محمدحسن خدایی

نمایش سوسمار استعاره‌ای است از یک وضعیت دشوار در رابطه با مردمان طبقه متوسط. این طبقه که در تحلیل‌های جامعه‌شناختی به راحتی صورتبندی نمی‌شود و همچون توده‌ای سیال می‌تواند سبک‌های مختلف زندگی را به اجرا گذارد در نمایش سوسمار چنان بازنمایی می‌شود که گویا ترس از آینده و فرزندآوری دارد. 

حمید جبلی در مقام نمایشنامه‌نویس، با نگاهی کمیک و گروتسک به نهاد خانواده، نقبی می‌زند به زندگی یک زوج بدون فرزند که در شب سال تحویل، با خرید یک تخم مرغ نامتعارف و بسیار بزرگ،  به جای آنکه سفره هفت سین خود را بچینند و آیین نوروز را برگزار کنند، مقدمه ورود سوسماری عجیب و غریب را مهیا می‌کنند که برای رشد کردن، تقریبا همه چیز این خانه را می‌بلعد و باز هم بیش از این می‌خواهد. از وسایل خانه همچون مبل و صندلی گرفته تا کتاب‌هایی که میراث فرهنگی خانواده محسوب می‌شوند. 

به نظر می‌آید موجودی چون «سوسمار» در این نمایش همچون «دیگری» است که با یک غفلت در برگزاری آیین نوروز، به خلوت خانه نفوذ کرده و در حال تسخیر تمامی فضاهای ممکن خانوادگی است. این نگاه تلخ‌اندیش و تذکاردهنده، آینده را همچون هیولایی ترسیم می‌کند که گریزی از آن نیست و می‌بایست در نهایت تسلیم هجوم همه‌جانبه‌اش شد. موجودی که خود را فرزند خانواده می‌داند و این حق را برای خود متصور است که همه امکانات را در اختیار گیرد و رشد کند. بنابراین جای تعجب نخواهد بود که کیان این خانواده دستخوش تلاطمات ذهنی و عینی شود و با حمله تمام عیار یک هیولا فرجامی شوم یابد. 

حمید جبلی در این متن کوتاه نمایشی، به فضاهای معناباخته‌ای نزدیک می‌شود که قبل از این در آثار نویسندگان ابزورد همچون اوژن یونسکو شاهد بودیم. جایی که عقلانیت ابزاری بر همه چیز تفوق یافته و زبان بشری توانایی بازنمایی واقعیت اجتماعی را از دست داده است. در این وضعیت بی‌معناشده، فضایی یکسره جفنگ بر مناسبات انسان پسامدرن مستولی می‌شود. 

سوسمار جبلی روایت ساده‌ای دارد و چندان پیچیدگی‌ جهان مابعد جنگ جهانی دوم را بازتاب نمی‌دهد؛ بنابراین معناباختگی‌اش کمابیش اینجا و اکنونی و تقلیل‌گرایانه است. به هر حال بحران‌های تمدن غرب، به نسبت جهانی که جبلی ساخته، پیچیدگی بیشتری را نشان می‌دهد و از آن سادگی نمایش سوسمار فرسنگ‌ها فاصله دارد. اما با تمامی این نکات ذکر شده، می‌توان نمایشنامه سوسمار را یکی از آثار قابل اعتنای نمایش ابزورد ایرانی دانست و از تماشای آن لذت برد.

   رحمت امینی در جایگاه کارگردان، بار دیگر به مانند کارهای قبلی خود، تلاش دارد حال و هوایی طنازانه خلق کند. از آن گروتسک نمایشنامه فاصله می‌گیرد تا لحن و فضاسازی مورد نظرش را بسازد. آیا در این مسیر موفق می‌شود؟ پاسخ مثبت اما مشروط است. چراکه جبلی تلاش دارد از یک فضای سترون در شب سال تحویل به یک وضعیت هیولاوش عزیمت کند. اما رحمت امینی این استراتژی را به تمامی به کار نمی‌گیرد و فی‌المثل با استفاده از موسیقی پاپ و راک که فرزاد برهمن آن را در طول نمایش اجرا می‌کند، فضای مهیب نمایشنامه را کمابیش عادی‌تر جلوه می‌دهد. 

این رویکرد در طراحی صحنه هم به شکل دیگری پی گرفته شده و اتاق پذیرایی که قرار است نمادی باشد از شکاف‌های تاریخی زیستن ما چندان رئالیستی طراحی نشده است. در واقع فضا و مکان، از زندگی روزمره فاصله گرفته و وجه سمبولیک می‌یابد. این استراتژی در نمادین کردن فضا، می‌تواند مقدمه‌ای باشد از برای تقلیل دادن یک وضعیت جفنگ و هراس‌آور به نمادگرایی ساده‌باورانه این سال‌های تئاتر و سینمای ما. اجرا به هر حال در این زمینه نتوانسته از وسوسه خوانش‌های نمادین گذر و از طریق یک رئالیسم ساده و کمابیش انتزاعی، فضای مهیب نمایشنامه را خلق کند. 

امینی ترجیح داده از تصاویر ویدیویی استفاده کرده و لحظات رویت‌ناپذیر نمایشنامه را از طریق ویدیوهایی که یادآور بازی‌های ساده کامپیوتری دهه هشتاد میلادی است رویت‌پذیر کند. تصاویری که برای جوانان دهه پنجاه و شصتی‌ ایرانی نوستالژیک و حاوی دریغ‌های فراوان است. 

