سعیده علیپور

 

از تهران که خارج می‌شوی، صف خودروها تا کیلومترها ادامه دارد و هر چند دقیقه صدای بوق‌های ممتد و سبقت‌ از پهلوی خاکی جاده، تاب و توان راننده‌ها و مسافران را بیش از پیش می‌گیرد. این صحنه‌ها، در نگاه اول، ممکن است نشانه‌ای از رونق سفر و رفاه مردم به نظر برسد: مردم پول دارند و تعطیلات چند روزه را برای فرار از شهر و روزمرگی به دل جاده می‌زنند.

اما وقتی کمی جلوتر می‌روی، تصویر واقعی‌تر و تلخ‌تر می‌شود: ضریب اشغال هتل‌ها پایین است، اقامتگاه‌های رسمی پر نشده‌اند و بسیاری از مسافران کنار جاده، زیر آسمان خدا، بساط خواب و استراحت خود را گسترانده‌اند. بساطی که بیشتر یادآور تحمل فقر و کمبود امکانات است تا لذت واقعی سفر. خانواده‌ها با زیرانداز و کیسه‌های خواب، شب را به صبح می‌رسانند. کودکان روی زمین می‌خوابند و سالمندان زیر نور مهتاب تلاش می‌کنند استراحت کنند. این تصویر، واقعیت زندگی اکثریت جامعه ایران را بهتر از هر آمار رسمی نشان می‌دهد.

در همین شرایط، برخی از به ظاهر نخبگان تحلیل‌هایی ارائه می‌دهند که با واقعیت میدانی، از زمین تا آسمان فاصله دارد و به قول صائب تبریزی: «برق را در خرمن مردم تماشا کرده است، آنکه پندارد که حال مردم دنیا خوش است».

یکی از همین نمونه افراد؛ بیژن عبدالکریمی، استاد دانشگاه است که در یک برنامه‌های تلویزیونی، با لبخند و خرسندی اعلام کرد: «کمتر کشوری مانند ایران مردم با چهار دست بارشان را می‌خرند. توی پارک‌ها بوی کباب همه جا را برداشته است».

اما نگاهی به آمار نشان می‌دهد این جملات جز تحلیلی غلط و آدرس اشتباه دادن نیست. هیچ آمار و تحقیق علمی این ادعا را تأیید نمی‌کند؛ برعکس، داده‌های رسمی از کاهش محسوس قدرت خرید و کوچک شدن سفره خانوار طی دو دهه گذشته حکایت دارند.

وقتی حقوق و درآمد به اندازه‌ای نیست که بتواند هزینه هتل، غذا و حمل‌ونقل مناسب را پوشش دهد، تنها راه ممکن، تفریحات ارزان و در دسترس است. اما این تجربه‌ها، در عمل، شادی و لذت واقعی را به همراه ندارند و بعضا حس تحقیر و خستگی به جای می‌گذارند

 سفره‌های کوچک شده از دید آمار

طبق آمار بانک مرکزی و مرکز آمار ایران، طی سال‌های ۱۳۸۱ تا ۱۴۰۳، هزینه خوراکی خانوارهای شهری در قیمت ثابت حدود ۶۵ درصد کاهش یافته است. به بیان دیگر، اندازه سفره غذایی خانوار در سال ۱۴۰۳ به یک‌سوم سفره خانوار در سال ۱۳۸۱ رسیده است. در همین حال، مقایسه درآمد سرانه مردم ایران با کشورهای همسایه نشان می‌دهد که ایران بعد از افغانستان و پاکستان یکی از فقیرترین کشورهای منطقه است. حتی سرانه درآمد با احتساب برابری قدرت خرید، از ترکمنستان، ارمنستان، آذربایجان و عراق کمتر است.

افزایش روزافزون بیکاری و تورم، فشار اقتصادی خانواده‌ها را دوچندان کرده است. وقتی حقوق و درآمد به اندازه‌ای نیست که بتواند هزینه هتل، غذا و حمل‌ونقل مناسب را پوشش دهد، تنها راه ممکن، تفریحات ارزان و در دسترس است. اما این تجربه‌ها، در عمل، شادی و لذت واقعی را به همراه ندارند و بعضا حس تحقیر و خستگی به جای می‌گذارند.

