حدود ۶۰ هزار پرستار بیکار و بی‌میل به استخدام داریم!

کمتر کسی باور می‌کند که در کشوری با ده‌ها هزار پرستار بیکار، بزرگ‌ترین دانشگاه علوم پزشکی کشور نتواند ظرفیت استخدامی‌اش را پر کند. اما رئیس دانشگاه علوم پزشکی تهران در روزهای اخیر بر این موضوع صحه گذاشت و گفت که «مجوز استخدام ۵۰۰ پرستار برای دانشگاه علوم پزشکی تهران صادر شد، اما تنها ۳۰۰ نفر متقاضی ثبت‌نام کردند». همین آمار ساده نشان می‌دهد شکاف میان نیاز بیمارستان‌ها و انگیزه پرستاران تا کجا عمیق شده است. شکافی که نه در یک روز، بلکه در طول سال‌ها سیاست‌گذاری غلط شکل گرفته و امروز به مرحله بحران رسیده است. محمد شریفی‌مقدم، دبیرکل خانه پرستار، در گفت‌وگویی با «توسعه ایرانی» از دلایل این بحران پرده برمی‌دارد. او تأکید می‌کند که پرستاری یکی از سخت‌ترین و پرخطرترین مشاغل است؛ شغلی که با مرگ، بیماری‌های عفونی، استرس دائمی و فشار روانی عجین شده است. با این همه، در ایران کمترین حقوق میان کارکنان دولت به پرستاران تعلق می‌گیرد. در حالی که در بسیاری از کشورها دریافتی پرستاران به مراتب بالاتر از بسیاری از مشاغل است. مهاجرت پرستاران، خانه‌نشینی یا رانندگی در اسنپ برای پرستاری که سال‌ها آموزش دیده، تنها بخشی از تبعات این سیاست‌هاست. بخش دیگر، مستقیم بر دوش بیماران سنگینی می‌کند. به تعبیر شریفی‌مقدم، امروز کمبود پرستار دیگر فقط یک مسئله صنفی نیست، بلکه مستقیماً به جان مردم گره خورده است. در ادامه مشروح گفت‌وگو با محمد شریفی‌مقدم، دبیرکل خانه پرستار را می‌خوانید:

سعیده علیپور

    

رئیس دانشگاه علوم پزشکی تهران اعلام کرده که مجوز استخدام ۵۰۰ پرستار صادر شده اما تنها ۳۰۰ نفر برای این شغل متقاضی بوده‌اند. به نظر شما دلیل اصلی این عدم تناسب چیست و کمبود متقاضی به چه عواملی برمی‌گردد؟

پیش از هر نکته باید بگویم که ما امروز در کشور حدود ۶۰ هزار پرستار بیکار داریم. بنابراین مسئله کمبود متقاضی در دانشگاه علوم پزشکی تهران یا دانشگاه‌های بزرگی مثل شهید بهشتی و ایران، موضوع تازه‌ای نیست و تقریباً همه مراکز استان‌ها با آن درگیر هستند. این مشکل در یک روز و یک‌سال ایجاد نشده، بلکه نتیجه سال‌ها بی‌توجهی به حرفه پرستاری در یک سیستم پزشک‌سالار است.

امروز اعضای شورای عالی نظام پرستاری کسانی هستند که از فیلتر وزارت بهداشت رد شده‌اند و بسیاری از آن‌ها عملاً کارمند همان وزارتخانه‌اند. طبیعی است که وقتی استقلال از دست برود، سازمان هم اعتبارش را میان جامعه پرستاری از دست بدهد. پرستاران دیگر نظام پرستاری را نماینده خود نمی‌دانند

بسیاری از مرگ و میرهای بیمارستان‌ها  ناشی از کمبود پرستار است

شما بارها گفته‌اید پرستاری سخت‌ترین شغل میان کارکنان دولت است. چرا با وجود این سختی‌ها، پرستاران کمترین حقوق را دریافت می‌کنند؟

بله! پرستاری شغلی سخت، زیان‌آور، پراسترس و پرخطر است. پرستاران مدام با بیماران بدحال و در حال احتضار روبه‌رو هستند و خطر ابتلا به بیماری‌های عفونی مثل ایدز، سرطان یا کرونا بخشی از روزمره‌شان است. در جهان برای چنین شغلی جذابیت‌هایی ایجاد می‌کنند تا افراد به سمت آن بیایند. مهم‌ترین جذابیت هم معمولاً مالی است؛ در بسیاری از کشورها دریافتی پرستاران بالاتر از بسیاری از مشاغل دیگر است.

