آزاده امیری

آقای ظریف را سال آخر هنرستان دیدم. اوضاع بسامانی نبود. مدتی قبل هنرستان به خاطر درخواست حقوق اولیه هنرجویان که توسط اعضای شورای فنی از ارشاد مطرح ‌شده بود، تا پای تعطیلی رفت. حقوقی که می‌گویم، خواسته‌های عجیب و بزرگی نبود، خواسته‌هایی چون تعویض مکان کوچک و فرسوده هنرستان، تهیه سازهای جدید، بورسیه هنرجویان ممتاز و... اما ارشاد نپذیرفته بود و تهدید به اخراج امضاکنندگان و شورای فنی و درنتیجه تعطیلی هنرستان کرده بود.

مدیر وقت، خانم زهره فشارکی، عزل شد. اعضای شورای فنی و در رأس آن آقای حسین علیزاده استعفا کردند و در برابر تهدیدها، دودستگی در میان مدرسین آغاز شد. عده‌ای بر تصمیم‌شان ماندند و عده‌ای دیگر منصرف شده و به سرکارشان در هنرستان بازگشتند. اما بیشترین فشارِ این اتفاق بر هنرجویان بود. خصوصاً دبیرستانی‌ها و از همه بیشتر سال آخری‌ها.

تنها یک‌لحظه تصور کنید که سال چهارم دبیرستان باشید و بعد از هفت سال آموزش در هنرستان و در شرایطی که بجز درس‌های عمومی، فقط دروس موسیقی خوانده‌اید و بدین واسطه راهی برای تغییر رشته ندارید، مدرسه‌تان به‌یک‌باره تعطیل شود و از آن بدتر ضربه حسی عجیب آن بود که معلمینی که عاشقانه دوست داشته‌ای و اساساً انگیزه ادامه‌ مسیرت بوده‌اند به‌یک‌باره و به‌اجبار مجبور به استعفا شده بودند.

خانم آذرنوش صدرسالک به مدیریت منصوب‌ و جایگزینی مدرسین آغاز شد. خیلی خوب به خاطر دارم که صبح روز شنبه خانم صدرسالک من را به دفتر هنرستان خواست و گفت: ببین فلانی و فلانی را برای تدریس هنرجوهای تار سال پایین‌تر آوردم اما می‌دانم که شماها زیر بار نمی‌روید و می‌خواهید طبق معمول اعتراض کنید و بگویید سر کلاس نمی‌رویم؛ ولی فقط برای تدریس به شما سال بالایی‌ها از معلم استادتان خواهش کردم که به هنرستان بیایند که دیگر حرفی نباشد. تهدید توأم با استرس ناشی از ایجاد بی‌نظمی در هنرستان را به‌وضوح می‌شد در پس حرف‌هایش که سعی می‌کرد در عین اقتدار؛ دوستانه هم باشد، فهمید. عصر من و مریم رضایی را به‌عنوان ارشدهای کلاس صدا کرد و به کلاس روبروی دفتر فرستاد. در را باز کردیم و وارد کلاس ساز شدیم. بوی غلیظ و بی‌نظیر اودکلن اولین چیزی است که به خاطر دارم و بعد قامت کشیده و برازنده آقای ظریف. شیک‌پوش با موهای جوگندمی و یک خنده آرام و متین. کاملاً معلوم بود او نیز در جریان تشنج‌های قبل قرار گرفته و او نیز می‌داند که قرار است با هنرجویان اندوهگینی که معلمانشان را ازدست‌داده و نیز دوران پرتنشی را گذرانده‌اند، روبرو شود؛ ازاین‌رو حتی بیش از همیشه آرام، متین و مهربان بود. اولین درسی که از او گرفتم قطعه‌ای از آقای جلیل شهناز بود که خودشان، نت کرده بودند. خلاصه اینکه اولین دیدار من با آقای ظریف شاید به خواست و انتخاب خودم نبود. شاید پس از یک توفان عجیب در هنرستان بود، شاید جایگزینی یک معلم، هرچقدر بزرگ و باتجربه به‌جای معلم‌هایت سخت باشد، حتی اگر او معلم معلم‌هایت باشد، اما به یکی از بهترین تجربیاتم بدل شد.

شاید اگر آقای ظریف و اصرارهایش نبود، هیچ‌وقت مجبور به اجرای اغلب آثار وزیری نمی‌شدم و مثل همیشه به بهانه‌ای از آن شانه خالی می‌کردم، شاید اگر آقای ظریف نبود، بسیاری از کارهای آقای شهناز را نمی‌زدم (چون کارهای آقای شهناز جزو سرفصل‌های آموزشی هنرستان نبود)؛ شاید اگر آقای ظریف نبود هیچ‌وقت ردیف موسی‌خان را نمی‌زدم (ردیف آموزشی هنرستان میرزا عبدالله و در دوره عالی علی‌اکبر خان شهنازی بود).

کلاس من با آقای ظریف به‌گونه‌ای خارج از عرف معمول شروع شد، اما عالی پیش رفت. مهر پدرانه و از همه بیشتر صمیمیت عجیب آقای ظریف مرا دل‌بسته کلاس‌ها کرد. دیگر هیچ دغدغه‌ای برایم باقی نمانده بود بجز لذت و تشنگی یادگیری و یادگیری همیشگی‌ام. من حقیقتاً از ایشان درس‌های بسیار آموختم و از همه بیشتر آنکه تجربه معاشرت و شاگردی نزد یکی از متشخص‌ترین موسیقی‌دان‌های این مملکت را پیدا کردم. انسانی که شاید بتوان گفت که اغلب تارنوازان عصر حاضر شاگرد او و شاگرد شاگردانش بوده‌اند. بسیار خوشحال بودم که او نیز بسیار سریع من را به شاگردی‌اش قبول کرده است. کاملاً به خاطر دارم روز امتحان ساز دیپلم که در حضور ژوری پرتعداد و نام‌آور هنرستان برگزار می‌شد که در رأس آن‌ها در آن سال آقای پایور عزیز و آقای دهلوی نیز حضور داشتند وقتی وارد جلسه امتحان شدم، با متانت و شخصیت همیشگی‌شان گفتند: «آزاده امیری شاگرد من است». و این لحظه در ذهن من جاودان شد.

پس از اتمام امتحان بیرون آمد و با رضایتمندی و لبخند گفتند: «بهت 20 دادند!» کاملاً حس رضایتمندی از موفقیت و نمره شاگردش را می‌شد در پس چهره‌اش حس کرد و این حس، مرا بسیار خوشحال می‌کرد.

امروز مفتخرم از اینکه بگویم شاگرد آقای ظریف هستم.

انسانی که سال‌ها ساز زد، شرافتمند و عاشق زیست، تعلیم داد و تعلیم داد و شاید حقیقتاً بتوان او را پدر آموزش تار در عصر حاضر دانست.

استادم روح شما قطعاً در آرامش است و عشق و مهر شما در تک‌تک نت‌ها و نواخته‌های ما تا زمانی که صدای تار در گوش و جان ما طنین‌انداز است و ما می‌نوازیم جاری و ساریست. شما زنده‌اید و بی‌تکرار همان‌گونه که همیشه بوده‌اید.