تألیف: پاول ادیسون 

ترجمه: محسن عسگری جهقی.

کسانی که چرچیل را ملاقات می‌کردند، به‌شدت تحت‌تأثیر او قرار می‌گرفتند: یا بسیار دلبسته یا به‌شدت از وی متنفر می‌شدند. چرچیل مردی بود با 173 سانتیمتر قد، نازک اندام و نحیف، با شانه‌هایی افتاده و گرد و پوستی نرم و لطیف، موهایی بور مایل به قهوه‌ای و صورتی بچگانه و دعوایی که چشمان نافذ و آبی‌رنگ داشت. با این ویژگی‌ها او حسابی به چشم می‌آمد، اما خوش‌تیپ نبود. در نوشتن عالی بود، اما لکنت زبان داشت و نوک زبانی حرف می‌زد، به همین دلیل برای ایراد سخنرانی‌های آتشین خود بسیار تمرین می‌کرد. 

در ابتدا می‌کوشید در این تمرین‌ها بتواند تمام سخنرانی خود را از حفظ و بدون مراجعه به یادداشت‌ها ایراد کند، اما بعد از تجربه‌ای تلخ در مجلس عوام، در فروردین 1283 که به یکباره تمام سخنرانی‌اش را فراموش کرد، دیگر هیچ‌گاه بدون دست‌نوشته سخنرانی نکرد. 

چرچیل بسیار جاه‌طلب بود و فوق‌العاده فعال و پرشر و شور بود و با آقازاده‌های اشراف‌زاده تفاوت‌های بسیاری داشت و مثل آن‌ها نبود. بسیاری از اطرافیان و همکارانش او را فردی بسیار خودستا و یکدنده و سمج می‌دانستند. اشراف‌زاده بود، اما خاندان اشراف در آن دوران اوضاع خوبی نداشتند و او می‌کوشید با اغنیا و ثروتمندان نشست و برخاست کند. 

(صفحه 40)

بعدها طرفداران آمریکایی وینستون چرچیل مرکز مطالعات چرچیل را بنیان نهادند تا یاد و خاطره وی را زنده نگه دارند. در بریتانیا کتابنامه بزرگمردان دوران جنگ و مردان پس از جنگ اخیرا دیدگاه‌های منتقدانه‌تری درباره چرچیل اتخاذ کرده است و از تعداد آن دسته از طرفداران چرچیل که وی را مقدس می‌پنداشتند و هیچ انتقادی علیه وی را برنمی‌تافتند، بسیار کاسته شده است و جای خود را به واقع‌گرایانی مانند «روی جکینز» داده‌اند که در انتهای زندگی‌‌نامه‌ای که درباره چرچیل نوشته است، نتیجه‌گیری می‌کند:« هم‌اکنون چرچیل را با تمام ویژگی‌های فردی و منحصربه‌فردش، تمام خطاها و کاستی‌ها، رفتار بچگانه گاه و بی‌گاهش، نبوغ سرشار و یکدندگی‌هایش و پشتکار شگفت‌انگیزش، درست یا غلط، موفق یا ناموفق، تنها می‌گذارم و این نکته را یادآوری می‌کنم که وی بزرگ‌تر از زندگی بود و بزرگ‌ترین مردی بود که تاکنون در خانه شماره 10 داونینگ استریت زندگی کرده است».

چرچیل امروزه دیگر آن قهرمانی که تصور می‌شد، نیست. نقایص، سستی‌ها و ضعف‌نفس‌هایش موجب شده است وی به چهره‌ای تبدیل شود که یاد و خاطره‌اش همچنان به میان ما بیاید و از او قهرمانی بسازد که در فرهنگ تقدس‌زدایی شده قرن حاضر وی را نه به‌عنوان اسطوره‌ای مقدس، بلکه به‌عنوان قهرمانی که چشم بر خطاهایش می‌بندیم، بستاییم: قهرمانی با پای چوبین! (صفحه 291)