  سوسمار هم به مانند آثار قبلی رحمت امینی، حال و هوای آرام و متوسطی دارد، چراکه رویکرد این کارگردان در مواجهه با تضادها و تنش‌های یک وضعیت دراماتیک، کاستن از تنش و کم کردن از خشونت است. به دیگر سخن می‌توان این نکته را در رابطه با رحمت امینی متذکر شد که او از قرار گرفتن در سرحدات یک بحران شانه خالی می‌کند و با سیاست‌های اجرایی که به کار می‌بندد، تلاش می‌کند فاجعه را تحمل‌پذیرتر کند. 

به عبارت دیگر، «خلقیات» رحمت امینی که مبتنی است بر تنش‌زدایی و مصالحه، در کارگردانی او تاثیر گذاشته و به اجراهایی میدان می‌دهد که مصلحانه و صمیمی باشد. البته گاهی این رویکرد به سیاست‌زدایی از متون نمایشی منتهی شده و بعضی ظرفیت‌های سیاسی نمایشنامه‌هایی را که کارگردانی می‌کند به محاق می‌برد. نمونه این اتفاقات در اجرا‌هایی چون «خدایگان» و «اوستا نوروز پینه‌دوز» مشهود است. این مسئله را می‌توان در رابطه با ایدئولوژی او دانست وقتی می‌خواهد با واقعیت اجتماعی و نظم سیاسی اتصال یابد و آن را بازتاب دهد. نوعی مصالحه، رندی و شاید کلبی‌مسلکی در مواجهه با هجوم واقعیت تحمل‌ناپذیر زندگی. انتخابی که بیش از پیش در حال ناممکن شدن است و صراحت و شجاعت بیشتری را بعد از حوادث پاییز ۱۴۰۱ می‌طلبد. 

امینی و آثارش را می‌توان به «وسط‌‌بازی» متهم کرد اما در هجوم بی‌وقفه رادیکالیسم سیاسی، چندان هم نمی‌توان به او خرده گرفت چراکه نهاد اجتماعی تئاتر این روزها بیش از گذشته در یک فضای مبهم و بی‌تصمیمی قرار گرفته و شاید فیگوری چون رحمت امینی با آن وسط ایستادن‌های همیشگی‌اش، یکی از امکان‌های ادامه دادن شکلی از اجرای تئاتر باشد که سودای کن‌فیکون کردن مناسبات اجتماعی را ندارد و با وجدانی معذب، می‌داند توانایی اندکی دارد و می‌خواهد تئاتری مفرح و بازیگوشانه بر صحنه آورده و در صورت امکان، به شکل آرام و بی‌تنش، اجتماع خود را نقد کند. 

   در انتها ‌باید از بازی به نسبت خوب بازیگران نمایش سوسمار سخن گفت که تلاش دارند در خدمت اجرا باشند.  نوید جهان‌زاده که نقش سوسمار را بازی می‌کند توانسته لحظات درخشانی را خلق کند. سوسماربودگی برازنده حضور صحنه‌ای این بازیگر جوان و باتجربه است. بهار مشیری و ابوذر ساعدی در نقش زن و شوهری محتاط، بازی‌های قابل قبولی دارند اما اجرای سوسمار در بعضی صحنه‌ها چیزهایی بیشتر از آنان می‌طلبد. به نظر می‌آید کوتاه بودن بعضی صحنه‌ها، به این دو بازیگر اجازه نمی‌دهد ملال و لذت یک زندگی زناشویی را بهتر از این بازنمایی کنند. 

به‌طور مثال حضور صحنه‌ای این دو بازیگر، تا پدیدار شدن ناگهانی سوسمار، چندان چنگی به دل نمی‌زند و گاهی حتی خسته‌کننده می‌نماید. اما با تمامی نکات ذکر شده، بازی بازیگران نشان از حرفه‌ای بودن و رعایت استانداردهای بازیگری است. همچنان می‌بایست از حضور فرزاد برهمن گفت که با آن ژست‌های اغراق‌شده و آهنگ‌هایی که اجرا می‌کند، در این اجرا هم تاثیرگذار و مفرح است با آنکه از مهابت نمایشنامه می‌کاهد و به اصطلاح از آن 

سیاست‌زدایی می‌کند.

   نمایش سوسمار می‌توانست بهتر از این باشد اما از یاد نبریم که یکی از مهم‌ترین نکات مثبت این اجرا، حضور حمید جبلی در تئاتر این روزهای ما است. البته عرصه تئاتر کلانشهر تهران نشان می‌دهد که جهان ساده و صمیمی حمید جبلی شاید نتواند از پس بازنمایی وضعیت پیچیده این روزها برآید. 

سوسمار راهی به رهایی و رستگاری نشان ما نمی‌دهد. آینده‌ای هیولایی را نوید می‌دهد که تمامی منابع مادی و میراث فرهنگی، به تاراج خواهد رفت. این تلخی بیش از اندازه، از هنرمندی که مجموعه دوران‌ساز کلاه‌قرمزی را ساخته، می‌تواند هشداردهنده باشد. اینکه چرا حتی حمید جبلی هم به آینده امیدوار نیست و کابوس هجوم سوسمارها را می‌بیند. باید پرسید که چه بر رویاهای عروسک‌های مجموعه کلاه‌قرمزی آمده است.