حاکمیت نسبت به گذشته و هویت ملی بی‌توجه است

آخرهای سال که می‌رسد، موسم برپایی سنت‌هایی چون نوروز و چهارشنبه‌سوری است. متأسفانه افراد و تفکراتی هستند که چنین سنت‌های ملی و بومی را نمی‌پسندند. اما سئوال اصلی این‌جاست که واقعا چنین سنت‌هایی، که این همه توسط برخی از تفکرات مذهبی و چپ و مدرن و ... مورد هجمه قرار می‌گیرند، چه نفعی دارند؟ آیا باید به آن‌ها توجه داشته باشیم یا این‌که بود و نبودشان تفاوتی می‌کند؟ پای صحبت‌های دکتر امان‌الله قرایی مقدم، جامعه‌شناس نام‌آشنای کشورمان نشسته‌ایم تا بیشتر برای‌مان توضیح بدهد. او ناراحت است که چرا واقعا حتی لیسانسه‌های تاریخ ما نیز، گاهی به خودشان زحمت نداده‌اند تخت جمشید را ببینند و چرا نسبت به شخصیت‌های تاریخی و ملی خودمان اینقدر بی‌تفاوت‌ایم.

ابراهیم فاطمی

    

داریم به ایام نوروز و مناسبت‌هایی مثل چهارشنبه سوری و ... نزدیک می‌شویم. نسبت به این سنت‌های ملی و تاریخی چند موضع وجود دارد. برخی مذهبی‌ها که کلا آنها را رد می‌کنند. برخی با تفکرات چپ‌گرایانه و جهان‌وطنی و مدرن هم که کلا بی‌تفاوت از کنار آنها می‌گذرند. در حاکمیت نیز بعضا نوعی زاویه داشتن با این سنت‌ها وجود دارد. به نظر شما باید چنین سنت‌هایی را برای همیشه حذف کنیم یا این‌که امکان ترکیب و تجمیع آن‌ها وجود دارد؟

به دلیل نوع فرهنگی که ایران دارد، نمی‌شود در آن هویت مذهبی و هویت ملی و دیگر هویت‌ها را از هم جدا کرد و بگوییم که مثلا این جدا از آن یکی باشد و این را اصلاح کنیم و دیگری را نادیده بگیریم. مجموعه این‌هاست که مواریث فرهنگی ما را تشکیل می‌دهند. با همین اسطوره‌ها و تاریخ و بخش مذهبی و ... است که میراث فرهنگی و ملی ما ایرانی‌ها شکل گرفته است. 

لجاجت با سنت‌های ملی ریشه در نادانی دینی دارد. به قول ابن‌خلدون، ایرانیان هزار سال زندگی کردند بدون این‌که یک ساعت به ما اعراب نیاز داشته باشند؛ و ما اعراب نتوانستیم ده‌ها سال حکومت کنیم بدون این‌که یک ساعت بی‌نیاز از ایرانی‌ها باشیم. این به نوعی از عرب‌زدگی است که چنین لجاجت‌هایی می‌بینیم

حالا میراث فرهنگی ایرانی‌ها اینقدر قابل توجه هست یا این‌که کمی هم داریم زیاده‌روی می‌کنیم؟

این را ما که نمی‌گوییم، دیگران می‌گویند. فرهنگ کهن و تاریخی 9 سال سابقه دارد. در مردم‌شناسی فرهنگی ما سه مکتب آلمان و آمریکا و انگلیس را داریم. این‌ها دارند می‌گویند که سه مهد در جهان بوده که تمدن و مدنیت از آن‌جاها به دنیا سرایت کرده و شیوع پیدا کرده است. 

کدام‌ها هستند؟

مصرف و یونان؛ و البته بین‌النهرین. 

بین‌النهرین الان عراق حساب نمی‌شود؟

امروزه عراق است، آن موقع ایران بوده و عراقی وجود نداشته؛ خوزستان و بین‌النهرین بوده است. چند هزار سال قبل از میلاد در این منطقه اصلا نظام مدیریتی و اداری وجود داشته است. خوزستان مهد تمدن بوده و گندی‌شاپور، مرکز علمی و پزشکی جهان بوده است؛ پیش از آن‌که اروپایی‌ها، حالا منهای تا حدودی یونانی‌ها، از این چیزها خبر داشته باشند. ما از دیرباز دانشمندان و نخبگان مطرحی داشته‌ایم که حالا شروع کنیم به لیست کردن، خیلی دراز می‌شود. بیخود نیست که حسنین هیکل، سردبیر معروف الاهرام می‌گوید که ما زبان‌مان عربی شده چون کسی مثل فردوسی را نداشته‌ایم. ببینید چقدر مثلا حضور فردوسی اثرگذار بوده که یکی مثل حسنین هیکل هم به آن اشاره می‌کند. صدها سال در طور تاریخ ایران مهد خیزش و تربیت نخبگان بوده است؛ که حالا دلایل مختلفی داشته که محل بحث ما نیست. 

