از کودک‌سالاری به کودک‌آزاری

فرزندسالاری زمانی رخ می‌دهد که تمامی مسائل و امور خانواده بر محور فرزند باشد و تصمیم‌گیرنده اغلب مسائل زندگی، او باشد و به‌نوعی حرف و تصمیمات او در مقایسه با دیگر اعضای خانواده اولویت داشته باشد. دلیلش هم این است که اغلب پدر و مادرهای امروزی، در گذشته در خانواده‌هایی با سیستم «مادرسالارانه» یا «پدرسالارانه» بزرگ شده و در تمامی ابعاد زندگی‌شان با محدودیت‌هایی از سوی والدین روبه‌رو بوده‌اند. «والدین‌سالاری» آثار منفی در روحیه فرزند می‌گذارد، زیرا فرزند با عدم اعتماد به‌نفس وارد جامعه می‌شود، آثار منفی «فرزند سالاری» هم این است که اعتماد به‌نفس کاذب در فرزند به‌وجود می‌آورد که همین مسئله سدی می‌شود در برابر موفقیت فرزند فرزندسالاری، «ظلم» در حق کودکان است، خودخواهی، سلطه طلبی، غرور و تکبر و عدم مسئولیت پذیری از عواقب این پدیده است. بها دادن بیش از حد به فرزندان باعث می‌شود آن‌ها نتوانند در آینده تعامل درستی با اطرافیان داشته باشند

آذر فخری، روزنامه‌نگار

رادمان را شما نمی‌شناسید. حداقل به این اسم نمی‌شناسید، شاید رادمان شما، رادمانی که او را می‌بینید، با او زندگی می‌کنید، به او درس می‌دهید، اسم دیگری داشته باشد، اما هر چه که هست، با هر نام و نشانی، پسر پنج شش ساله‌ای است که امسال وارد پیش‌دبستانی شده است. 

رادمانی که ما درباره او صحبت می‌کنیم، پسر همسایه‌مان است که با برادر بزرگش هجده سال فاصله سنی دارد، در مجتمع‌مان، هیچ هم سن‌وسال و هم‌بازی ندارد، مامان بی‌حوصله‌ای دارد که ترجیح می‌دهد یا به باشگاه بدن‌سازی برود و یا با صفحات و کانال‌های مجازی سرگرم شود. تنها مکالمه‌ای که مامان و رادمان با هم دارند به شکل نکن و نرو و اجازه نداری و نباید و در نهایت جیغ‌وداد مادر است. 

اما این ظاهر ماجراست؛ رادمان، حاکم مطلق خانه و حتی کل خانواده است: هر چه بخواهد برایش تهیه می‌شود، هر غذایی بخواهد برایش پخته می‌شود، هر جا بخواهد، برده می‌شود. وقتی هم می‌آید پیش ما، که احتمالا حال‌وحوصله بیشتری نسبت به مادرش داریم برای حرف‌زدن و حرف گوش‌دادن و بازی کردن، می‌خواهد رئیس خانه ما باشد و به محض ورود، به اتاق من می‌رود و پشت میز کارم می‌نشیند، صدایش را کلفت می‌کند و از من می‌خواهد برایش چای و شیرینی بیاورم. 

اما بازهم هر چه گفتیم، ظاهر ماجراست! روی دست رادمان، دست راستش، جای یک زخم خیلی بزرگ هست. یک روز وقتی داشت نقاشی می‌کرد، متوجه جای زخم شدم و قلبم لرزید، چون از این زخم‌ها، زیاد دیده‌ام و می‌دانم که ماجرای‌شان چیست. اما با خونسردی تمام پرسیدم رادمان دستت کجا زخمی شده؟ او که محو نقاشی‌اش بود و داشت از آن لذت می‌برد، بی‌هوا جواب داد: مامانم با قاشق داغم کرده. و بعد انگار از شنیدن صدای اعتراف و این افشاگری تعجب کرده باشد، یک آن به خودش آمد و گفت : اِه ... نه ... چیزه ... دستم خورده به قابلمه داغ.  درست است که رادمان، بعضی مواقع به‌شدت غیر قابل کنترل می‌شود و حرف‌هایی می‌زند که مو بر تن آدم سیخ می‌شود. درست است که رادمان در عمل، حاکم مطلق خانه است و همه دست به سینه او هستند، اما در جاهایی که صبر و تحمل بزرگ‌ترهایش تمام می‌شود، تنها چاره کنترل او، رفتارهای خشونت‌آمیزی مثل داغ کردن دست است با قاشقی که روی اجاق داغ شده است و درست کردن زخمی که مدت‌ها طول می‌کشد خوب شود، اگرعفونت نکند. و جایش هم تا آخر عمر می‌ماند. رادمان نه تنها  جای این داغ را روی دستش حمل می‌کند، که آن‌را درون قلبش هم دارد و تا دم مرگ، آن‌را به خاطر خواهد آورد. 

