آسیه ویسی

نتایج کنکور سراسری امسال، شگفت‌انگیز بود. قبولی‌ها، ما را غافلگیر کردند. ما با قبولی‌هایی مواجه شدیم که در سال‌های گذشته سابقه نداشت. بچه‌هایی که امسال وارد دانشگاه شدند و با رتبه‌های خوب هم وارد شدند، اغلب از مناطق محروم بودند. این که چه‌طور می‌شود دانش‌آموزانی، با کمترین امکانات تحصیلی، و درس خواندن در مدارس کپری، که در هیچ کلاس خصوصی و کمک‌آموزش هم شرکت نکرده‌اند، توانسته‌اند، چنین نتایجی به‌دست آورند؛ جای بحث و حتی آسیب‌شناسی دارد. چرا که این روزها، برای بسیاری از کارشناسانِ جامعه‌شناس، سوال این است که دانش‌آموزان شهرهای بزرگ، تا حد زیادی نسبت به درس‌خواندن و ادامه تحصیل بی‌انگیزه شده‌اند. و آن انگیزه و شور و هیجان، به شهرها و روستاها و مناطق محروم کوچ کرده است.

اما خبری که مدیرکل زندان‌های استان تهران منتشر کرد، شگفت‌انگیزتر بود: یکی از مددجویان زندان رجایی‌شهر که به جرم قتل و با محکومیت قصاص نفس در حال تحمل ۵ سال حبس بود، با قبولی در آزمون کارشناسی ارشد ۹۷، دانشجوی کارشناسی ارشد رشته مهندسی پزشکی یکی از دانشگاه‌های خوب کشور شد. دو زندانی دیگر، ارشد حقوق قبول شدند.

نکته ماجرا در این است که فردی که انسان دیگری را کشته و منتظر قصاص است، خود در رشته‌ای قبول شده که با جان انسان‌ها در ارتباط مستقیم است! و دو نفر دیگر هم در رشته حقوق پذیرفته شدند که قرار است بسیاری را از زندان برهانند!

چرا این افراد، که به هرحال مجرم‌اند و یکی از آن‌ها مرتکب قتل هم شده‌ و همه در شرایط سختی از نظر روحی و روانی و محیطی به سر می‌برند؛ با چنین سماجت و جسارت و امیدی در آزمون شرکت کرده‌اند و از قضا نتایج عالی هم به دست آورده‌اند. انسان، در درون خود چه دارد که او را در بدترین شرایط وامی‌دارد که ناگهان مسیر زندگی خود را تغییر دهد و با این تغییر مسیر، انسان دیگری شود؟

بسیاری از ما مستعد «توقف در اولین ایستگاه» یا همان «دائمی‌سازی اولین شکست» هستیم.  سرگذشت زندگی پرفراز و نشیب کسانی که بارها زمین خورده و دوباره برخاسته‌اند و یا در شرایط بسیار دشوار یا محدودیت‌های کمرشکن هم‌چنان امیدوار و فعال باقی مانده‌اند،نشان ازنوعی چارچوب شکنی است.

ورشکستگی، فلج شدن، طلاق، زندانی شدن، حتی قاتل بودن ... هیچ‌کدام، هیچ‌کدام پایان راه نیست.  دیده ایم ورشکسته‌هایی که میلیاردر شده‌اند، معلول‌هایی که کارآفرین شده‌اند، قاتلانی که رتبه تک رقمی کنکور شده‌اند، جداشدگانی که زندگی شاد جدیدی تشکیل داده‌اند.

تکنیکی که می‌شود برای چنین شرایطی به کار برد «تفکیک موقعیت کنونی از پتانسیل آینده» است. این‌که ما اکنون در چه موقعیتی (زندانی بودن، طلاق، ورشکستگی و ...) هستیم، نباید تعیین کننده آینده‌مان باشد. قاتلِ بودن، ورشکستگی و طلاق، هیچ ربطی به توانمندی‌ها، رویاها، ویژگی‌ها و

اهداف و در یک کلام «پتانسیل درونی» ندارد. یک مروارید گران‌بها اگر زیر یک تن خاک هم برود، هم‌چنان ارزش خود را در درونش دارد. چرا که ما ارزش آن مروارید را بر اساس خاکی که روی آن است (موقعیت کنونی) تعیین نمی‌کنیم بلکه بر اساس ارزش خود آن مروارید (پتانسیل‌های آینده) می‌سنجیم.