تحریم میخروشد، اقتصاد فرو میریزد و وزارت خارجه درگیر کنسولگری ایلام است!
کوچک شدن خطرناک افق دیپلماسی ایران
نهال فرخی
هوای آلوده، آسمان بیباران، و اقتصادی که هر روز عدد تازهای برای قیمت دلار و سکه رو میکند؛ تورم بالای ۴۰ درصد، دلار در آستانة ۱۲۰ هزار تومان، سکه 127 میلیون تومان و کاسبی که شب میخوابد و صبح نمیداند باید با چه نرخی درِ مغازهاش را باز کند؛ همگی حالا بخشی از واقعیت ایران هستند و در چنین وضعیتی، شاید انتظار طبیعی از «دستگاه دیپلماسی» این است که حداقل مشغول جستوجوی راهنفس برای شرایط بحرانی کشور زیر فشار تحریمها باشد. اما تصویر رسمی از دستگاه دیپلماسی کشور چیز دیگری است؛ وزیر خارجه از «گفتوگو» در پاریس میگوید، اما صریح اعلام میکند «به دلیل سیاستهای آمریکا فعلاً امکان مذاکره وجود ندارد».
سخنگوی وزارت خارجه، لحن تند پاریس را «تبلیغات و روابط عمومی» میخواند و اروپا را متهم به ناتوانی میکند و در همان روزهایی که تحلیلگران بینالمللی مینویسند احتمال یک توافق جدی میان تهران و واشنگتن «بسیار پایین» است، وزیر خارجه ایران در تهران میزبان استاندار ایلام است تا درباره «دیپلماسی استانی» و بازگشایی مرزهای هلاله شمالی و چنگوله و راهاندازی کنسولگری ایلام گفتوگو کند! در چنین وضعیتی سؤال روشن است؛ در لحظهای که کشور زیر وزن تحریم و انزوا خم شده، وزارت خارجه و دولت دقیقاً مشغول چه کاریاند؟!
اقتصاد در تب، دیپلماسی در اغما
اگر تحریمها مهمترین منشأ تورم، سقوط ارزش پول ملی و فرار سرمایه است و مقامات کشور نیز بارها بر آن صحه گذاشتهاند پس بدیهی است که «دیپلماسی» باید در خط مقدم مدیریت بحران باشد؛ نه در حاشیه، نه در مقام توجیه و نه در سطح کارهای خُرد استانی. اکنون دیگر در کشور تورم بالای ۴۰ درصد فقط یک عدد روی کاغذ نیست؛ معنایش این است که طبقه متوسط در حال فرسایش است، پساندازها در حال آبشدن است و شکاف اجتماعی عمیقتر میشود.
دلار یک قدمی ۱۲۰ هزار تومان ایستاده و این به این معناست که هر تصمیم در واشنگتن، بروکسل یا شورای حکام آژانس، بهطور مستقیم در سفره مردم در شهرهای ایران ترجمه میشود. اما در چنین نقطهای، دستگاه دیپلماسی ایران نه «طرح» دارد، نه «نقشه راه» و نه حتی یک روایت روشن از اینکه میخواهد با جهان چه کند؟آنچه بهعنوان سیاست خارجی عرضه میشود، ترکیبی است از چند سفر مقطعی، چند نشست خبری پر از تعارف و کلیگویی و تکرار جملهای که ظاهراً قرار است کل مسئولیت را از دوش دولت بردارد که «طرف مقابل آماده مذاکره نیست.»
این جمله شاید در کوتاهمدت برای مصرف رسانههای داخلی کارکرد داشته باشد، اما برای کشور ایستاده در بحرانهای چندگانه، چیزی جز بنبست به همراه ندارد.
«گفتوگو» بدون مذاکره؛
تئوری تازه عراقچی
حال اما سیدعباس عراقچی در روایت سفر پاریس، بین «گفتوگو» و «مذاکره» دیوار میکشد. میگوید با فرانسویها درباره فلسطین، لبنان، سوریه، روابط دوجانبه، حتی اوکراین و البته موضوع هستهای «مفصل صحبت کردهایم»، اما تأکید میکند: «نفس گفتوگو یکی از پایههای دیپلماسی است، اما گفتوگو با مذاکره فرق دارد. ما فعلاً با اروپاییها مذاکره نداریم، فقط زمینههای ایجاد یک مذاکره را ارزیابی میکنیم»؛
عراقچی به زبان ساده میگوید که با جهان حرف میزنیم، اما در هیچ پرونده مشخصی برای رسیدن به نتیجه مشخص، وارد یک فرآیند واقعی مذاکره نمیشویم.
