افسانه فرقدان

خبر را شنیدیم و این خبر نیز همچون خبرهای ناگوار فرهنگی دیگر این روزها در میانه گیرودار اوضاع اقتصادی و گرانی بنزین و جامعه در حال اغما؛کوتاه بود و در محاق باقی ماند: «حذف آثار و نام بزرگان زبان و ادبیات هزار ساله ایران از کتاب‌های درسی دانش‌آموزان». اما این خبر کوتاه چنان تکان‌دهنده بود که با شنیدنش، می‌توان چند نسل آن‌طرف‌تر را تصویر کرد که هیچ تصوری از غنای عظیم و جهان‌گستر ادبیادت هزار ساله سرزمینشان ندارند و با زبان عاریتی و وارداتی فضای مجازی تکلم می‌کنند. نسل و نسل‌هایی که ناخواسته هیچ‌گونه پیوندی با گذشته پرافتخار خود ندارند و آن‌قدر با آن بیگانه‌اند که نمی‌توانند به میراثی که به دست آن‌ها نرسیده است، چیزی بیفزایند. نسلی که شعر حافظ و سعدی را نمی‌شناسد، تاریخ بی‌بدیل شاهنامه را در خاطره خود ندارد، از شعر عرفانی و حماسی چیزی نمی‌داند، نثر کهن و به دنبال آن، ادبیات داستانی‌اش را نخوانده است، تاریخ ادبیات را نیاموخته و با فراز و نشیب‌های آن‌ها کوچک‌ترین آشنایی را ندارد. از الزام ورود شعر نو باخبر نیست و تغییرات زبانی هزار ساله را نمی‌داند. با شنیدن این خبر اما، یک پرسش کوتاه نیز مطرح می‌شود که چرا باید چنین حذفی اتفاق بیافتد؟ و پرسش‌هایی از این دست که چه منطقی پشت انتخاب مطالب درسی دانش‌آموزان در تمامی مقاطع تحصیلی وجود دارد؟ آیا صلاحیت این کارشناسان از هر لحاظ مورد تأیید علمی و روانشناختی قرار می‌گیرد؟ و آیا محتوای علمی کتاب‌های درسی دستخوش سیاست‌زدگی و جناح‌بازی‌های مقطعی است؟ در پشت پرده این حذف و اضافه‌ها و جایگزین کردن‌ها، چه می‌گذرد؟ آیا کارشناسان انتخاب مطالب درسی به این نکته آگاه هستند که حذف هر شعر و هر داستان و هر نامی از بزرگان و سازندگان تاریخ ادبیات، به معنای حذف آثار آنان از حیطه مطالعاتی دانش‌آموزان است؟ آیا سلیقه شخصی در این انتخاب‌ها به سیر مطالعاتی در جامعه‌ای که هم‌اکنون نیز آمار مطالعه در آن وضع فاجعه‌باری دارد، لطمه نخواهد زد؟ آیا شاعر یا نویسنده‌ای در قرن چهارم یا هفتم می‌تواند نماد ستیزندگی با تفکر حاکم بر محیط آموزشی ایران باشد؟ آیا اندیشه نویسنده دهه 20، مغایر با نوع تفکر آموزشی ایران است؟

پاسخ به این پرسش‌ها می‌تواند ما را به دلایل حذف این اشعار و آثار و نام‌ها رهنمون کند، اما در برابر واکنش جامعه فرهنگی و ادبی، مسئولان مربوطه راه خاموشی در پیش گرفته‌اند و از دادن هر گونه پاسخی طفره می‌روند. سکوت در برابر این شوک همگانی نشان از آن دارد که تنها نوعی سلیقه شخصی و اندیشه فرد یا افرادی محدود بر طیف بزرگی از چند نسل مورد تربیت تأثیری فاجعه بار خواهد گذاشت.

توجه به این نکته ضروری است که ادبیات معاصر ایران، به‌ویژه آثاری که برای جایگزینی در کتاب‌های درسی انتخاب شده‌اند، نتوانسته‌اند وارث خلف و برحقی برای کسانی باشند که سنگ بنای ادبیات ایران را از قرن چهارم تا دهه چهل و پنجاه گذاشته‌اند. ضعف محتوایی و نداشتن غنای تعلیمی در ادبیات امروز ایران همچنان به تکرار گرفتار شده است، گسست و شکافی عمیق با ریشه‌های ادبیات هزار ساله فارسی دارند. آشنایی با آثار معاصر در جهت مقایسه و درک روند و فراز و فرود تاریخ ادبیات می‌تواند مفید باشد، به شرط آن‌که گذشته را پاک نکنیم.