فعالان صنفی پرستاری که صدای جامعه پرستاری هستند سرکوب می‌شوند. الان سه پرونده قضایی برای پرستاران فعال در مشهد و گیلان باز است. وزارت بهداشت به جای حمایت، از فعالان صنفی شکایت می‌کند و همین باعث شده پرستاران امیدی به تغییر نداشته باشند 

اما در ایران پرستاری پایین‌ترین حقوق را در میان کارکنان دولت می‌گیرد. چرا؟ چون در وزارت بهداشت تصمیم‌گیران اصلی پزشکان متخصص و هیأت علمی هستند که حقوق‌های ۶۰ تا ۷۰ میلیونی می‌گیرند و علاوه‌بر آن کارانه‌های چندصد میلیونی هم دریافت می‌کنند. چنین افرادی هیچ‌وقت نمی‌توانند درک کنند پرستاری که ۲۰ میلیون حقوق می‌گیرد چطور زندگی‌اش را می‌چرخاند. دغدغه آن‌ها اصلاً پرستاری نیست.

از سوی دیگر وزارت بهداشت به جای اینکه مشکلات را حل کند، پرستاران را تحت فشار می‌گذارد. به جای اینکه به سراغ سازمان مدیریت یا شورای عالی بیمه بروند تا حقوق و کارانه پرستاران را اصلاح کنند، رویه‌های تهدید و سرکوب را پیش می‌گیرند. پرستاران بارها نسبت به بی‌عدالتی‌ها اعتراض کرده‌اند اما چون ابزار قدرت در دست پزشکان است، این اعتراضات یا بی‌پاسخ مانده یا با برخوردهای امنیتی مواجه شده است.

امروز کمبود پرستار دیگر فقط مشکل صنفی نیست، مشکل مردم است. کمبود نیرو در بیمارستان‌ها باعث می‌شود بیماران از حداقل مراقبت‌های لازم هم محروم شوند. بسیاری از مرگ و میرها که به دلایل مختلف به گردن مسائل دیگر انداخته می‌شود، در اصل ناشی از همین کمبود کادر پرستاری است.

از طرف دیگر، فعالان صنفی پرستاری که صدای جامعه پرستاری هستند هم سرکوب می‌شوند. الان سه پرونده قضایی برای پرستاران فعال در مشهد و گیلان باز است. وزارت بهداشت به جای حمایت، از فعالان صنفی شکایت می‌کند. همین باعث شده پرستاران امیدی به تغییر نداشته باشند.

این شرایط تبعیض و بی‌عدالتی چه تبعاتی برای جامعه پرستاری داشته است؟ آیا مهاجرت و تغییر شغل تنها راه باقی‌مانده برای پرستاران است؟

نتیجه این سیاست‌ها روشن است: پرستاران یا خانه‌نشین می‌شوند، یا تغییر شغل می‌دهند، یا مهاجرت می‌کنند. خیلی‌ها ترجیح می‌دهند با حقوق کمتر در آموزش و پرورش کار کنند یا حتی سراغ کارهای آزاد مثل رانندگی اسنپ بروند تا اینکه در بیمارستان بمانند. پرستاران زبده و جوان هم به کشورهای اروپایی، آمریکا، کانادا یا استرالیا می‌روند چون آنجا با ۴ هزار دلار در ماه کار می‌کنند، در حالی که اینجا دریافتی‌شان حدود ۲۰۰ دلار است.

وقتی پرستاران ناامید می‌شوند، نتیجه‌اش مهاجرت، خانه‌نشینی یا ترک شغل است. پرستاری که می‌ماند و اعتراض می‌کند، در واقع متعهدترین و مسئول‌ترین پرستار است. اما همین افراد را با پرونده‌های قضایی و شکایت‌های متعدد تحت فشار می‌گذارند

این روند نشان می‌دهد که دود سیاست‌های غلط و انحصاری وزارت بهداشت به چشم مردم می‌رود. بیمارستان‌ها به شدت با کمبود نیرو مواجه‌اند، پرستاران شاغل هم خسته و بی‌انگیزه‌اند و مردم از خدمات باکیفیت محروم می‌شوند.

نظام پرستاری کاملاً حاکمیتی شده و  کارکرد صنفی ندارد

به نظر شما چرا سازمان نظام پرستاری نتوانسته در سال‌های اخیر صدای پرستاران باشد و جایگاهش را از دست داده است؟

واقعیت این است که نظام پرستاری در ابتدا امید بزرگی برای جامعه پرستاری بود. من خودم از بنیانگذاران آن بودم. تا دوره چهارم، پرستاران باور داشتند که می‌توانند از طریق این نهاد مطالبات خود را پیگیری کنند. اما از دوره پنجم به بعد، وزارت بهداشت با فیلتر کردن افراد مستقل عملاً سازمان را از درون بی‌اثر کرد.

امروز اعضای شورای عالی نظام پرستاری کسانی هستند که از فیلتر وزارت بهداشت رد شده‌اند و بسیاری از آن‌ها عملاً کارمند همان وزارتخانه‌اند. طبیعی است که وقتی استقلال از دست برود، سازمان هم اعتبارش را میان جامعه پرستاری از دست بدهد. پرستاران دیگر نظام پرستاری را نماینده خود نمی‌دانند.

