رنج معمولی بودن

در جهان مدرن، رنجی به نام «معمولی بودن» وجود دارد. افراد اصرار دارند تا بگویند که من شبیه آن دیگرانِ انبوه نیستم. من مانند مردم نیستم. من مانند مادر یا پدر سنتی‌ام نیستم. من چیزی دارم که مرا از دیگران متمایز می‌کند. شاید به همین دلیل است که افراد بسیاری خودشان را به آب‌وآتش می‌زنند و حتی خارج از ساعات اداری یا کاری‌شان، برای خودشان سرگرمی یا تفننی دست‌وپا می‌کنند. به کلاسی می‌روند و به‌عمد خود را در معرض هنری قرار می‌دهند.

 فردین علیخواه، جامعه‌شناس

من یک فمینیست هستم/ شعر، کتاب و قهوه ترک/ سفر، دورهمی‌های دوستانه و مکاشفه فردی/ نوشتن، ورزش و کافه/ طراحی داخلی، عکاسی و گاهی هم شعر/ می‌نویسم پس هستم/ عکاسی، طبیعت، طراحی/ مجسمه‌سازی، طراحی جواهر، عکاسی/ خیره به جهان می‌نگرم/

این‌ها ویژگی‌هایی است که برخی از کاربران شبکه‌های اجتماعی در توصیف خود آورده‌اند. هدف این نوشته، نه تحقیر، بلکه تحلیل این موضوع است.

 زیمل، جامعه‌شناس آلمانی، یکی از ویژگی‌های زندگی در شهرهای بزرگ را فشار بر فرد برای رفتار عقلانی و حسابگرانه می‌دانست. درواقع شرایط زندگی در شهرهای بزرگ به‌گونه‌ای است که افراد چاره‌ای جز رفتار عقلانی ندارند.

فرد به‌جای آنکه با قلب به جهان اطراف اش نگاه کند با مغز نگاه می‌کند. کیفیت در روابط اجتماعی تبدیل به کمیت می‌شود و این جریان آبی است که همه را همراه خود می‌برد. به همین دلیل یکی از کارکردهای شهرهای بزرگ «یکسان‌سازی» است. ساکنان شهرها عمدتاً شبیه یکدیگرند. کمتر عاطفی و بیشتر حسابگرند. دیسیپلین (نظم و آداب) در همه‌جا حرف نخست را می‌زند.

البته زیمل معتقد بود که افراد معمولاً در مقابل «قدرت یکسان‌ساز» شهر مدرن مقاومت می‌کنند. آن‌ها نمی‌گذارند تا «فردیت‌شان» زیر چرخ‌دنده‌های «یکسان‌ساز» شهر نابود شود. به همین دلیل زیمل به بررسی «مد» در شهر پرداخت. او مد را یکی از شکل‌های مقاومت افراد در برابر قدرت یکسان‌ساز شهر می‌دانست. فرد با مد سعی می‌کند تا وجود متفاوت خود را در دل این شهر بزرگ حفظ کند. ظهور آدم‌های عجیب‌وغریب peculiar persons یا خاص special persons در شهرهای بزرگ را می‌توان از این زاویه دید. خلاصه آنکه، تلاش شهر؛ یکسانی و در مقابل تلاشِ فرد، یکتایی است و این چالش مدام ادامه می‌یابد.

برخی از متفکران، این ایده زیمل را ادامه دادند. ازنظر آنان، در جهان مدرن، رنجی به نام «معمولی بودن» وجود دارد. افراد اصرار دارند تا بگویند که من شبیه آن دیگرانِ انبوه نیستم. من مانند مردم نیستم. من مانند مادر یا پدر سنتی‌ام نیستم. من چیزی دارم که مرا از دیگران متمایز می‌کند.

یکی از کارکردهای شهرهای بزرگ «یکسان‌سازی» است. ساکنان شهرها عمدتاً شبیه یکدیگرند. کمتر عاطفی و بیشتر حسابگرند. دیسیپلین (نظم و آداب) در همه‌جا حرف نخست را می‌زند

شاید به همین دلیل است که افراد بسیاری خودشان را به آب‌وآتش می‌زنند و حتی خارج از ساعات اداری یا کاری‌شان، برای خودشان سرگرمی یا تفننی دست‌وپا می‌کنند. به کلاسی می‌روند و به‌عمد خود را در معرض هنری قرار می‌دهند چراکه باید چیزی یا بهانه‌ای برای عرضه یافت و از رنج معمولی بودن کاست. شبکه‌های اجتماعی این رنج را پررنگ‌تر کرده‌اند. افراد باید در معرفی خودشان چیزی بنویسند. «فردیت» باید در صفحات شخصی برجسته باشد.

من خودم هستم، من متمایزم 

در جهان پیشرفته، کمپانی‌ها این رنج را به‌خوبی شناسایی کرده و تلاش کرده‌اند تا برای آن کسب‌وکاری فراهم کنند. در این کشورها «صنعت توجه» attention industry شکل گرفت و «تولید محتوا» برای صفحات شخصی افراد یکی از مشاغل پردرآمد شده است. ما کاری می‌کنیم که شما دیده شوید. 

ما کاری می‌کنیم که شما چیزی برای عرضه داشته باشید. ما برایتان تولید محتوا می‌کنیم. ما می‌گردیم و در شما چیزی برای عرضه و کسب توجه پیدا می‌کنیم.

 به نظر می‌رسد که در ایران امروز، رنجی به نام معمولی بودن غلیظ‌تر از جهان پیشرفته است. در جهان پیشرفته زندگی در دل شهرهای بزرگ، وجود سازمان‌های عظیم بوروکراتیک و اجرای بندبند مقررات و نظم، به شکلی تهدیدکننده فردیت فردند و یکسان‌سازی یکی از پیامدهای احتمالی آن‌هاست و به همین دلیل درصحنه اجتماعی تلاش پررنگی برای احیاء و حفظ «فردیت» به چشم می‌خورد. ظهور سلیقه‌های مختلف و متفاوت در همه عرصه‌های زندگی نظیر افکار، جهان‌بینی‌ها، لباس، غذا، چیدمان خانه و غیره پاسخی به همان فشار یکسان‌سازی و تلاشی برای یکتایی و کاستن از رنجی به نام معمولی بودن است.

در ایران، علاوه بر همه این‌ها، نهادهای رسمی هم از منظری ایدئولوژیک تمام تلاش خود را برای «یکسان‌سازی» اعمال می‌نمایند. درواقع در ایران فرد، هم با الزامات زندگی مدرن مواجه است که منظم، قانونمند و عقلانی بودن را از او طلب می‌کند و هم با نهادهای ایدئولوژیکی مواجه است که قصد دارند درنهایت انسانی ایدئولوژیک طبق خواسته خودشان تولید کنند. 

در ایران فرد، هم با الزامات زندگی مدرن مواجه است که منظم، قانونمند و عقلانی بودن را از او طلب می‌کند و هم با نهادهای ایدئولوژیکی مواجه است که قصد دارند درنهایت انسانی ایدئولوژیک طبق خواسته خودشان تولید کنند

در این شرایط، فردیت از دو جهت مورد تهدید واقع‌شده است و به همین دلیل، تلاش برای یکتایی، در مقابل فشار برای یکسانی، در ایران غلیظ‌‌‌تر می‌شود. در جهان، کاربران شبکه‌های اجتماعی می‌گویند که من آدم متفاوتی هستم، ولی در ایران این کاربران، هم می‌گویند که من آدم متفاوتی هستم و هم اصرار دارند بگویند که من آنی نیستم که سیستم ایدئولوژیک تلاش می‌کند بسازد.