شاید خبر خوب این باشد که با هر حذفی، جامعه به سمت آن بیشتر گرایش پیدا می‌کند و «به کجا چنین شتابان» در معادلات روزمره جامعه جای بیشتری برای خود باز می‌کند و «مسیحای جوانمرد من!» زمزمه پیر و جوان در کوچه و خیابان می‌شود

انتخابی تک نفره

حذف این اشعار و داستان‌ها از کتاب‌های درسی دوره متوسطه و دبیرستان (که روزگاری جزء پربارترین و باکیفیت‌ترین کتاب‌های درسی محسوب می‌شدند) از سال ۸۸ آغاز شد و حالا با حذف حجم بسیار زیادی از اشعار، جامعه به این موضوع واکنش نشان داده است. دروسی مانند غزل «در این سرای بی‌کسی» اثر هوشنگ ابتهاج، غزل «جوانی» از رهی معیری، شعر «به کجا چنین شتابان» از محمدرضا شفیعی کدکنی، شعر «باغ بی‌برگی» از مهدی اخوان ثالث، یک داستان از غلامحسین ساعدی، یک داستان از بزرگ علوی، داستان «موسی و شبان»، رباعیات خیام، داستان «هدیه سال نو» اثر اٌ.هنری و داستان «سیاحت‌نامه ابراهیم‌بیگ» به‌صورت کامل حذف شده‌اند. همچنین سه جمله از داستان «قاضی بُست»، نام صادق هدایت از داستان «کباب غاز» محدعلی جمالزاده، بخش‌هایی از خاطرات کتاب «روزها» از دکتر محمدعلی اسلامی‌ندوشن، نام محمود دولت‌آبادی، نام مشفق‌ کاظمی و عباس خلیلی و شعر «مادر» از ایرج‌میرزا نیز از دیگر حذفیات هستند و به‌جای این حذفیات از آثار رضا امیرخانی، علی سهامی، امیری‌اسفندقه، معصومه آباد، کیوان شاه‌بداغ‌خان، فاضل نظری، عیسی سلمانی‌لطف‌آبادی، کامور بخشایش، مجید واعظی، نظام وفا و ضیاءالدین شفیعی اضافه شده‌اند.

پس از انتشار خبر این حذف و اضافات، تمامی معلمان از حذف این اشعار از کتاب‌های درسی ابراز بی‌اطلاعی ‌کرده‌اند و تأکید داشته‌اند که برای حذف و انتخاب اشعار جدید، آموزش و پرورش به هیچ وجه نظر آن‌ها را جویا نشده است. جعفر ابراهیمی(به نقل از خبرگزاری ایبنا) که همه ما شعر معروف «خوشا به حالت ای روستایی» او را در کتاب ادبیات اول دبستان خوانده‌ایم، در رابطه با حذف اشعار از کتب ادبیات آموزش و پرورش گفته است: «از دوران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی نیز این بدسلیقگی در انتخاب اشعار برای کتاب‌های درسی وجود داشته است و کتاب‌های ادبیات ما بیانگر وضعیت ادبیات معاصر و آن‌چه که در کشور رخ ‌داده، نبوده‌‌اند و حالا نیز پروسه حذف اشعار بزرگان ادبی از کتاب‌های درسی بر این بدسلیقگی تاریخی دامن می‌زند. متأسفانه کسانی که در رأس انتخاب متون ادبی و شعرها برای کتاب‌های درسی آموزش و پرورش قرار گرفته‌اند، به‌نوعی بی‌سلیقه هستند و با هیچ ‌اندیشه‌ یا منطقی نمی‌‌توان به این نتیجه رسید که حذف اشعار بزرگان تاریخ ادبیات ما از کتاب‌های درسی چه دلیلی می‌تواند داشته باشد. خود این افراد هم شاید ندانند که چرا باید ادبیات فاخر ایرانی را از قشر جوان و نوجوان در جامعه‌ای که آمار کتابخوانی آن فاجعه‌بار است، دریغ کرد.‌ بدون تردید کسانی که در این رابطه تصمیم گیرنده هستند، یا به‌طور اتفاقی برای این پست‌‌ها انتخاب شده‌اند یا هیچ ‌شناختی از ادبیات ایران ندارند و اگر هم تخصصی دارند، از افراد دیگر مشروت نمی‌گیرند. همیشه خودمحوری در سیستم آموزش و پرورش وجود داشته و این یک آفت بزرگ در سیستم آموزشی کشور به حساب می‌آید».