مشکل فقط وزارت بهداشت نیست. نیروهای امنیتی و حتی نیروهای نظامی هم در ساختار نفوذ کرده‌اند. مثلاً معاون پرستاری کشور یا دبیر شورای عالی از بیمارستان بقیه‌الله هستند که زیر نظر سپاه فعالیت می‌کند. این ترکیب باعث شده نظام پرستاری کاملاً به نهادهای حاکمیتی وابسته شود و کارکرد صنفی‌اش را از دست بدهد.

متعهدترین پرستاران با پرونده‌های قضایی تحت فشارند

با توجه به اخبار و مصاحبه‌هایی که در ماه‌ها و سال‌های اخیر داشتیم به نظر می‌رسد این الگو صرفاً خاص نظام پرستاری نیست و در سایر اصناف هم دیده می‌شود. 

امروز کمبود پرستار دیگر فقط مشکل صنفی نیست، مشکل مردم است. کمبود نیرو در بیمارستان‌ها باعث می‌شود بیماران از حداقل مراقبت‌های لازم هم محروم شوند. بسیاری از مرگ و میرها که به دلایل مختلف به گردن مسائل دیگر انداخته می‌شود، در اصل ناشی از همین کمبود کادر پرستاری است

بله، دقیقاً. نظام مهندسی، نظام پزشکی و حتی تشکل‌های صنفی دیگر هم به همین سمت رفته‌اند. روند امنیتی‌سازی و فیلتر کردن افراد مستقل در همه این‌ها دیده می‌شود. هدف این است که صدای اعتراض بلند نشود.

اما باید توجه داشت که پرستاری فرق دارد. پرستاری یک شغل عادی نیست؛ به طور مستقیم با جان مردم سروکار دارد. وقتی پرستاران ناامید می‌شوند، نتیجه‌اش مهاجرت، خانه‌نشینی یا ترک شغل است. پرستاری که می‌ماند و اعتراض می‌کند، در واقع متعهدترین و مسئول‌ترین پرستار است. اما همین افراد را با پرونده‌های قضایی و شکایت‌های متعدد تحت فشار می‌گذارند.

مثال روشن آن پرستاری به نام «حسین‌پور» است که فقط به خاطر نوشتن اینکه منابع مالی وزارت بهداشت باید به جای ستاد، به نیروهای صف برسد، با سه شکایت همزمان مواجه شده است: یکی از طرف وزارت بهداشت، یکی از دانشگاه علوم پزشکی گیلان و یکی هم از هیأت تخلفات. این رویه یعنی خاموش کردن صداهای منتقد.

به نیروهای صف و ستاد اشاره کردید. لطفاً بیشتر توضیح دهید.

وظیفه اصلی وزارت بهداشت تأمین سلامت مردم است و این مأموریت فقط از طریق نیروهای صف انجام می‌شود؛ یعنی پرستاران، پزشکان، کارشناسان آزمایشگاه و نیروهای بهداشتی. حدود ۳۵۰ هزار نفر از ۶۰۰ هزار نیروی نظام سلامت در همین صف هستند و بیشترشان پرستارند.

نیروهای ستادی و مدیریتی مثل وزیر، رؤسای دانشگاه‌ها یا مدیران بیمارستان‌ها فلسفه وجودی‌شان حمایت از صف است. اما متأسفانه در ایران منابع به جای اینکه صرف تقویت صف شود، به سمت ستاد می‌رود. این یعنی دقیقاً وارونه عمل کردن. وقتی حمایت از بین می‌رود، نتیجه همین می‌شود که می‌بینیم: بی‌میلی پرستاران برای استخدام و فرار نیروها از سیستم.

تعارض منافع  غده سرطانی نظام سلامت است

با توجه به این شرایط، آیا امیدی به اصلاح اوضاع وجود دارد؟

صادقانه بگویم خیر. تا زمانی که مشکل تعارض منافع در نظام سلامت حل نشود، اصلاحی اتفاق نمی‌افتد. در دنیا این موضوع را سال‌هاست حل کرده‌اند. تعارض منافع یعنی کسی که سیاست‌گذار یا تصمیم‌گیر است، خودش ذی‌نفع مستقیم از آن تصمیم نباشد.

اما در ایران چه؟ رئیس دانشگاه که همزمان سهامدار بیمارستان خصوصی است. رئیس کمیسیون بهداشت مجلس که خود از منافع مالی در بخش درمان بهره‌مند است یا پزشکی که هم در دانشگاه دریافتی دارد و هم در بخش خصوصی؛ چنین افرادی نمی‌توانند در تصمیم‌گیری‌ها بی‌طرف باشند.

نتیجه همین است: قوانین به نفع گروه‌های خاص نوشته می‌شود، فرار مالیاتی پزشکان ادامه دارد، پدیده «زیرمیزی» ریشه‌کن نمی‌شود و در مقابل، فشار مالیاتی روی پرستاران و کارگران عادی افزایش می‌یابد.

به نظر من تنها راه، جراحی همین غده سرطانی یعنی تعارض منافع است. البته هزینه دارد، اما بدون آن بحران نظام سلامت روزبه‌روز عمیق‌تر  خواهد شد.