یکی از صحنه‌های عینی تعطیلات اخیر، تصویر خانواده‌ای چهار نفره است که کنار ساحل نشسته‌اند. فرش کهنه‌ای زیر پا پهن کرده‌اند، دو ظرف پلاستیکی غذا در دست دارند و کودک‌شان روی شن‌ها بازی می‌کند. مادر با خستگی و اضطراب مراقب است که خوراکی‌ها روی زمین نریزد و پدر، که از گرمای تابستان عرق‌ریزان است، تلاش می‌کند ادامه سفر را به سلامت بگذراند. 

در کنار جاده‌ها و پارک‌ها، صحنه‌های مشابه کم نیست. گروهی از جوانان با کوله‌پشتی و بساط ساده، کنار جاده نشسته‌اند و سعی دارند چند ساعت فراغت کوتاه داشته باشند. هیچ امکانات رفاهی، هیچ فضای ایمن ارزانی در دسترس نیست و تنها بساطی کوچک متشکل از توپی برای بازی و گاه قلیان- که تنها تفریح ارزان مجاز و البته ناسالم دردسترس است- دیده می‌شود. 

مردم محلی کلافه از ازدحام، معتقدند این حجم مسافر جز ترافیک و آلودگی و بهم‌ریختگی، دستاورد دیگری ندارد. خیلی از مغازه‌دارها می‌گویند حتی مردم مثل قدیم سوغاتی هم نمی‌خرند، به رستوران نمی‌روند و با غذاهایی که همراه آورده‌اند سر و ته مسافرتشان را جمع و جور می‌کنند.

 انتقاد از خوان نعمت مردم 

از نگاه عبدالکریمی!

در روزهای اخیر با اشاره به همین موارد انتقادها از تحلیل‌هایی نظیر آنچه عبدالکریمی بر زبان آورد در شبکه‌های اجتماعی افزایش یافت. یکی از کاربران با لحنی تند نوشت: «جناب بیژن عبدالکریمی، شما در برنامه‌ای جلوی دوربین ظاهر می‌شوید و با خرسندی مردم را خریددار نشان می‌دهید، در حالی که واقعیت جامعه چیز دیگری است. شما اقتصاد را با بوی کباب می‌سنجید؟ این چه فلسفه‌ای است؟ فلسفه اگر معنایی دارد، درک رنج انسان‌هاست، نه انکار و تحقیر آن. تریبون را به دست گرفته‌اید، اما به جای بازتاب فریاد مردم، مشغول خاموش کردن آنید». کاربر دیگری نوشته است: «احتمالا منظور عبدالکریمی از بوی کباب، بوی بال و گردنی است که این روزها مردم به جای گوشت روی منقل می‌گذارند و به یاد چنجه‌های قدیم بر بدن می‌زنند. چون اغلب خانواده‌ها در ایران دیگر توان خوردن یک کباب چنجه حسابی مثل دهه‌های پیش  را ندارند». 

حتی سفر به شمال کشور که زمانی نمادی از لذت و فراغت بود، اکنون با نگرانی و استرس همراه است. خانواده‌ها برای یک شب اقامت، باید از هزینه‌های ضروری روزمره چشم‌پوشی کنند، یا به جای هتل، کنار جاده بساط پهن کنند

تاب‌آوری در شرایط سخت

در این میان مشاهدات میدانی هم نشان می‌دهد که مردم در همین شرایط، با خلاقیت و تاب‌آوری خود سعی می‌کنند زندگی را قابل تحمل کنند. بساط‌های کوچک کنار جاده‌ها، فرش‌های پهن شده در پارک‌ها و غذاهای ساده‌ای که با خود آورده‌اند، همه نمادی از مقاومت مردم است. اما این مقاومت، گاه با احساس تحقیر همراه است؛ چون مردم نمی‌توانند از امکانات رفاهی و تفریح واقعی بهره‌مند شوند و مجبورند جایگزین‌های ارزان و محدود را بپذیرند.

این موضوعی است که اغلب مردم به خوبی از آن آگاهند و همین آگاهی تحمل شرایط را سخت‌تر می‌کند.