 فرزندسالاری یا عقده گشایی؟

خوب شکی نیست که ما یا خود رادمان بوده‌ایم یا یکی دوتا از آن‌ها را داریم یا در همسایگی‌شان زندگی می‌کنیم. رادمان، نمونه مثالی «فرزندسالاری» افراطی و لجام‌گسیخته است؛ پدرومادر، تا آخرین نهایت آستانه تحمل‌شان، گوش به‌فرمان او هستند، و وقتی از این آستانه عبور می‌کنند، داستان فرزندسالاری، تبدیل به فرزندآزاری می‌شود. 

داستان رادمان را برای دکتر امامی تعریف می‌کنم. دکترمهدی امامی، روان‌شناس می‌گوید بیایید اول درباره فرزندسالاری و چگونگی رخ‌دادنش صحبت کنیم و توضیح می‌دهد: فرزندسالاری زمانی رخ می‌دهد که تمامی مسائل و امور خانواده بر محور فرزند باشد و تصمیم‌گیرنده اغلب مسائل زندگی، او باشد و به‌نوعی حرف و تصمیمات او در مقایسه با دیگر اعضای خانواده اولویت داشته باشد. دلیلش هم این است که اغلب پدر و مادرهای امروزی، در گذشته در خانواده‌هایی با سیستم «مادرسالارانه» یا «پدرسالارانه» بزرگ شده و در تمامی ابعاد زندگی‌شان با محدودیت‌هایی از سوی والدین روبه‌رو بوده‌اند و به‌دلیل سرکوب خواسته‌ها و علایق و نیازهای‌شان، حالا روش دیگری را برای فرزند خود پیش گرفته و بسیار به او و نظرات و سلیقه و تصمیم‌های او توجه کرده و تلاش می‌کنند هرچه او می‌خواهد، همان شود.

یکی دیگر از عوامل فرزندسالاری را می‌توان در نگرانی والدین نسبت به آینده فرزند دانست؛ تمام تلاش والدین بر این است که فرزندشان موفق شود و به اهداف خود برسد و در راهی که انتخاب کرده دچار سردرگمی و لغزش نشود. به همین دلیل مدام با او مدارا می‌کنند و هرآن‌چه که برای یک زندگی موفق و ایده‌آل نیاز است در اختیارش قرار می‌دهند و برای او فراهم می‌کنند. 

دو سه دهه پیش، نوع تربیت با امروز تفاوت‌های بسیاری داشت. در آن زمان پدرومادر فرزندان خود را محدود می‌کردند، اما پدرومادر امروزی، فرزند خود را در هر زمینه‌ای آزاد می گذارند و البته این یکی از عوامل بروز آسیب‌های اجتماعی جدید است.

فرزندسالاری یا والدین‌سالاری؟

باید توجه داشت برای تربیت فرزند نه «والدین سالاری» و نه «فرزند سالاری» مناسب است، بلکه والدین باید با تعادل و خردمندی خاصی فرزندان خود را تربیت کنند. خانواده و فرزندانی جزو خانواده‌های خوب هستند که تعادل را رعایت کنند و از افراط و تفریط بپرهیزند. چون هر دو مورد فرزند یا والدین‌سالاری،  باعث بروز نارسایی‌ها و مشکلاتی در روابط بین والدین و فرزند می‌شود.

دکترمهدی امامی، چنین ادامه می‌دهد: «والدین‌سالاری» آثار منفی در روحیه فرزند می‌گذارد، زیرا فرزند با عدم اعتماد به‌نفس وارد جامعه می‌شود، آثار منفی «فرزند سالاری» هم این است که اعتماد به‌نفس کاذب در فرزند به‌وجود می‌آورد که همین مسئله سدی می‌شود در برابر موفقیت فرزند.

