فردین علیخواه، جامعه‌شناس

برخی کاربران ایرانی از گوگل پرسیده‌اند که آیا باید مارک روی آستین کت‌شان را از آن جدا کنند یا نه؟ برخی سؤال کرده‌اند که وقتی مهمان می‌آید باید روکش مبل‌ها را برداشت؟ نگرانی از بدسلیقه محسوب شدن؛ یکی از دلایل پرسیدن این سؤال‌هاست. سلیقه هم با نوع کالاهایی که مصرف می‌کنیم و هم با شیوه مصرف آن کالاها تعریف می‌شود. ما ممکن است کالاهایی برای خود یا خانه‌مان بخریم که از نظر دیگران نشانه خوش‌سلیقگی باشد، ولی نحوه استفاده ما از آن کالاها، ما را بدسلیقه جلوه دهد. به همین دلیل است که می‌گویند «کیف پرپول لزوما خوش‌سلیقگی نمی‌آورد».

در زندگی روزمره، قضاوت‌ درباره سلیقه دیگران در قالب صفاتی چون بی‌سلیقه، خوش‌سلیقه، بدسلیقه، کج‌سلیقه، تازه به دوران رسیده، خز و خیل، جوات، دهاتی جنوب‌شهری، بالاشهری، نوکیسه، و فشن مطرح می‌شود. هرکدام از این کلمات بار معنایی تحقیرآمیز یا ستایش‌آمیزی دارند. افراد با چنین کلماتی به ارزش‌گذاری سلیقه می‌پردازند؛ سلیقه‌ای را پست‌تر و سلیقه‌ای را برتر می‌دانند. ازاین‌رو سلیقه‌ها قضاوت می‌شوند و همین قضاوت‌ها باعث می‌شود تا افراد برای خوش‌سلیقه نامیده شدن رقابت کنند.

سلیقه در فرآیند اجتماعی‌شدن شکل می‌گیرد. وضعیت اقتصادی و فرهنگی خانواده‌ای که فرد در آن بزرگ می‌شود آموزش‌هایی که در مدرسه می‌بیند، دوستانی که دارد، استفاده مفید او از رسانه‌های جمعی و تعاملاتی که با نهادها و افراد مختلف دارد در شکل‌گیری سلیقه موثرند. جامعه‌شناسان ارزش‌گذاری سلیقه‌ها به «خوب» یا «بد»  را امری اجتماعی و تابع قدرت و نفوذ برخی طبقات اجتماعی می‌دانند. هرچند طبقات اجتماعی مختلف، سلایق مختلفی دارند، ولی معمولا آن سلیقه‌ای «خوب» تلقی می‌شود که متعلق به طبقه بالاست. درواقع طبقات بالای اجتماعی؛ لوازم، ابزارها و قدرت آن‌ را دارند تا سلیقه خود را بر جامعه حاکم کنند و به‌عنوان سلیقه خوب جا بیندازند؛ ولی دو پرسش چالش‌برانگیز در جامعه‌شناسی وجود دارد: سلیقه خوب چه ویژگی‌هایی دارد، آیا به رفتار باپرنسیب، آراستگی زیبایی  مصرف یک کالای مارک‌دار اشاره دارد؟ و سوال مهم‌تر آن‌که این طبقات ب الای اجتماعی چه کسانی هستند، آیا سلبریتی‌ها  شامل بازیگران سینما و تلویزیون، ستارگان موسیقی، قهرمانان ورزشی و مدل‌ها هستند؟ و یا ثروتمندان، طراحان‌مد، متخصصان تبلیغات بازرگانی، و مجله‌های 

سبک زندگی؟

خوش‌سلیقگی وابسته به زمان و مکان است و به همین دلیل؛ نسبی است. برای مثال تاج‌السلطنه دختر ناصرالدین‌شاه، در زمان خودش بسیار خوش‌سلیقه بود، ولی به‌یقین  امروزه قضاوت دیگری درباره سلیقه او وجود دارد!  خوش‌سلیقگی هم‌چنین وابسته به گروه اجتماعی فرد است. زن خانه‌داری که توری سفیدی روی پشتی ترکمنی خانه‌اش پهن می‌کند تا همه‌چیز مرتب به نظر آید در جمع اعضای گروه اجتماعی خودش می‌تواند خوش‌سلیقه محسوب شود، ولی این عمل برای زنانی در سایر گروه‌های اجتماعی لزوما معنی خوش‌سلیقگی نمی‌دهد. افراد، با وسواس در انتخاب کالاها و نحوه مصرف آن‌ها، تلاش می‌کنند تا به شکلی تفاوت خود را از سایرین نشان دهند. این امر در جمله آن مشتری که در خرید دستگیره کابینت آشپزخانه اصرار دارد که «من یه چیز متفاوت می‌خوام آقا، متفاوت» خود را نشان می‌دهد. من باید از نگاه دیگران آدم خوش‌سلیقه‌ای به نظر برسم و به این طریق هم تفاوت خودم را با دیگران نشان دهم و هم پرستیژ اجتماعی کسب کنم. درواقع خوش‌سلیقه بودن این پیام را دارد که من جزو این طبقه، و نه آن طبقه هستم. به همین دلیل سلیقه، هم‌زمان، بیانگر هم تعلق و هم عدم تعلق است.

درنهایت آن‌که، باید در قضاوت درباره سلایق دیگران و برتر دانستن سلیقه خود محتاط بود. سلیقه با نابرابری‌های اجتماعی در ارتباط است. بگذریم از این‌که «سلیقه خوب» چیست، ولی اگر دیگران هم فرصت و هم امکانات مناسبی داشتند شاید می‌توانستند به سلیقه خوب دست یابند. پذیرفتنی نیست که کسانی که موقعیت اجتماعی خود را به هر دلیلی ارتقا داده‌اند سلیقه سایرین را در قالب مفاهیمی تحقیرآمیز ارزش‌گذاری کنند. ارزش‌گذاری سلایق با مصرف‌گرایی نیز پیوند دارد. به‌یقین، در پشت بسیاری از این «سلیقه‌های خوب» که معمولا توسط سلبریتی‌ها تبلیغ می‌شود انگیزه فروش یک کالا وجود دارد و این‌گونه وانمود می‌شود که مصرف آن کالا، عین خوش‌سلیقگی است.