افزایش قیمت‌ها و کاهش قدرت خرید باعث شده که حتی سفرهای کوتاه و محلی، فشار اقتصادی بیشتری به خانواده‌ها وارد کند. هزینه اقامتگاه، مواد غذایی و خدمات رفاهی در طول سال‌های اخیر چندین برابر شده است. در چنین شرایطی، حتی سفر به شمال کشور که زمانی نمادی از لذت و فراغت بود، اکنون با نگرانی و استرس همراه است. خانواده‌ها برای یک شب اقامت، باید از هزینه‌های ضروری روزمره چشم‌پوشی کنند، یا به جای هتل، کنار جاده بساط پهن کنند.

اما همین بساط نه چندان رنگین هم با بارانی که در روزهای اخیر در تعطیلات آخر هفته در شمال کشور بارید بهم خورد و بسیاری از خانواده‌ها زودتر از پایان تعطیلات مجبور به برگشت از سفر شدند و در ترافیک سنگین برگشت، تتمه حال خوب سفر هم از میان رفت.

فلسفه واقعی زندگی در ایران امروز، تنها با لمس و مشاهده زندگی مردم قابل درک است، نه با آمار سطحی یا بوی کباب در پارک. آن‌هایی که تریبون دارند، مسئولیت دارند واقعیت جامعه را منعکس کنند، نه اینکه با تحلیل‌های غیرواقعی، تصویر زندگی مردم را تحریف کنند

هتل‌ها خالی و پارک‌ها پر

در کنار بساط‌های کنار جاده و پارک‌ها، هتل‌ها و اقامتگاه‌های رسمی کشور حال خوشی ندارند. جامعه هتلداران ایران در چند ماه اخیر بارها هشدار داده است که ضریب اشغال هتل‌ها کاهش یافته و بسیاری از اقامتگاه‌ها با ظرفیت کمتر از ۴۰ درصد فعالیت می‌کنند. جمشید حمزه‌زاده، رئیس جامعه هتلداران، می‌گوید: «کاهش قدرت خرید مردم و افزایش هزینه‌های سفر باعث شده خانواده‌ها از هتل‌های رسمی و استاندارد دوری کنند و به جای آن، کنار جاده یا پارک‌ها بساط پهن کنند».

 گردشگری کم‌هزینه، فشار بر جنگل و   محیط زیست

اما هزینه پایین تفریحات، تنها به خستگی و تحقیر مردم محدود نمی‌شود؛ جنگل‌ها و طبیعت کشور نیز قربانی این مدل گردشگری شده‌اند. وقتی خانواده‌ها و گروه‌های گردشگر برای کاهش هزینه، کنار جاده‌ها، پارک‌ها و حاشیه جنگل‌ها بساط پهن می‌کنند، آثار مخرب این حضور آشکار است: زباله‌های پلاستیکی و تر روی زمین رها شده، درختان شکسته و مسیرهای خاکی و پوشش گیاهی آسیب دیده.

در بسیاری از پارک‌ها و مناطق جنگلی، بساط‌های کوچک غذا و آتش‌های دست‌ساز برای کبابی که بیژن عبدالکریمی بویش را استشمام کرده بود! بدون رعایت حداقل اصول ایمنی روشن می‌شوند. نتیجه، آتش‌سوزی‌های کوچک و گاه بزرگ است که به خاک و درختان و حیات وحش آسیب می‌رساند. کودکان و نوجوانان که همراه خانواده‌ها هستند، گاه بدون قصد و اطلاع از پیامدها، شاخه‌ها را می‌شکنند یا آب رودخانه‌ها را آلوده می‌کنند.

فعالان محیط زیست بارها هشدار داده‌اند که این نوع گردشگری کم‌هزینه، اگرچه برای خانواده‌ها فرصتی برای تفریح ایجاد می‌کند، اما به صورت جمعی و گسترده، پوشش جنگلی و رودخانه‌ها را تخریب می‌کند و چرخه طبیعی اکوسیستم را به هم می‌زند. 

فلسفه واقعی زندگی در ایران امروز، تنها با لمس و مشاهده زندگی مردم قابل درک است، نه با آمار سطحی یا بوی کباب در پارک. آن‌هایی که تریبون دارند، مسئولیت دارند واقعیت جامعه را منعکس کنند، نه اینکه با تحلیل‌های غیرواقعی، تصویر زندگی مردم را تحریف کنند.