علیرضا کاظمی مقدم

منطقه غرب آسیا در وضعیتی قرار گرفته که تحلیلگران آن را نقطه بی‌بازگشت می‌نامند. تحولات اخیر در سه کانون اصلی نفوذ ایران - سوریه، لبنان و عراق- نه تنها حلقه محاصره ژئوپلیتیک را بر تهران تنگ‌تر کرده، بلکه با فروپاشی نظم امنیتی پیشین، تهران را در برابر یک انتخاب سخت قرار داده است؛ پذیرش کاهش نفوذ و بازگشت به میز مذاکره، یا انتخاب راهبرد تقابل نظامی برای بازتعریف موازنه‌های قدرت. اظهارات قاطع و بی‌پرده فرماندهان عالی‌رتبه نظامی کشور در هفته‌های اخیر، حاکی از آن است که تهران، با توجه به شرایط جدید منطقه، احتمال گزینه دوم را ضعیف نمی‌داند و خود را برای آن آماده می‌کند.

لبنان؛ از خویشتنداری مسئولانه

 تا حق پاسخ قاطع

بحران در مرزهای شمالی فلسطین اشغالی، اصلی‌ترین کانون تهدید فوری است. اسرائیل با نقض مکرر آتش‌بس و حملات تجاوزکارانه، از جمله ترور مقامات ارشد حزب‌الله، عمداً در حال به چالش کشیدن خطوط قرمز مقاومت است. شهادت هیثم علی طباطبایی در حومه جنوبی بیروت، نشان داد که اسرائیل به دنبال تغییر قواعد بازی و تحمیل یک واقعیت جدید امنیتی است. خویشتنداری پیشین حزب‌الله، که ناشی از ملاحظات داخلی لبنان و مسئولیت‌پذیری در قبال دولت این کشور بود، دیگر قابل تداوم نیست. شیخ نعیم قاسم صریحا از حق پاسخگویی قاطع، دردناک و بازدارنده سخن گفته است. در این میان، تحلیلگران معتقدند که حجم و زمان پاسخ حزب‌الله، نه صرفاً یک واکنش تلافی‌جویانه، بلکه یک تصمیم استراتژیک برای تعیین سقف تنش در منطقه خواهد بود.

اما نکته حائز اهمیت در این معادله، تمایل آشکار به سمت تقابل است. در شرایطی که سفر پاپ و هشدارهای دیپلماتیک (مانند پیام‌های وزیر خارجه مصر) می‌توانستند به عنوان فرصت‌هایی برای کاهش تنش مورد استفاده قرار گیرند، مقاومت و حامیان آن، با تأکید بر لزوم پاسخ دردناک، نشان می‌دهند که هدف، بازدارندگی از طریق تهدید متقابل است، نه تلاش برای بازگشت به وضعیت پیش از بحران. این رویکرد، احتمال سرایت جنگ به کل منطقه را افزایش می‌دهد؛ جایی که انصارالله یمن و گروه‌های مقاومت عراقی نیز خود را آماده ورود به کارزار کرده‌اند.

احمد نقیب‌زاده، استاد علوم سیاسی، وقوع دور جدید درگیری‌ها را قطعی دانسته و معتقد است: «هیچ مسیر میانی برای کاهش تنش باقی نمانده است.» سخنان نقیب‌زاده این گمانه را تقویت می‌کند که تهران نیز به این نتیجه رسیده است که غرب تنها زبان زور را می‌فهمد و عقب‌نشینی به معنای از دست دادن دستاوردهای استراتژیک است

فروپاشی محور دمشق؛ 

انگیزه اصلی چرخش به سوی تقابل

سقوط نظام بشار اسد در اواخر سال ۲۰۲۴ و روی کار آمدن دولت جدید سوریه به رهبری محمد الجولانی، ستون مرکزی محور مقاومت و مسیر استراتژیک تهران-دمشق-بیروت را فروریخت. سوریه جدید، با اتخاذ رویکرد اسلام‌گرایی مصلحت‌گرا و تلاش برای کسب مشروعیت بین‌المللی، عملاً از مدار نفوذ استراتژیک ایران خارج شده و این تحول، ایران را در موضعی ضعیف‌تر و مردد قرار داده است. در غیاب یک دولت مرکزی همسو در دمشق، مفهوم سنتی صلح از طریق بازدارندگی سخت که ایران بر آن تکیه داشت، جای خود را به بازآرایی نظم امنیتی داده است.