به هرحال نمی‌توان منکر نقش تربیتی والدین شد. والدین وظیفه مهم و پرمخاطره‌ای در تربیت فرزند خود دارند و باید با آگاهی و هوشیاری کامل از عهده این مسئولیت بزرگ برآیند. پدر و مادرها باید روش‌ها و الگوهای تربیتی خود را تغییر دهند. از افراط و تفریط، محبت بیش از حد و خواسته‌های غیرعقلانی خودداری کنند تا بتوانند یک روش سالم و مناسب را در پرورش فرزند خود داشته باشند و دچار لغزش و مشکل نشوند. مهدی امامی پدیده فرزندسالاری از معضلاتی می‌داند که برخی خانواده‌ها با آن دست به‌گریبان هستند: محور قرارگرفتن فرزند در خانواده، مطابق میل او رفتار کردن و مشورت با فرزند در مورد تصمیمات و برنامه های خانوادگی باعث می شود کودکان خودرای بار بیایند و دچار تبعاتی در آینده شوند. امامی می‌گوید: فرزندسالاری، «ظلم» در حق کودکان است، خودخواهی، سلطه طلبی، غرور و تکبر و عدم مسئولیت پذیری از عواقب این پدیده است. بها دادن بیش از حد به فرزندان باعث می‌شود آن‌ها نتوانند در آینده تعامل درستی با اطرافیان داشته باشند و روابط اجتماعی‌شان شدیداً تحت‌الشعاع این مشکل تربیتی واقع شود.بهتر است تصمیمات در خانواده و با مشارکت همه اعضا انجام شود و نظر فرد خاصی مخصوصاً فرزندان به عقاید دیگران ارجحیت داده نشود، هم‌چنین باید تصمیم نهایی را والدین اتخاذ کنند.

غلبه آسان‌پروری بر تربیت

صالح قلی پور، روانشناس و مدرس دانشگاه با اشاره به سبک‌های مختلف فرزندپروری و ارتباط آن با تشکیل خانواده‌ای فرزند سالار، می‌گوید: در برخی خانواده‌ها سبک فرزندپروری مقتدرانه حاکم است که در آن کلیه امور و تصمیم دررابطه با فرزندان توسط والدین گرفته می‌شود و فرزند باید در تمامی کارها از والدین تبعیت کند، این روش نادرست است و اگر به صورت طولانی مدت ادامه یابد باعث از بین رفتن اعتماد به نفس فرزندان می‌شود.

قلی‌پور معتقد است در سبک فرزندپروری مقتدرانه، والدین برای فرزندان ارزشی قائل نمی‌شوند، در این سبک فرزندان قدرت انتخاب و تصمیم‌گیری ندارند و وقتی وارد جامعه می‌شوند سردرگم مانده ونمی‌توانند حقوق خود را بگیرند، بنابراین در زندگی اجتماعی موفق نخواهند بود و سختی‌های زیادی را تحمل خواهند کرد. اما یک افتادن از آن طرف بام هم داریم؛ امروزه سبک «فرزندپروری آسان» بسیار رشد کرده، در این نوع روش والدین، فرزندان را به حال خود رها می‌کنند و تمامی نیازهای‌شان را بدون سوال و جواب برطرف می‌سازند. در سبک فرزندپروری آسان، والدین احساس مسئولیتی نسبت به فرزندان‌شان ندارند و این روش در آینده به ضرر فرزندان خواهد بود؛ فردی که در خانواده‌ای فرزند سالار بزرگ شده در کارهای شخصی و در قبال جامعه احساس مسئولیت نخواهد کرد.زیرا فرزندسالاری باعث می‌شود به تمامی مطالبات و انتظارات فرزند در نظام خانواده پاسخ داده شود و گاهی این موضوع  باعث بروز اختلالات رفتاری و عادت‌های غلط می‌شود که در آینده و در فقدان والدین، باعث بروز چالش‌ها و هزینه‌های سنگینی برای فرزندانی می‌شود که در روزگارانی تصمیم‌گیر اصلی خانواده بودند و والدین، در پشت سر آن‌ها حرکت می کردند.

فرزندآزاری،سوی مخوف فرزندپروری!

