سید حسین رسولی

این روزها نمایش‌های گوناگونی روی صحنه رفته است که البته کم‌تر پیش می‌آید یک کار هنری با قبال عجیب و غریب منتقدان و مخاطبان آن هم به طور هم‌زمان روبه‌رو شود ولی در چند ماه گذشته شاهد چند کار تئاتری‌ای چون «لانچر ۵»، «فرشته تاریخ» و «پپ» بودیم که در این زمینه سربلند بیرون آمدند. به هر حال، در این نوشتار تلاش می‌کنیم به سه نمایش در سه ژانر و شیوه اجرایی متفاوت اجرایی بپردازیم که نشان از تنوع و سلایق متفاوت در تئاتر ایران دارد. نکته حائز اهمیت این است که جوانان از کارگردانان کهنه‌کار و اسم و رسم دارد پیش افتاده‌اند و آثار آنان با نقدهای مثبتی هم که دریافت می‌کنند با استقبال مخاطبان هم روبه‌رو می‌شوند. باید به این نکته اشاره کنیم که این ماه‌ها تماشاگران گوناگونی شکل گرفته‌اند که به صورت گروهی به دیدن آثار تئاتری می‌روند و نوشته‌های منتقدان هم روی این گروه‌ها بسیار تاثیر دارد ولی همچنان منتقدان تئاتری در تصمیمات سلبی تماشاگران و البته تاثیر در ندیدن برخی کارهای لاکچری و بی‌کیفیت که بر اساس تبلیغات هیجان‌انگیز و پول‌های باد آورده پیش می‌روند، موفقیتی کسب نکرده‌اند. منتقدان باید هم از نظر سلبی و هم منظر ایجابی تاثیرگذار باشند که منطق سرمایه‌ و کالاسازی صنعت فرهنگی جلوی این اتفاق را گرفته است.

درآمد: نظریه انتقادی و جای خالی تئاترهای اعتراضی

کارهای تئاتری‌ای که به مسئله «اکنون» و معضلات روز طبقات فرودست و کارگری بپردازند آنچنان ناچیز و کم هستند که نگران کننده است و به نظر می‌رسد اغلب کارهای تئاتری به منظور اجرا برای طبقات الیت، فرادست و تن‌آسا تولید می‌شوند که جای سوال فروانی دارد. لویی آلتوسر-فیلسوف منتقد سرمایه‌داری- بارها، در گفت‌وگوهای خود، فلسفه را عرصه مبارزه طبقاتی دانسته است و اگر بخواهیم صحبت‌های او را به هنر تعمیم بدهیم باید بگوییم تئاتر، سینما، ادبیات و... هم عرصه مبارزه طبقاتی هستند و آثاری که تولید می‌شوند بازنمایی‌کننده تفکرات طبقاتی خاص هستند. هربرت مارکوزه،  شش تز زیباشناختی مهم دارد که سه بخش اول آن مهم است:۱-میان هنر و کلیت مناسبات تولید رابطه معینی وجود دارد؛ ۲-میان هنر و طبقه اجتماعی رابطه معینی وجود دارد؛ ۳- امر سیاسی و امر زیباشناختی، به جانب انطباق بر هم گرایش می‌یابند. حتی حضور و تولید تئاترهای مستند و پژوهشی در ایران به شدت ناچیز است؛ به عنوان مثال شیوه تئاتر سیاسی اروین پیسکاتور در آلمان تاثیرات بزرگی بر تئاتر معاصر داشته است و حتی شیوه اجرایی تئاتر حماسی برتولت برشت هم از این سرچشمه آب می‌خورد ولی تئاتر ایران دچار پراکندگی و آشفتگی شدید است. اغلب تئاترهای روی صحنه درگیر اقتصاد، گیشه و بازار آزاد شده‌اند به همین واسطه عرصه تفکر و انتقاد هم دچار آسیب شده است. ماکس هورکهایمر در پی‌نوشت «نظریه سنتی و نظریه انتقادی» می‌نویسد: «در مقاله پیشین به دو شیوه‌ی شناخت اشاره کردم: یکی مبتنی است بر گفتار در روش [دکارت]، دیگری بر نقد مارکس از اقتصاد سیاسی. نظریه در معنای سنتی آن، که دکارت آن را پی‌ریزی کرد و در همه‌جا در تعقیب علوم تخصصی ‌شده به کار رفت، تجربه را در پرتو پرسش‌هایی سامان می‌بخشد که از دل زندگی در جامعه امروزی بیرون می‌آیند... از طرف دیگر، نظریه‌ انتقادی، انسان‌ها را در مقام تولید‌کنندگان شیوه‌ زندگی تاریخی خاصشان در تمامیت‌ آن، ابژه و موضوع خود قرار می‌دهد. وضعیت‌های واقعی‌ای که نقطه‌‌ شروع علم‌اند صرفا به منزله آن داده‌هایی تلقی نمی‌شوند که بنا است تایید شوند و طبق قوانین احتمال پیش‌بینی گردند.» وی در ادامه تاکید می‌کند: «کار در جامعه همان فعالیت بنیادی است، و شکل طبقاتی این کار، مهر خود را بر کل الگوهای واکنش بشری، از جمله نظریه می‌زند». اگر دنبال تئاتر انتقادی باشیم باید به مقاله بسیار مهم «نظریه سنتی و نظریه انتقادی» هورکهایمر و شکل طبقاتی کار توجه مبسوطی داشته باشیم. 