پشت پرده حذف متون درسی

یکی از نکات جالب در لیست حذف اشعار از کتاب‌های درسی متوسطه و دبیرستان، حذف رباعیات خیام و داستان حلاج از تذکره‌الاولیای عطار است؛ یکی از اعضاء کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس نیز درباره حذف اشعار و داستان‌های غنی از ادبیات فارسی می‌گوید: «اگر برخی افراد نظرشان این است که دانش‌آموزان باید با اشعار جدید یا برخی شعرای امروزی آشنا شوند، ایرادی ندارد، ولی این به آن معنا نباشد که نویسندگان و شعرای فاخر از کتاب درسی ادبیات فارسی حذف شوند. محمد قمی در واکنش به حذف برخی مباحث درسی از جمله رباعیات خیام، داستان حلاج از تذکره الاولیاء عطار، اشعار مهتاب و داروگ از نیما یوشیج و جایگزینی آن‌ها با اشعار فاضل نظری و امیری اسفندقه گفته است:

«بعضی از شعرا و افراد سرشناس مانند سعدی، حافظ، خیام و... در ادبیات ما یک بِرَند ادبی محسوب می‌شوند و مطرح هستند. اشعار و سروده‌های این دست از شعرا همیشه نو بوده و همواره حاوی پیام‌ها و مطالب عمیقی است. به‌نظر من تا به امروز کسی نتوانسته در زمینه شعر در ادبیات فارسی به سطح اشعار سعدی و حافظ یا فردوسی برسد، حالا این‌که به چه نیتی می‌خواهند اشعار و داستان‌های شعرا و نویسندگان سرشناس ادبیات فارسی را حذف کنند و اشعار دیگری را جایگزین کنند، مشخص نیست، البته برای آشنایی دانش‌آموزان با شعرای امروزی اشکالی ندارد که یک یا دو مورد از اشعار شاعران جدید در کتاب‌های درسی باشند، اما لزومی ندارد اشعار قبلی را حذف کنند. عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس شورای اسلامی در پایان گفت: اگر می‌خواهیم دانش‌آموزان‌مان شاعران امروزی را بشناسند، اشکالی ندارد، اما نه به قیمت حذف اشعار خیام و...

آثاری که برای جایگزینی در کتاب‌های درسی انتخاب شده‌اند، نتوانسته‌اند وارث خلف و برحقی برای کسانی باشند که سنگ بنای ادبیات ایران را از قرن چهارم تا دهه 40 و 50 گذاشته‌اند

انکار بزرگان تاریخ ادبیات ایران

یک کارشناس آموزشی نیز صحبت‌های این نماینده مجلس را تأیید می‌کند و با بیان این‌که متأسفانه آموزش و پرورش ما کمتر به دیدگاه‌های معلمانی که می‌خواهند این کتاب‌ها را تدریس کنند، توجه دارد، می‌گوید: «از زمانی که حجت الاسلام ذوعلم به‌عنوان رئیس سازمان پژوهش و تألیف کتاب‌های درسی انتخاب شده‌اند، این اتفاقات تشدید شده است، بنابراین ایشان باید پاسخگو باشند».

