمایش چند سکانس از قاچاق دلار در مرزهای جنوبی، نشان دادن یک سکانس طولانی در بازار خرید و فروش ارز، دو بار نمایش جلساتی میان کارتل‌های کنترل‌کننده بازار دام(یا دلار)، چندین و چند تلفن بی‌سروته متولی که جز عصبیتی تصنعی چیز دیگری ندارد، از جمله برش‌هایی‌ست که تلقی سطحی فیلمساز از لحن انتقادی در یک فیلم سینمایی را نشان می‌دهد، تصور کنید هر کدام از این خرده‌روایت‌ها می‌توانست یک داستان بلند و دقیق و مهندسی‌شده باشد که وجب به وجبش چیزهایی بیشتر از یک پست تلگرامی به مخاطب بدهد، تفاوت پلتفرمی چون فیلم سینمایی با یک کپشن اینستاگرامی در شرح و بسط جزئیات و در ریل‌گذاریِ مضمون است.

همان اشاره به قاچاق در جنوب کشور خودش می‌تواند چندین و چند فیلم باشد. آسیب‌شناسیِ کاسبی‌های پرریسک عموما اقلیت‌های مرزنشین ریشه در تلاقی چند یک‌سویه‌نگری ساختاری دارد، این درد فقط خوزستان نیست، در سیستان‌وبلوچستان به نوعی دیگر، در کردستان به شکلی دیگر و در تمامی مرزها به انحای مختلف این وقایع تکرار می‌شود و اصلا همان حدیث پر اشک و آه کولبرها خودش چند رمان بلند است، اما در کشتارگاه از کنار مساله قاچاق دلار در جنوب به مثابه یک امر تزئینی و در جایگاه یک آکسسوار صحنه رد شده‌اند و سهل‌انگاری و باری به هر جهت‌بودگی همین جوری اتفاق می‌افتد.

خودِ امیر واجد گذشته‌ای‌ست که تحلیل‌بردار است، پسری از یک خانواده ضعیف که دار و ندارش را وسط می‌گذارد تا پناهنده فرانسه شود و چندی بعد به دلیل درگیری با پلیس فرانسه از کمپ به تهران دیپورت می‌شود، مساله مهاجرت و پناهندگی درد مشترک خاورمیانه است و اما در ایران غالبا به آن فضای نخبه‌گی‌اش پرداخته شده، در صورتی که هر کداممان در میان اطرافیان، داریم کسانی را که از سرِ ناچاری و فقط برای داشتن حداقل‌های زندگی به ریسک پناهندگی دست می‌اندازد و اصلا قصه‌ی این مهاجرت‌های اجباری، فقط قصه‌ی تنگنای اندیشه و دغدغه‌های روشنفکرانه نیست، در صورتی که گفتمان غالب روشنفکری، آن بخش پررنگ ناچاران و درماندگانِ فراری از وطن را حذف کرده!

«کشتارگاه» فیلمی متوسط است که جایگاه ویژه‌ای در سینمای ایران نخواهد داشت و مثل خیلی دیگر از آثار، پس از چندی فراموش خواهد شد، فاصله میان جاودانگی و معمولی بودن، اندازه‌ی جسارتی‌ست که سازندگان «کشتارگاه» نداشتند و به سوژه‌هایشان به مثابه امر تزئینی نگاه کرده‌اند و نه امر درگیرکننده

کشتارگاه می‌توانست مامن این گمشدگان تاریخ باشد، اما در این ساحت هم سهل‌انگار نشان می‌دهد، مثل طرح بحث واردات گوشت‌های برزیلی و تنگنای پروسه‌ی تولید و عرضه دام داخلی، که تمثیلی از تاثیر نگاه کاسب‌کارانه و واردات‌پسند در تمام حوزه‌هاست. بستری که بسیاری از کثافت‌کاری‌های اقتصادی در همان رخ می‌دهد و همین روزها و سال‌ها و دائما بازار گوشت و مرغ در خدمت رانتی عجیب بوده که با دو تلفن، نرخ اقلام حیاتی مردم را تا سرحدِ دلِ رانت‎خوار عزیز بالا و پایین می‌کردند، آن شخصیت صاحب «کشتارگاه» می‌توانست لایه‌برداری شود و داستان فیلم فقط درباره همین باشد اما خب این فیلم متمرکز نیست و دائما علیه خودش حواس‌پرتی می‌کند.

از چندپارگی و حواس‌پرتی فیلمنامه که بگذریم، می‎‌رسیم به اجرای کار که در کمپوزیسیون و اصولا فیلمبرداری کاری بالاتر از متوسط است و در پاره‌ای از سکانس‌ها جالب‌توجه هم هست، مثل بازیگوشی‌های دوربین روی دست در سکانس آغازین و نحوه معرفی فضای کشتارگاه و آدم‌ها و اعلام موضعشان نسبت به یکدیگر که هم تنش را منتقل می‌کند و هم در خدمت شخصیت‌پردازی‌ست، کاسبکاری صاحب کشتارگاه، بیچارگیِ«عبد» و عصیان «امیر» را حرکات ظریف دوربین در همان ابتدا به ما نشان می‌دهد و این رندی‌ها البته در چند قاب از کشتارگاه و اینسرت‌های از گوشت‌های آویزان می‌بینیم، یا در تاکید شبیه‌سازی و همسان‌انگاری میان تقدیر انسان و گوسفند که البته بعضا کمی اغراق‌آمیز به نظر می‌رسد.

درباره بازی‌ها اما نمی‌شود قضاوت یکدستی داشت، همان‌قدر که مانی حقیقی تصنعی و بی‌حوصله نقش‌آفرینی می‌کند، حسن پورشیرازی، باورپذیر و دقیق از پسِ کار برآمده، از باران کوثری بابت نقش‌آفرینی‌اش خیلی انتقاد شده اما خب گمان نمی‌کنم اگر بازیگر دیگری این نقش را می‌گرفت، بهتر از این درمی‌آورد، نگاهم البته ناظر به هم‌قواره‌های باران کوثری‌ست. درباره امیرحسین فتحی که با مجموعه شهرزاد می‌شناسیمش (فیلم اتفاقا یک ارجاع ظریف هم به آن مجموعه دارد، جایی گوشی امیر زنگ می‌خورد و موزیک گوشی، ترانه کجاییِ چاوشی‌ست) هم باید امیدوار بود، خوب و جدی نشان می‌دهد و احتمالا قرار نیست صرفا یک آقازاده سینمایی باقی بماند، «کشتارگاه» فیلمی متوسط است که جایگاه ویژه‌ای در سینمای ایران نخواهد داشت و مثل خیلی دیگر از آثاری که می‌آیند و می‌روند، پس از چندی فراموش خواهد شد، فاصله میان جاودانگی و معمولی بودن، اندازه‌ی جسارتی‌ست که سازندگان «کشتارگاه» نداشتند و به سوژه‌هایشان به مثابه امر تزئینی نگاه کرده‌اند و نه امر درگیرکننده.