این ماه‌ها تماشاگران گوناگونی شکل گرفته‌اند که به صورت گروهی به دیدن آثار تئاتری می‌روند و نوشته‌های منتقدان هم روی این گروه‌ها بسیار تاثیر دارد، ولی همچنان منتقدان تئاتری در تصمیمات سلبی تماشاگران و البته تاثیر در ندیدن برخی کارهای لاکچری و بی‌کیفیت موفقیتی کسب نکرده‌اند

پرده اول: به هوای پاک پرید

نمایش‌ «به هوای پاک پرید» به کارگردانی امیرحسین بریمانی و بازی نیما شکیبایی، علی عرفانی و امیرحسین بریمانی در سومین دوره رپرتوار عصر تجربه واقع در تئاتر مستقل روی صحنه است که اقتباسی از «مسخ» فرانتس کافکاست. این نمایش تلاش می‌کند از همه چیز آشنایی‌زدایی کند و اجرایی متفاوت و حتی «ضد تئاتر» در پیش بگیرد ولی عملا در دام تکنیک‌های تئاتر به اصطلاح آزاد می‌افتد. به نظر می‌رسد تیتری چون «کافکا در میانه تئاتر آزاد» مناسب این اجرا باشد. در ابتدا، با سه شخصیت مواجه می‌شویم که گویا قرار است تئاتری را تمرین کنند. آنان نشسته‌اند و چندین آب معدنی و پاکت سیگار هم جلوی‌شان است و حرافی افسارگسیخته‌ای را هم انجام می‌دهند. این گفت‌وگوها آنقدر بی‌معنا، پوچ و پراکنده است که نمی‌توان مرکزیتی به جز زندگی «آقای حسین‌پور» که اصل قصه مسخ هم است برای آن متصور شد. حتی افراد حاضر در اتاق فرمان کارگردانی هم در بحث‌های بی معنی روی صحنه شرکت می‌کنند. گویا بازیگران در فضایی «هالوسیناسیون» و «نئشگی‌ سنگین» به سر می‌برند. اگر خیلی خوش‌بین باشیم این اجرا بیانیه‌ای علیه تئاتر رسمی و محافظه‌کار فرمولیزه با تمام ضعف‌ها و فضای زندگی دانشجویی خودش است ولی اگر بدبدین باشیم با اجرایی شلخته و بی سر و ته روبه‌رو می‌شویم که تمام عناصر تئاتر آزاد را به منظور اجرایی تجربه‌گرا برگزیده است. این نمایش سر و شکل عادی‌ای ندارد که درباره کیفیت آن صحبت کنیم ولی تجربه‌ای متفاوت بود و شاید هدف کارگردان هم این تجربه متفاوت باشد.

