برد - باخت

با افزایش نرخ ارز و گران شدن هزینه زندگی، ماندن در ایران دیگر برای افغان‌ها صرف نمی‌کند و دوباره راه مهاجرت درپیش‌گرفته‌اند. البته که بسیاری از آنان قصد بازگشت به سرزمین مادری خود را ندارند و سودای کشورهای اروپایی را در سر می‌پرورانند. شگفت اینکه برخی از ایرانیانی که رویای مهاجرت به اروپا را در سر دارند، نیز تن به ازدواج با افغان‌ها می‌دهند تا از این رهگذر بتوانند تابعیت کشورهای اروپایی را به‌دست آورند.

آذر فخری، روزنامه‌نگار

آیا آن‌ها مزاحم بودند؟ دوست نداشتید آن‌ها را در کوچه و خیابان ببینید؟ از آن‌ها می‌ترسیدید چون در اوایل مهاجرت‌شان به ایران در دهه شصت، اخبار بدی از آن‌ها به گوش می‌رسید؟ خبرهایی مثل دزدیدن زنان و دختران، تعرض به آنان و گاه کشتن‌شان؟

در اواخر دهه شصت که به سمت‌وسوی سازندگی و ساخت‌وساز می‌رفتیم، روزهای گازکشی در شهر تهران را یادمان هست و کارگران افغانستانی را که در حال کندن زمین بودند و چسبیده به دسته‌های دستگاه پیک (چکش برقی!) که صدای وحشتناکی هم داشت، می‌لرزیدند و البته که هیچ وسیله ایمنی برای محافظت گوش‌های‌شان نداشتند. حتما خیلی از ما این کارگران را یادمان هست که نوشابه با سنگک می‌خوردند و البته گه‌گاه همسایه‌ای برای آن‌ها از ناهار ساده‌ای که برای خودش پخته بود می‌برد.

آن سال‌ها گذشت، خیلی از این مهاجران افغان، ماندگار شدند. کارت اقامت گرفتند، توانستند خانه و خانواده‌ای برای خود دست‌وپا کنند و بچه‌های‌شان، این‌جا به دنیا آمدند. هرچند برخی نتوانستند به مدرسه بروند، اما بودند آن‌هایی که حتی وارد دانشگاه هم شدند؛ بچه‌هایی که گاه هیچ تصوری از سرزمین مادری‌شان نداشتند و به نوعی خود را ایرانی می‌دانستند. بچه‌هایی که کار ایرانی شدن‌شان به نسل دوم وسوم هم رسید و حالا بعضی از آن‌ها جزو خانواده ما هستند.

البته که در سال‌های نخست ورود مهاجران افغانستانی، نه آن‌ها با ما مهربان بودند و نه ما با آن‌ها. ما تازه از انقلاب و جنگ کمر راست کرده بودیم و دل‌مان آرامش و التیام و بهبود اوضاع می‌خواست و در همین آشوب و آشفتگی، مهاجرانی آمده بودند که گاه حرمت سرزمینی را که به آن پناه آورده بودند نگاه نمی‌داشتند؛ نگذریم از این داستان که ما هم چندان رسم مهمان‌نوازی را به‌جا نیاوردیم و هنوز هم گاه به‌جا نمی‌آوریم؛ اما هرچه بود درنهایت به وجود و حضور هم 

عادت کردیم. عادت کردیم که برای کارهای سخت کارگر افغانی استخدام کنیم با دستمزد کم. عادت کردیم بچه‌های‌مان را از آن‌ها بترسانیم؛ از بزرگ و کوچک‌شان. آن‌ها هم عادت کردند و خود را در حاشیه‌های شهر، به گوشه‌ای کشاندند و جمع و محفل خویشاوندی و هم‌میهنی خودشان را راه انداختند. 

آن روزهایی که پیاده آمده بودند

تا یک دهه پیش، مهاجران افغانی با پای پیاده و با عبور از مرزها و البته در بسیاری مواقع به‌صورت قاچاق وارد کشور می‌شدند. همان زمان‌ها بود که شاعری افغان در باره همین پیاده آمدنی که همراه با بی‌گدار به راه زدن‌ها و عبور از بیابان‌ها و مرداب‌ها و گرسنگی و تشنگی کشیدن و تلفات دادن همراه بود، چنین سرود که: «پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت»! ینان که روزگاری پیاده آمدند، درحالی‌که خانواده‌های‌شان را در سرزمین مادری جا گذاشته بودند ایران را جای مناسبی می‌دانستند برای کار کردن و فرستادن حاصل دسترنج‌شان برای خانواده، چراکه هرچند دستمزدشان نسبت به کارگر ایرانی کمتر بود؛ با توجه به شرایط جنگی و اقتصادی افغانستان، برای خانواده‌های شان صرف می‌کرد.