به دلیل نوع فرهنگی که ایران دارد، نمی‌شود در آن هویت مذهبی و هویت ملی و دیگر هویت‌ها را از هم جدا کرد و بگوییم که مثلا این جدا از آن یکی باشد و این را اصلاح کنیم و دیگری را نادیده بگیریم. مجموعه این‌هاست که مواریث فرهنگی ما را تشکیل می‌دهند. با همین اسطوره‌ها و تاریخ و بخش مذهبی و ... است که میراث فرهنگی و ملی ما ایرانی‌ها شکل گرفته است

با این توضیحاتی که می‌گویید، پس این عنادها با سنت‌‌های ملی و تاریخی ما از کجا می‌آید؟ چرا تفکرها و افرادی در کشور با شیوع و گسترش چنین سنت‌هایی مخالف‌اند؟ در حالی که می‌دانیم مخالفت‌شان راه به جایی ندارد و مردم در حال توجه به این سنت‌ها هستند... سئوال اصلی این‌جاست این همه لجاجت از کجا می‌آید؟

ریشه در نادانی دینی دارد. به قول ابن‌خلدون، ایرانیان هزار سال زندگی کردند بدون این‌که یک ساعت به ما اعراب نیاز داشته باشند؛ و ما اعراب نتوانستیم ده‌ها سال حکومت کنیم بدون این‌که یک ساعت بی‌نیاز از ایرانی‌ها باشیم. این به نوعی از عرب‌زدگی است که چنین لجاجت‌هایی می‌بینیم؛ از بی‌هویتی. البته بحثم صرفا بحث درباره ماهیتی به نام فرهنگ و تمدن عرب نیست؛ درباره این است که اعراب واقعا در زمان خودشان، فرهنگ و تمدنی عقب‌مانده محسوب می‌شدند. مثلا ما درباره اروپای قرون وسطی هم می‌گوییم این را؛ به دلیل نشانه‌ها و دلایل و نمادها و فکت‌هایی که وجود داشته. طبق روایتی به اندازه 17 نفر هم در جامعه عرب وجود نداشته‌اند که خواندن و نوشتن بدانند. این‌ها را در کتاب‌های اساتید برجسته ایرانی و الازهر و ... می‌توانید سراغ بگیرید؛ پس یک اظهار نظر چشم بسته ناشی از نژادپرستی نیست؛ فکت تاریخی است. همین تحت تأثیر این فرهنگ قرار گرفتن باعث شده تا این برخوردها با سنت‌های ملی و تاریخی ایرانی را ببینیم. نتیجه‌اش می‌شود نوع سوم گرایش به هویت‌های جمعی که گرایش به فرهنگ مبتذل غربی باشد. حتی آمریکایی‌ها از مدت‌ها پیش متوجه  شدند که بی‌هویتی چقدر خطرناک است و سعی کرده‌اند آن را از بین ببرند. 

اما جوانان امروز ما متوجه این خطرهای بی‌هویتی نشده‌اند و داریم آثارش را می‌بینیم. این‌ها ناشی از این است که جوان ما از بزرگان دینی و ملی ما، پیش و پس از اسلام، چیزی نمی‌داند و خبری ندارد. در نتیجه هم اعتماد به نفس ندارد، هم تحت تأثیر فرهنگ منحط غربی قرار می‌گیرد. 

