مردی که سنگ‌پرانی‌اش جان دو راننده در بزرگراه‌های نواب و یادگار امام را گرفت، بالاخره با تحقیقات و پیگیری‌های پلیس دستگیر شد و در اعترافاتش گفت که با کسی دشمنی نداشته و تنها می‌خواسته خودش را تخلیه کند!

به گزارش ایسنا، حدود دو هفته پیش بود که پلیس تهران از مرگ یک زن حین رانندگی و بر اثر اصابت سنگی پرتاب شده از سوی فردی ناشناس خبر داد؛ خبری که خیلی زود تاییدی شد بر اخبار و گزارش‌های ضدونقیضی که از پرتاب سنگ به سمت خودروهای سواری در چند بزرگراه تهران به دست رسانه‌ها رسیده بود.

درست دو هفته بعد از پرتاب مرگبار سنگ در بزرگراه نواب، مجرم به همان صحنه جرم بازگشت و در حالی که قصد تکرار جرائم قبلی‌اش را داشت، از سوی ماموران پلیس پیشگیری تهران بزرگ دستگیر شد. با دستگیری این فرد راز جنایتی دیگر نیز فاش شد. متهم در تاریخ ۱۲ آذرماه نیز با پرتاب سنگ به سمت یک خودروی سواری در حال حرکت در بزرگراه یادگار امام منجر به مرگ مردی حدودا ۳۳ ساله هم شده بود.او که به گفته خودش تا مقطع دیپلم درس خوانده و شغلی هم ندارد به برخی پرسش‌های خبرنگار ایسنا درباره انگیزه‌اش از این اقدامات اینگونه پاسخ می‌دهد:

«می‌خواستم دل خودم را خالی کنم چون همه به من ظلم کردند. همین مردم در جامعه یک موقع‌هایی من را مسخره می‌کردند. می‌خواستند کتکم بزنند. اذیتم می‌کردند. من بلد نبودم از حق خودم دفاع کنم. من زبان دفاع از خودم را ندارم. من با کسی دشمنی نداشتم. مثلا در پیاده رو راه می‌رفتم و کسانی با عصبانیت و چپ چپ به من نگاه می‌کردند. همین چند وقت پیش برای اولین بار برای دوستم شیرینی بردم اما شیرینی فروش سر من را کلاه گذاشت. قیمت ۴۰ هزار تومان بود اما با من ۸۰ هزارتومان حساب کرد. یا یک بار یکی به من چپ چپ نگاه کرد، گفتم چرا چپ چپ نگاه می‌کنی اما او من را بلند کرد و انداخت در مغازه موتورسازی‌اش و مرا کتک زد و فحش داد. حتی طایفه مادرم، مرگ او را (در سال‌ها پیش) به گردن من انداختند. می‌گفتند مادرم دیابت و ناراحتی قلبی دارد و انقدر حرص و جوش من را خورد، مرد. در حالی که مادرم عاشق من بود. مادرم من را دوست داشت و بغل می‌کرد و می‌بوسید و می‌گفت؛ تو زبان دفاع نداری همه حق تو را می‌خورند و من تو را می‌شناسم».

خواهر و برادر هم داری؟

یک خواهر و یک برادر دارم. من بچه بزرگ خانواده‌ام اما جفت آن‌ها من را اذیت می‌کردند. خواهرم می‌گفت برادر دیگرم را به جون من می‌اندازد. گردنبند و زنجیر طلایش را می‌برد و قایم می‌کرد می‌گفت من دزدیم. برادرم هم با رفقای ناباب رفت و آمد داشت.

با چه کسانی زندگی می‌کنی؟‌

من تنها زندگی می‌کنم و مستاجرم.

وقتی بیکاری از کجا هزینه زندگی را در می‌آوری؟

هزینه اجاره را پدرم می‌دهد.

زن و بچه هم داری؟

نخیر. مجردم. البته می‌خواستم ازدواج کنم اما بنا به دلایلی نشد.

از سنگ پرانی‌ات بیشتر بگو، می‌دانی باعث مرگ دو نفر شدی؟

بله.

یعنی روز پنجشنبه هم که رفتی سنگ پرت کنی، می‌خواستی نفر سوم را بکشی؟

نه. من قبلش نمی‌دانستم که باعث مرگ دو نفر شدم. من فکر می‌کردم در حد خرابی ماشین می‌ماند. وقتی دستگیر شدم، فهمیدم. من فکر می‌کردم سنگ بندازم فقط ماشین خراب می‌شود. از کجا می‌دانستم وارد ماشین می‌شود.

یعنی خبرها را نخواندی؟

نه.

چندبار سنگ پرتاب کردی؟

یادم نیست. بیشتر پنج یا شش بار بود.

چه ساعتی این کار را می‌کردی؟

پنج صبح. اگر تو روز و شلوغی بود، من را می‌گرفتند و خسارت ماشین را از من می‌خواستند. من در خلوتی این کار را می‌کردم. می‌خواستم خودم را تخلیه کنم.

یعنی صبح‌ها به همین قصد از خواب بیدار می‌شدی؟

صبح از شدت اعصاب داغون که غرور من را جریحه‌دار کرده بودند و حقم را خورده بودند از خواب بیدار می‌شدم.

مواد مصرف می‌کنی؟

نه.

سابقه مشکلات روانی چطور؟

۲۷ سال پیش در یکی از بیمارستان‌های تهران من را تحت درمان قرار دادند.

حالا هم قرص مصرف می‌کنی؟

قرص نمی‌خورم، مصرف قرص‌ها حالت بدی بهم دست می‌داد.