ما با خیلی از بچه‎های افغان که بخت یارشان بود، همکلاس شدیم چه در مدرسه و چه در دانشگاه بعضی از آنها، مثل تمام بچه‎های معمولی دنیا، استعدادهایی داشتند، اما نه فرصت داشتند و نه امکانات، و شاید شاعری ارزان‎ترین استعدادی بود که می‎شد آن ‎را به ظهور رساند؛ چنین شد که ما با شاعران افغانستانی که در ایران بزرگ شده بودند نیز آشنا شدیم و نرمای شعردلتنگ‌کننده‎شان بر جان‎مان نشست. 

ما با برخی دخترها و پسرهای افغانی که این‌جا به دنیا آمده و بزرگ شده بودند، ازدواج کردیم و خانواده تشکیل دادیم، هرچند این خانواده‌ها و فرزندان‌شان را دولت به رسمیت نشناخت و شناسنامه‌ای برای آنان صادر نکرد و داستان این خانواده‌ها شد غم غربت در غربت که مدام کش می‌آمد و تمامی نداشت.

شکسته بالی‌ام اینجا شکست طاقت نیست

حالا با گران شدن نرخ ارز و به تبع آن گران شدن زندگی با تمام داشتن‌ها و نداشتن‌هایش برای همه ما، افغان‌ها بار سفر بسته‌اند. هر چند که پیش از آن ‌هم در طول این سی‌واندی سال، برای بسیاری از آنان، ایران تنها یک گذرگاه بود برای رفتن و رسیدن به کشورهای اروپایی و آمریکایی که اغلب هم با تمام سختی‌ها و پستی‌ها و بلندی‌هایش این امکان یا به صورت قاچاق‌بر و یا از طریق سازمان‌های بین‌المللی برای‌شان فراهم می‌شد. هستند کسانی از ما که مدتی است از دوستان افغان خود جدا افتاده‌اند؛ دوستانی که حالا چند سالی است در کشورهای مهاجرپذیر اروپایی زندگی می‌کنند و از زندگی در آن کشورها با توجه به خدمات اجتماعی که دریافت می‌کنند هم راضی‌اند و هم خوشحال. دوستان افغان ما وقتی پای مقایسه سبک مهمان‌نوازی ما و «آن‌ها» به میان می‌آید، بغض می‌کنند و از روزهایی یاد می‌کنند که کارگری می‌کردند و به قول خودشان حالا کمتر بنای مشهوری در تهران هست که رد دستان آنان و پدران‌شان را نداشته باشد، کمتر چهارراهی هست که هیاهوی دست‌فروشی آنان در آن‌ها نپیچیده باشد...از کنار توهین‌ها و نادیده شدن‌ها و به هیچ گرفته شدن‌ها می‌گذریم. اما اکنون در یک کشور اروپایی، آنان از همان خدمات اجتماعی برخوردارند که شهروندان معمولی بهره می‌برند، ضمن آن‌که اگر ناتوان از کار کردن باشند، مستمری آبرومندانه‌ای در کنار مسکن، دریافت می‌کنند چیزهایی که در ایران برای شهروندان خود ما وجود ندارد!  

اغلب این به قول شاعرشان «شکسته‌بالان» در سرزمینی که هم زبان مشترک با آن داشتند و هم تاریخ مشترک نتوانستند به آرامش و امنیتی که در جست‌وجویش بودند دست یابند و حالا همزمان با افزایش نرخ دلار در برابر ریال ایران، موج سفر مهاجران افغانی از ایران آغاز شده است. گزارش‌ها می‌گویند روزانه دو هزار تبعه افغان از مرزهای ایران خارج می‌شوند و مرزهای ایران با کشورهای ترکیه و افغانستان، این روزها به محل‌ ازدحام این مهاجران تبدیل شده است.

افغان‌‌هایی که وارد اروپا شده‌اند و با نهادهای اجتماعی و نیز رسانه‌ها ارتباط برقرار کرده‌اند، در پی سیاست دشمن‌تراشی برای ایران و به انزوا کشاندن کشور ما، شروع کرده‌اند به بازخوانی خاطراتی از زمان حضورشان در ایران. سخنانی که هم واقعیت دارد و هم ندارد

دلار و آمار کارگران افغان می‌گویند با توجه به کاهش ارزش پول ملی، کار کردن در ایران دیگر به صرفه نیست.