پرده دوم: هر آنچه که دوست داری از دست خواهی داد

نمایش «هر آنچه که دوست داری از دست خواهی داد» به نویسندگی و کارگردانی وحید منتظری در تئاتر هامون روی صحنه است. این نمایش با رویکردی نوستالژیک به دهه‌های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ ایران می‌پردازد. شخصیت اصلی هم فردی به نام کمال کوچکی سیگارودی است که پس از فعالیت در کنش‌های اجتماعی، کارگری و فضای روشنفکری وارد سازمان مخوف ساواک شده است. او حالا دیگر نه مرز اخلاقی و نه انگیزه‌ای برای زندگی دارد و تصمیم می‌گیرد خودکشی کند ولی به یک باره با یک زن آشنا می‌شود و و تصمیم او هم نقش بر آب می‌شود. تا اینجای کار شاهد یک داستان رئالیستی با تمام جزئیاتش هستیم ولی بعد از این ماجرا شاهد «روایت در روایت» یا به قول آندره ژید «میز-آن-آبیم» خواهیم بود. داستان‌هایی را به شکل قاب در قاب می‌بینیم که در هر کدام یک نویسنده (با بازیگرانی متفاوت) شخصیت اصلی می‌شود. ابتدا کمال کوچکی نویسنده است و سپس زنی می‌گوید من نویسنده اصلی هستم و سپس فردی که کافه گارسون بوده است تبدیل به نویسنده اصلی می‌شود که باید برای امرار معاش و ناشر بدقول خود داستانی آبکی بنویسد و در نهایت کارمندی از ساواک می‌گوید که داستان باید چگونه پیش برود و چه پایانی داشته باشد و نویسنده اصلی می‌شود. به نظر می‌رسد وحید منتظری علاقه‌ای به داستانی ساده و یک خطی ندارد و می‌خواهد با فرم و محتوای نمایش خود بازی کند. این بازیگوشی هم از منطق پست‌مدرن روایت می‌آید. این نمایش کیفیت خوبی دارد ولی پاشنه آشیل آن بازیگرانش هستند که باید تمرین و تمرکز بیشتری در کار خود داشته باشند. 

کارهای تئاتری‌ای که به مسئله «اکنون» و معضلات روز طبقات فرودست و کارگری بپردازند آنچنان ناچیز و کم هستند که نگران‌کننده است و به نظر می‌رسد اغلب کارهای تئاتری به منظور اجرا برای طبقات الیت، فرادست و تن‌آسا تولید می‌شوند که جای سوال فروانی دارد

پرده آخر:  فقط چهل‌روزه بودم

نمایش «فقط چهل‌روزه بودم» به نویسندگی  مسعود هاشمی‌نژاد و کارگردانی مسعود طیبی در تماشاخانه ماه حوزه هنری روی صحنه است. این اثر به شدت فرمالیستی است و تلاش می‌کند تا مدام وقایع، اتفاقات و واژگانی را تکرار کند. ما شاهد زندگی مرد و زنی هستیم که گویا مرد خانواده که نویسنده هم بوده مرده است و حالا روح او به همراه همسرش زندگی می‌کند. این نمایش در زمره تئاتر وحشت هم قرار می‌گیرد که جای خالی آن در ایران حس می‌شود. البته اجراهای ایرانی این چنینی نمی‌توانند در ژانر و شیوه اجرایی وحدت داشته باشند و مدام تلاش می‌کنند در روایت و اجرا بازیگوشی کنند؛ تماشاگر هم با این شیوه سردرگم و منکوب می‌شود. اگر به سینمای وحشت و آثاری چون «بیگانه» نگاهی بیندازیم با فضایی به شدت ترسناک و عجیب و غریب روبه‌رو می‌شویم که اتفاقا در این فیلم خاص، ژانرهای اکشن و ساینس-فیکشن و تریلر وجود دارند؛ حتی شاهد پارانویایی گسترده می‌شویم چون هیولا در بدن انسان‌های مختلف خانه می‌کند و به ظاهرش مانند آنان می‌شود و مانند یک شکارچی قهار طعمه خود را شکار می‌کند. اما نمایش مسعود طیبی هم می‌خواهد فرمالیستی باشد و هم تجربه‌گرا و هم ترسناک و هم قصه‌گوی پست‌مدرن. وحدت و لحن نمایش دچار ریزش معنا و آشفتگی فراوان است.