داستان جای زخم رادمان، این رئیس و حاکم مطلق خانواده، یادتان مانده؟ رادمان در زندگی هر چه که خواسته داشته، تمام خواسته‌هایش بی‌چو‌ن و چرا برآورده شده و هنوز هم می‌شود، اما حالا که دارد بزرگ‌تر می‌شود، به مدرسه می‌رود و وارد اجتماع می‌شود، مشکلات یکی‌یکی خود را نشان می‌دهند: او غیرقابل کنترل، خودکامه و افسارگسیخته است. هیچ ارزش و احترامی به خواست و نیاز دیگران قائل نیست. به هیچ کس از بزرگ و کوچک احترام نمی‌گذارد و این را حق طبیعی خود می‌داند هر کاری که دلش خواست بکند و هر حرفی که خواست بگوید. چنین رفتاری در داخل خانه تا حدودی قابل تحمل است، اما در بیرون از خانه، در کوچه و خیابان و در جمع فامیل، و در واقع در میان مردمان قضاوت‌گری که همشهری‌ها، همسایه‌ها و فامیل‌های ما هستند، این رفتار تحمل نمی‌شود که هیچ، والدین هم به با د انتقاد و قضاوت گرفته می‌شوند . واین بازخورد، برای پدر و به‌خصوص مادر رادمان، اصلا قابل تحمل نیست. مادر رادمان، وقتی از پسرش حرف می‌زند، او را بهترین بچه دنیا می‌داند، اما در برابر قضاوت‌ها و تذکرهای دیگران، البته این خود رادمان است که مقصر است و باید تنبیه شود؛ پس قاشق روی اجاق داغ می شود! دکتر سعید ممتازی کودک‌آزاری را به سه دسته آزار جسمانی، جنسی و بی‌توجهی نسبت به کودک تقسیم‌بندی و تعریف می‌کند. کودک‌آزاری جسمانی شامل انواع شکستگی‌های سرودست ، شکست‌های مارپیچی به‌علت پیچاندن دست یا پای کودک، شکستگی و ضربات به سر و جمجمه که سبب خون‌ریزی مغزی می‌شود، داغ کردن، کبودکردن بازو و یا ران کودک در اثر فشار، خون‌ریزی چشم، جدا شدن شبکیه چشم در اثر ضربات، آسیب پرده گوشی و انواع سوختگی‌هاست.

آسیب‌های روانی، که با بی‌توجهی یا سخنان پرخاشگرانه و توهین‌آمیز نسبت به کودک اتفاق می‌افتد که با بررسی روان‌شناختی، معاینات روانی و مصاحبه با کودک برای تعیین آسیب کلی کودک‌ آزار دیده توسط والدین لازم است. کودک‌آزاری روانی دارای عواقب بسیار وخیم‌تر از کودک‌آزاری جسمی است. غفلت و کوتاهی در رفتار محبت‌آمیز و عدم توجه و رسیدگی به رفاه کودک، طرد کردن او، عدم تأمین مواد غذایی لازم برای رشد کودک، بهداشتی نبودن محیط زندگیش، خوارشمردن کودک طوری که او احساس حقارت و پوچی کند، مزمت او نزد دیگران، عدم برقراری ارتباط با او ، نپرسیدن از وضعیت مهد کودک، مدرسه، مخاطب قرار ندادن کودک و... بیشترین موارد سوء رفتار هستند و در زمره کودک‌آزاری روانی محسوب می‌شوند .

با این دو روی سکه چه کنیم؟

دکترامامی در یک نتیجه‌گیری کلی می‌گوید: یکی از دلایل اساسی این نوع سوء رفتارها (والدین‌سالاری، فرزند سالاری و فرزند آزاری) فقدان یا کمبود منابع اجتماعی- اقتصادی است که سبب می‌شود اعضای خانواده و مربیان در حین مراقبت از کودکان خود در نتیجه فشار و تنش زندگی، دچار خشونت و سوءرفتار و آسان‌پروری و بی‌توجهی شوند. واقعیت این است که عواقب تمام این رفتارهای افراطی و تفریطی تربیتی، گریبانگیر جامعه خواهد شد و در جامعه‌ای که برای پیشگیری از سوءتربیت‌ها، قوانینی تصویب نشود  ما هرگز مردان و زنان شایسته‌ای نخواهیم داشت . کودک‌سالاری، هنوز به‌عنوان یک معضل و مشکل بزرگ تربیتی دیده نمی شود و گویا قرار نیست در مورد آن شکایتی اتفاق بیفتد؛ چون به هرحال این کودک است که حاکم و سالار خانواده است و ظاهرا در خانه حکومت می کند، اما مورد رادمان نشان می‌دهد که در پشت پرده کودک‌سالاری، ماجرا آن‌چنان هم که انتظار می‌رود، خوشایند نیست!   شکنجه و آزار کودکان هم از دید قانون‌گذاران پنهان نیست اما جامعه به این پدیده شوم بی تفاوت است و این مسأله هنوز به شکل جدی مورد پیگیری قانونی قرار نگرفته است، هم‌چنان که اگر والدین فرزند خود را به قتل برسانند مجازاتی ندارند. تا زمانی که حقوق کودک در کشور ما به رسمیت شناخته نشود و مرجع قانونی برای رسیدگی به مشکلات کودکان وجود نداشته باشد نمی‌توان به راه حل‌های مبارزه با این معضل اجتماعی امیدوار بود حتی روز جهانی کودک نیز در کشور ما شعاری بیش نیست.