برخورد سلیقه‌ای، جناحی و سیاسی همواره باعث بی‌اعتباری سیستم آموزشی کشور می‌شود، در حالی که اگر اقدامات کارشناسی در این رابطه صورت می‌گرفت، هیچ ‌کارشناسی نمی‌توانست نام صادق هدایت، مهدی اخوان ثالث و غیره را که بخشی از تاریخ ادبیات ایران هستند، حذف کند.  کتاب‌های درسی را نمی‌توان از واقعیت‌های جامعه دور کرد و افرادی که در رأس انتخاب اشعار و داستان‌ها قرار دارند، گمان می‌کنند که اگر نام صادق هدایت یا نیما یوشیج را از کتاب‌های ادبیات ما حذف کنند، دانش‌آموزانی که به شبکه‌های اجتماعی دسترسی دارند، این افراد را نمی‌شناسند و از جایگاه آن‌ها در ادبیات ایران بی‌خبر می‌مانند. ما هرچه بیشتر از واقعیت‌های اجتماع دور شویم، کتاب‌های درسی ما جناحی‌تر، سیاسی‌تر و برای کسب علم بی‌‌‌اثرتر خواهند داد. اکنون با نفوذ روزافزون شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های دیگر، وقتی دانش‌آموزی به این نتیجه برسد که آن چیزی که در کتاب‌های درسی مطرح می‌شود، واقعیت موجود تاریخ نیست یا با سانسور روبه‌رو بوده است، تولید علم هر روز بی‌‌‌اثرتر خواهد شد و نتیجه این رفتار سلیقه‌ای و جناحی، بی‌‌‌اعتبار کردن کتاب‌های درسی در میان خانواده‌ها و در نتیجه بی‌اعتبار شدن مدارس و وزارت آموزش و پرورش به‌عنوان نهاد تربیت کننده نسل‌های مختلف یک جامعه است. از دهه هشتاد به این طرف، مدارس اعتبار خود به عنوان مرکز و نهادی غنی برای تعلیم و تربیت از دست داده‌اند و اکنون بسیاری از خانواده‌هایی که توان مالی بیشتری برخوردارند، یا فرزندان را در سنین پایین روانه کشورهای غربی می‌کنند تا در مدارس غربی تحصیل کنند یا از فرستادن فرزندان خود به مدارس خودداری می‌کنند و با گرفتن معلم خصوصی راه تعلیم و تربیت و سوادآموزی فرزندان خود را در پیش می‌گیرند. این اتفاق که اکنون به اقلیت مرفه جامعه تعلق دارد، می‌تواند به‌زودی و با در پیش چنین سیاست‌هایی از سوی آموزش و پرورش، به قشر متوسط جامعه گسترش یابد. از سوی دیگر، با افزایش قشر حاشیه نشین و افزایش کودکان کار، نیم دیگر کودکان نیز از امکان تحصیل در مدارس دولتی که دیگر چندان دولتی نیستند، محروم می‌شوند. چنین اتفاقی یعنی نوعی آشفتگی در در تربیت نسل‌های آینده و افزایش گسست میان طبقات جامعه و البته زبان اجتماعی آن‌ها.

لازم به ذکر است که تاریخ سروده شدن تمامی این اشعار و نوشته شدن این داستان‌هایی که از کتاب‌های درسی حذف شده‌اند،  همگی به پیش از انقلاب بازمی‌گردند که جنبه‌ای اعتراضی به وضعیت موجود زمان خود داشته‌اند؛ مثلا شعر «به کجا چنین شتابان» از دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی پیش از انقلاب گفته شده است. این یعنی افرادی که نظرشان بر حذف این شعر بوده ‌است، هیچ شناختی از این شعر و زمان سرودنش نداشته‌اند. از سوی دیگر، دکتر شفیعی کدکنی در سال‌های اخیر نگاهی انتقادی به سیستم دانشگاه و شرایط علمی در کشور داشته‌‌اند و ممکن است به‌دلیل همین انتقادها، شعر ایشان حذف شده باشد، زیرا آموزش و پرورش حضور منتقدان را برنمی‌تابد. اما مسئله به همین جا ختم نمی‌شود؛ گیریم که نام مهدی اخوان ثالث، غلامحسین ساعدی، صادق هدایت، نیما یوشیج و برخی از شاعران و نویسندگان معاصر با این‌ها، به دلایل مختلف خوشایند و باب میل کارشناسان و سیاست‌گذاران آموزش و پرورش نبوده باشد، اما حذف داستان حلاج به‌عنوان عارفی شهره که بخش از کتاب ارزشمند تذکره اولیاء عطار است، به کدام دلیل غیرمنطقی حذف شده است؟ البته مثال‌هایی چون حذف حلاج فراوان است، اما آیا ما می‌توانیم با حذف نام برخی، از کتاب‌های درسی آن‌ها را از تارک آسمان ادبیات سترگ ایران حذف کنیم و با جایگزینی عناوین دیگری، به آن‌ها جایگاه والایی در ادبیات عطا کنیم؟ آیا مطالبی که جایگیزین شده‌اند محتوایی تعلیمی در خود دارند یا صرفا نوع تفکر سیاسی و نه اعتقادی و ارزش ادبی، در کتاب‌های درسی جای گرفته‌اند؟ یادمان باشد که قرن حاضر، قرن ارتباطات و بمب‌باران اطلاعات همه سویه است، بنابراین نمی‌توان به‌سادگی با حذف و اضافه چند مطلب از کتاب‌های درسی، به اندیشه نوجوانان امروز، سمت و سو داد و شاید خبر خوب این باشد که با هر حذفی، جامعه به سمت آن بیشتر گرایش پیدا می‌کند و «به کجا چنین شتابان» در معادلات روزمره جامعه جای بیشتری برای خود باز می‌کند و «مسیحای جوانمرد من!» زمزمه پیر و جوان در کوچه و خیابان شود. آری؛ «باغ بی‌برگی که می‌گوید که زیبا نیست...»