در این شرایط، تهران برای حفظ نفوذ منطقه‌ای خود، چاره‌ای جز تغییر استراتژی ندارد. تحلیلگران معتقدند که ایران اکنون می‌کوشد با گسترش شبکه‌های مقاومت و ایجاد یک معماری بازدارندگی توزیع‌شده در عراق، لبنان و یمن، خلأ ناشی از دست دادن سوریه را پر کند. این راهبرد جدید، ذاتاً نیازمند سطح بالاتری از تنش و نمایش قدرت است تا بتواند موازنه‌ای در برابر نفوذ فزاینده ترکیه، عربستان و اسرائیل در سوریه جدید ایجاد کند. به عبارت دیگر، ایران برای حفظ جایگاه خود در نظم جدید، مجبور به پذیرش ریسک‌های نظامی بزرگ‌تر شده است.

عراق در خط مقدم؛ 

فشار برای خلع ید از عمق استراتژیک

فشارهای آمریکا و اسرائیل بر عراق، به طور مستقیم عمق استراتژیک ایران را هدف قرار داده است. تلاش‌ها برای ممانعت از دخالت گروه‌های مقاومت عراقی در حمایت از لبنان و ایران، با تهدیدات مستقیم همراه شده است. پیام وزیر دفاع آمریکا در سفر اخیر به بغداد، مبنی بر اینکه هرگونه پاسخ گروه‌های عراقی به حمله احتمالی علیه ایران، با واکنش بی‌سابقه روبرو خواهد شد، نه تنها یک هشدار، بلکه تلاشی برای خلع سلاح روانی و عملیاتی محور مقاومت در عراق است. در چنین فضایی، اظهارات وزیر خارجه عراق مبنی بر لزوم انتخاب میان منافع ملی و منافع حزبی و گروهی و همچنین تأکید بر خط‌قرمزهای آمریکا در مورد حضور افراد تحریم‌شده در دولت آینده، نشان‌دهنده موفقیت نسبی واشنگتن در مهندسی فضای سیاسی عراق علیه نفوذ ایران است.

در این تنگنا، ایران می‌داند که عقب‌نشینی در عراق به معنای از دست دادن آخرین سنگر نفوذ سرزمینی خود در غرب آسیا خواهد بود. بنابراین، پاسخ قاطع به هرگونه حمله احتمالی، نه تنها جنبه تلافی‌جویانه دارد، بلکه یک ضرورت استراتژیک برای حفظ قدرت چانه‌زنی در برابر آمریکا و جلوگیری از خلع ید کامل در بغداد محسوب می‌شود. از طرفی نادیده گرفتن تهدیدات در عراق می‌تواند درگیری را به مرز‌های ایران بکشاند، بر همین اساس ترکیه و ایران به طور همزمان نگران گروه‌ها و شبه نظامیان مستقر در عراق هستند. 

فرماندهان در نقش دیپلمات؛ 

انتخاب راهبرد تقابل

شاید واضح‌ترین نشانه از انتخاب راهبرد تقابل توسط ایران، لحن و محتوای اظهارات فرماندهان عالی‌رتبه نظامی باشد. در شرایطی که دیپلماسی به بن‌بست رسیده و مذاکرات غیرمستقیم با آمریکا به دلیل اصرار واشنگتن بر غنی‌سازی صفر و سپس حمله رژیم صهیونیستی ناکام مانده است، فرماندهان نظامی عملاً به سخنگویان اصلی سیاست خارجی تبدیل شده‌اند.

شاید واضح‌ترین نشانه از انتخاب راهبرد تقابل توسط ایران، لحن و محتوای اظهارات فرماندهان عالی‌رتبه نظامی باشد. در شرایطی که دیپلماسی به بن‌بست رسیده و مذاکرات غیرمستقیم با آمریکا به دلیل اصرار واشنگتن بر غنی‌سازی صفر و سپس حمله رژیم صهیونیستی ناکام مانده است، فرماندهان نظامی عملاً به سخنگویان اصلی سیاست خارجی تبدیل شده‌اند

کارشناسان بر این باورند که اظهاراتی نظیر «دشمن اگر کاری کند، پاسخ جدی‌تر دریافت می‌کند و هیچ شکی در آن نیست» (نائینی، سخنگوی سپاه)، «امروز آماده‌تر از گذشته هستیم» (سردار وحیدی، جانشین فرمانده ستاد کل نیروهای مسلح) و «پاسخ قاطع، مؤثر و پشیمان‌کننده در صورت حمله مجدد» (سرلشکر موسوی، فرمانده ستاد کل نیروهای مسلح)، فراتر از یک آمادگی دفاعی ساده است. این سخنان، اعلام یک دکترین جدید است؛ دکترین اقدام متقابل فعال که در آن، ایران نه تنها آماده دفاع است، بلکه آمادگی خود را برای تعیین سقف و حجم درگیری نیز اعلام می‌کند. در این میان احمد نقیب‌زاده، استاد علوم سیاسی، وقوع دور جدید درگیری‌ها را قطعی دانسته و معتقد است: «هیچ مسیر میانی برای کاهش تنش باقی نمانده است.» سخنان نقیب‌زاده این گمانه را تقویت می‌کند که تهران نیز به این نتیجه رسیده است که غرب تنها زبان زور را می‌فهمد و عقب‌نشینی به معنای از دست دادن دستاوردهای استراتژیک است.