 درد ما این‌جاست که جوانان ما از اصالت فرهنگی و میراث فرهنگی و ملی دور شده‌اند. تقصیر ما و حاکمیت است که در این زمینه کاری نکرده‌ایم

چرا این‌جوری شده؟ تقصیر کیست؟

تقصیر نظام و حاکمیت است طبعا. اگر دهه هشتادی‌های ما و جوانان ما چنین شده‌اند به دلیل ندانم‌کاری‌های حاکمیت است. به دلیل این است که نسبت به گذشته ملی و هویت ملی بی‌توجهی شده است. به دلیل این است که فرزندان ما تاریخ را کامل نمی‌خوانند و آن قسمتی را که برخی ترجیح می‌دهند، مرور می‌کنند. همین‌هاست که باعث می‌شود دانشجوی تاریخ ما، به خودش زحمت ندهد که برود و پاسارگاد و تخت جمشید و ... را ببیند. این چطور می‌خواهد هویت و اصالت پیدا کند؟ درد ما این‌جاست که جوانان ما از اصالت فرهنگی و میراث فرهنگی و ملی دور شده‌اند. تقصیر ما و حاکمیت است که در این زمینه کاری نکرده‌ایم و نتیجه‌اش شده همین رفتارهای خارج از اصالتی که از ناآرامی‌های سال گذشته دیده و می‌بینیم؛ در حالی که یک فرد با اصالت چنین کارهایی نمی‌کند. 

فکر می‌کنید سنت‌ها و شخصیت‌های تاریخی ما برای جوانان و نوجوانان امروز ما جذابیت دارد؟ آن هم در حالی که غربی‌ها دارند با این شدت و وسعت قهرمان‌های خودشان را ترویج می‌کنند...

ما هم باید از تجربه آمریکا و دیگر کشورها استفاده کنیم. الان به سریال‌های کره جنوبی و ترکیه نگاه کنید. مگر کره جنوبی چقدر تاریخ دارد؟ ولی ببینید که با این دیپلماسی سریالی خودش چقدر هواخواه پیدا کرده. ما نه تنها از این دست کارها نکرده‌ایم که حتی با آن‌ها لج کرده‌ایم. نتیجه‌اش شده همین دوری جوانترها از هویت دینی و اسلامی و ملی. نتیجه‌اش همین عمامه‌پرانی‌ها می‌شود که از یک فرد بااصالت به دور است. این آقایان نمی‌دانند که با این عناد با هویت ملی‌دینی ما دارند چه کار می‌کنند. من با این سن و سال، یادم هست وقتی یک روحانی وارد مترو و اتوبوس می‌شد، به احترامش بلند شده و جای‌شان را به او می‌دادند. کاری به انتقادها و قبول داشتن‌ها و نداشتن‌ها ندارم. بحث من اصالت است. این عمامه‌پرانی و فحاشی‌ها و ... از یک فرد با اصالت به دور است. وقتی شما هویت ملی و دینی را نفی کرده‌اید، نتیجه‌اش شده است این از بین رفتن اصالت دیگر...

بعضی‌ها دلیل مخالفت و عناد خود را خرافی بودن و غیرمستند بودن این‌ها می‌دانند. این درست است؟ واقعا خرافه‌اند؟

این‌جا دیگر وارد بحثی مجزا می‌شویم. ببینید، بحث خرافه‌گرایی و خرافه‌پرستی در همه کشورها و فرهنگ‌ها به نوعی وجود دارد. شما به همین اروپا و قرون وسطی‌ نگاه کنید. ببینید چقدر از دانشمندان و متفکران خودشان را به این بهانه کشته‌اند. در همین هند و پاکستان و چین و ... هم خرافات فراوان بوده است. این نیست که بگوییم اگر هم خرافه‌ای بوده، صرفا در ایران بوده است؛ بحثی کلی و عمومی است. اگر هم برخی معتقدند که چنین چیزهایی هست، باید جواب داد که امروزه جوانان ما و دهه‌ هشتادی‌ها، از سنت‌گرایی خرافه‌گرا عبور کرده‌اند و خردگراتر شده و از فهم و خرد و دانش خودشان دارند استفاده می‌کنند در این حوزه‌‌ها. متأسفانه در این‌جا شاهد هستیم که بیگانگی بچه‌های ما با سنت‌ها و میراث فرهنگی، از همان دوران کودکستان دارد شروع می‌شود. باید نگاه کنیم که آمریکا و دیگر کشورها دارند با همان میراث فرهنگی نیم‌بند خودشان چه کار می‌کنند، کارهایی از این دست انجام بدهیم. ما باید در این زمینه اعتماد به نفس زیادی داشته باشیم؛ چون در کنار مصر و یونان، جزو سه منطقه‌ای هستیم که تمدن را به جهان اشاعه داده‌ایم. باید درک کنیم که چرا جوانترهای ما با این چیزها بیگانه‌اند و راه حلش چیست.