پیش از جهش قیمت دلار و ارزهای خارجی در ایران، کارگران افغان هر  1 میلیون تومان ایرانی را با 16-17 هزار افغان معاوضه می‌کردند، اما با کاهش ارزش ریال ایران، این رقم به 6-7 هزار افغان تنزل یافته است. 

بر اساس آخرین آماری که از سوی وزیر مهاجرین و عودت/بازگشت‌کنندگان افغانستان اعلام شده،۲ میلیون و ۴۵۰ هزار مهاجر افغانستانی در ایران زندگی می‌کنند و از این میان یک میلیون نفر فاقد مدارک اقامتی هستند. این در حالی است که سعید بیات، مدیرکل اداره امور اتباع و مهاجرین خارجی می‌گوید تعداد مهاجرین افغانی ساکن ایران بسیار بیش از این میزان است. مقام‌های ایرانی پیش‌بینی کرده‌اند ۴ میلیون مهاجر افغان به خاطر گرانی‌ها از ایران خارج می‌شوند و این تعداد با آمار اعلام شده از سوی وزارت مهاجرین و عودت‌کنندگان افغانستان تفاوت دارد.

تا چند ماه قبل، دستمزد یک کارگر افغان در ایران ۵ برابر دستمزد همین کارگر در افغانستان بود. ولی با افزایش گرانی، بیکاری هم افزایش یافته و حالا همان دستمزد اگر تداوم داشته باشد، فقط کرایه اتاق و هزینه‌های معمول زندگی را تامین می‌کند و دیگر پولی نمی‌ماند که یک کارگر افغان برای خانواده‌اش بفرستد. با این شرایط آنان تصمیم جدی برای خروج از ایران دارند. بسیاری از افغان‌هایی که وارد ایران شده بودند، بعد از سقوط ارزش پول ملی ایران، تصمیم گرفته‌اند به ترکیه بروند و از این مسیر به اروپا برسند.

بنا به گزارش سازمان بین‌المللی مهاجرت، در چند ماه گذشته حدود نیم میلیون نفر از افغان‌های مقیم ایران به افغانستان بازگشته‌اند. علت افزایش بازگشت مهاجران افغان کاهش ارزش ریال در بازارهای بین‌المللی گزارش شده است.

ایوا شویر یکی از سخنگویان سازمان بین‌المللی مهاجرت در افغانستان گفته است، 420 هزار مهاجر افغان فقط در هفت ماه آخر سال 2018 از ایران بازگشته‌اند که این آمار بی‌سابقه است.

جان اگلند، رئیس سازمان شورای پناهندگان می‌گوید: «فشارهای آمریکا بر ایران ممکن است آثار مخربی بر وضعیت افغانستان داشته باشد. تحریم‌های ترامپ علیه ایران وضع اقتصاد ایران را با مشکل مواجه و مردم این کشور را با بحران‌های جدی رو‌به‌رو کرده است. در این صورت افغان‌هایی که به ایران مهاجرت کرده‌اند هم با مشکلات عدیده‌ای رو‌به‌رو می‌شوند.»

پس دیگر جای ماندن نیست و آنان بار سفر بسته‎اند و به مرزها هجوم برده‎اند. البته که مقصد بسیاری از آنان افغانستان نیست، کشوری که هنوز نیمی از آن تحت‌سیطره طالبان است، طبعا نمی‎تواند گزینه امنی برای بازگشتن باشد. آنان اکنون پشت مرزهای ترکیه صف کشیده‎اند.

امروز برخی زنان و مردان ایرانی که رویای مهاجرت در سر دارند، آگاهانه تن به ازدواج با افغان‌ها می‌دهند و مشکلات دریافت ویزای کشورهایی چون آمریکا انگلیس و بسیاری از کشورهای دیگر باعث شده ایرانیان به دنبال میان‌برهایی برای رسیدن به آرزوی خود باشند

و من که متهم جرم مستند بودم!