در همین راستا، رد هرگونه ادعا درباره بن‌بست در مذاکرات توسط سخنگوی وزارت خارجه، در حالی که عملاً هیچ گفت‌وگوی جدی در جریان نیست، از نظر تحلیلگرانی چون احمد زیدآبادی، بیشتر تلاشی برای حفظ ژست قدرت و جلوگیری از ایجاد روزنه دیپلماتیک است تا یک واقعیت عینی. این رفتار یعنی در حال حاضر، گزینه نظامی بر گزینه دیپلماتیک ارجحیت دارد.

ابعاد تهدید مستقیم و تبعات آن

گزارش‌های اخیر، از جمله تحلیل روزنامه «بغداد الیوم» که از احتمال حمله مجدد اسرائیل پیش از پایان سال جاری میلادی و گسترده‌تر و پیچیده‌تر بودن جنگ بعدی خبر می‌دهد، نشان‌دهنده جدی بودن شرایط است. اسرائیل نگران است که تعویق در حمله، زمان بیشتری را در اختیار ایران قرار دهد تا نقاط ضعف خود در رویارویی قبلی را برطرف کند. در این میان، تحلیل‌های داخلی اسرائیل نیز تأییدکننده این استراتژی تقابل است. روزنامه «هاآرتص» با انتقاد از نتانیاهو، اذعان می‌کند که سیاست‌های وی منجر به شکست استراتژیک شده و نفوذ ایران قوی‌تر شده است. این اعتراف تلویحی، خود محرکی برای اسرائیل است تا با یک اقدام نظامی بزرگ، به دنبال بازگرداندن بازدارندگی از دست رفته خود باشد.

ایران نیز با آگاهی از این شرایط، بر نوآوری رزمی و توسعه موشک‌ها و پهپادهای پیشرفته تمرکز کرده است. تحلیلگران نظامی معتقدند که ایران ضعف‌های سیستم دفاعی خود را برطرف کرده و در صورت حمله، پاسخ‌های کاری و دردناکی به اسرائیل خواهد داد. این اطمینان، خود عاملی برای افزایش جسارت در انتخاب راهبرد تقابل است.

دیپلماسی در حاشیه؛ 

هزینه حفظ ژست قدرت

در عرصه دیپلماسی، ایران با چالش‌های فزاینده‌ای در روابط با متحدان خود نیز روبروست. اظهارات حساسیت‌برانگیز مقامات ایرانی درباره لزوم ادامه حمایت از حزب‌الله و مخالفت با خلع سلاح آن، واکنش‌های تندی را در لبنان و حتی عراق به دنبال داشته است. ولید جنبلاط، رهبر دروزی‌های لبنان، با متهم کردن ایران به استفاده از لبنان به عنوان باکس ایمیل برای ارسال پیام به آمریکا، نشان داد که حتی متحدان سنتی نیز از رویکردی که ثبات داخلی آن‌ها را به خطر می‌اندازد، ناراضی هستند. این حساسیت‌ها نشان می‌دهد که تهران باید بپذیرد صرف ایراد خطابه، مانع خلع سلاح حزب‌الله نخواهد شد و این رویکرد، روابط نیم‌بند با دولت‌های منطقه را که تحت فشار آمریکا قرار دارند، تضعیف می‌کند.

به نظر می‌رسد ایران در یک دوراهی تاریخی قرار گرفته است. با از دست دادن ستون‌های اصلی نفوذ در سوریه و تحت فشار قرار گرفتن در عراق، و در مواجهه با تهدید مستقیم اسرائیل، احتمالا تهران به این نتیجه رسیده است که تنها راه برای حفظ قدرت و نفوذ در نظم جدید منطقه، نه از مسیر دیپلماسی فرسایشی و پرهزینه، بلکه از طریق نمایش قاطع قدرت و انتخاب راهبرد تقابل فعال است. انتخابی که می‌تواند معادلات خاورمیانه را برای دهه‌ها دگرگون سازد.