حالا افغان‌‌هایی که وارد اروپا شده‌اند و با نهادهای اجتماعی و نیز رسانه‌ها ارتباط برقرارکرده‌اند  در پی سیاست دشمن‌تراشی برای ایران و به انزوا کشاندن کشور ما  شروع کرده‌اند به بازخوانی خاطراتی از زمان حضورشان در ایران. و طبیعی است که بسیاری از این خاطرات تلخ و دردناک است. آنان گاه درباره رفتار ناپسند ما و دولت‌مان با خودشان سخنرانی‌هایی می‌کنند که هم واقعیت دارد و هم ندارد و البته چنین سخنانی از سوی آنان خریدار دارد چون این ماییم که قرار است در بن‌بست دنیا قرار بگیریم. 

خاطراتی که افغان‌ها از زمان حضورشان در ایران می‌گویند بیشترخاطرات نسل سوم آنان است. این نسل، خبر از رفتارهای هنجارشکنانه نسل اول مهاجران افغان به ایران ندارند؛ دوران پساجنگی ایران که هنوز جامعه و آدم‌هایش متشتت بودند، درگیر انواع بحران‌ها و کمبودها بودند، بی‌نظمی و بی‌قانونی غوغا می‌کرد، هنوز شهرهای خودمان پر از جنگ‌زده‌ها و درگیر مشکلات‌شان بود و ... در چنین وضعیت آشفته‌ای بود که مهاجران جنگ‌زده افغان پای به ایران گذاشتند؛ وضعیتی که برای ما حال مناسب و مساعدی برای پذیرایی از این مهمان‌های ناخوانده نگذاشته بود و البته که برخی از آنها، به هردلیلی، بر ناامنی‌های اجتماعی دامن می‌زدند.

این زینی که جابه‌جا می‌شود!

در همین گیرودار، می‌رود که جای ما با افغان‌ها عوض شود. حالا کشور ما دچار نوعی مهاجرت معکوس شده است؛ هستند ایرانیانی که قصد مهاجرت به افغانستان دارند؛ حالا یا با تهیه اسناد و مدارک جعلی که ثابت کند آن‌ها هم افغانی هستند و به این ترتیب از مرز خارج شوند یا از طریق ازدواج با یک افغانستانی، که بازار داغی پیدا کرده است!   

در گذشته ایرانی‌هایی به این کشور پناهنده شده بودند که پس از متشنج شدن اوضاع در افغانستان و بهتر شدن اوضاع در کشورهای همسایه، یا به ایران بازگشتند یا راهی  کشورهای اروپایی شدند؛‌ اما داستان مهاجران ایرانی که این روزها وارد افغانستان می‌شوند فرق می‌کند. یک خبرگزاری افغان در باره مهاجران ایرانی نوشته است: «این  مهاجران-مهاجران ایرانی دیپورت شده- از جمله بیچاره‌ترین افراد هستند زیرا آن‌ها دیگر هیچ گزینه‌ای به‌جز مهاجرت به کشور جنگ‌زده افغانستان نداشته‌اند... آن‌ها دیگر به این امیدوار نیستند که به کشورهای‌شان برگردند. بعضی از این مهاجرین در مهمان‌خانه‌های وزارت مهاجرین و عودت‌کنندگان به‌طور موقت جابه‌جا گردیده‌اند و بعضی دیگرشان در شهرهای کابل هرات و مزارشریف در خانه‌ها و بلاک‌های کرایی زندگی می‌نمایند و اکثر آن‌ها لباس‌های افغانی به تن دارند و کوشش می‌نمایند که خود را با شیوه زندگی در افغانستان وفق دهند. اما آن‌ها تا هنوز رسما اجازه زندگی در افغانستان را به‌دست نیاورده‌اند.» در ایران امروز زنان و مردانی هستند که آگاهانه تن به ازدواج با افغان‌ها می‌دهند. مشکلات دریافت ویزای کشورهایی چون آمریکا، انگلیس و بسیاری از کشورهای دیگر باعث شده ایرانیان به دنبال میان‌برهایی برای رسیدن به آرزوی خود باشند. 

به بیان دیگر، برای ایرانیانی که رویای مهاجرت در سر دارند؛ ازدواج با افغان‌ها، یک راه جدید گشوده است و استقبال چشمگیری هم از آن می‌شود. اوایل مردان بودند و این‌روزها زنان هم اضافه شده‌اند. ازدواج با مردان و زنان افغان و دریافت تابعیت این کشور و بعد اقدام برای دریافت ویزای کشور‌های مقصد راهی کوتاه، مطمئن وکم‌هزینه است،  چراکه طبق قانون بسیاری از کشورها (و البته نه قانون کشور ما!) ازدواج با اتباع بیگانه برای زوجین تابعیت به همراه دارد.