این تفکیک شاید از نظر تئوریک جذاب باشد، اما در عمل یعنی به تعویقانداختن تصمیم. در حالی که هر روز تأخیر، هزینهای واقعی و ملموس دارد؛ در بازار، در صنعت، در اشتغال، در انرژی و در آب.
بهویژه آنجا که عراقچی میگوید: «به دلیل سیاستهایی که آمریکا دنبال میکند، امکان مذاکره در حال حاضر وجود ندارد»، این جا دیگر یک پرسش جدی شکل میگیرد که اگر شرط اصلی مذاکره، تغییر کامل رفتار آمریکاست، پس دقیقاً وزارت خارجه ایران قرار است چه کند؟ منتظر بماند تا کاخ سفید خود به تنهایی تصمیم بگیرد فشار را کم کند؟حقیقت این است که همین نگاه، دیپلماسی را از «ابزار فعال شکلدهی به محیط بینالمللی» تبدیل میکند به «واحد توضیح وضع موجود» و دیپلماتها به جای طراحی ابتکار، تبدیل میشوند به شارحین یک بنبست.
جدل بر سر میز مذاکرهای
که هست و نیست
در همین حال بعد از سفر عراقچی به پاریس، بیانیه وزارت خارجه فرانسه صریح بود: ایران باید «هرچه زودتر به میز مذاکره برگردد»؛ پاسخ تهران اما نه از جنس برنامه، بلکه از جنس دلخوری و بیاعتمادی بود. سخنگوی وزارت خارجه گفت: «اینکه ما مدام تکرار کنیم آماده مذاکرهایم، واقعیت را عوض نمیکند؛ اروپاییها خودشان میگویند بروید با آمریکا صحبت کنید، پس نقش مستقل ندارند؛ در نتیجه، بیانیه پاریس بیشتر تبلیغات و روابط عمومی است تا یک موضع جدی.»
در این پاسخ، یک نکته درست وجود دارد: اروپا واقعاً در سالهای اخیر بارها نشان داده که در برابر آمریکا استقلال و جسارت کافی ندارد اما مشکل اینجاست که نقد اروپا، جای استراتژی را گرفته است.
اینکه اروپا ضعیف عمل کرده، جای این سؤال را نمیگیرد که ایران چه میخواهد بکند؟ آیا ایران طرحی برای استفاده از شکافهای درون اروپا و آمریکا دارد؟ آیا نقشهای برای توافق محدود با اروپا، حتی بدون آمریکا، روی میز است؟ آیا سناریویی برای ترکیب فشار دیپلماتیک، حقوقی و اقتصادی وجود دارد تا هزینه نقض تعهدات برجامی را برای اروپا بالا ببرد؟
وقتی دیپلماسی در گفتمان رسمی، تقریباً فقط به معنای «زیر بار زور نرفتن» تعریف میشود، نتیجه این است که هر پیشنهاد مذاکرهای حتی اگر به نفع مردم باشد نیز با سوءظن دیده میشود. این در حالی است که میتوان برای کاهش هزینهها و افزایش منافع، مذاکره کرد و هنر دیپلماسی دقیقاً همین است
پاسخ عملی تا امروز به همه این پرسشها از سوی دستگاه دیپلماسی کشور «خیر» بوده است. آنچه دیده میشود، بیش از آنکه دیپلماسی فعال باشد، نوعی دیپلماسی قهرآمیز است؛ قهر با میز مذاکره، قهر با نهادهای بینالمللی، قهر با شرکای قدیمی و درنهایت، قهر با واقعیتهای اقتصاد ایران.
آمریکا، ترامپ و افسانه توافق بزرگ
در سوی دیگر ماجرا، در واشنگتن، تصویر پیچیدهتر است. دونالد ترامپ بعد از مشارکت در حمله ماه ژوئن به تأسیسات هستهای ایران و همراهی با اسرائیل، حالا از «قطار صلح» حرف میزند، میگوید دست همکاری به سوی ایران دراز کرده و مدعی است که ایرانیها «شدیداً مایل به توافقاند» و او هم «کاملاً آماده» است. اما تحلیلهایی مانند گزارشی که به تازگی اکونومیست منتشر کرده، یادآور میشوند که احتمال یک توافق بزرگ بسیار پایین است؛ چراکه بیاعتمادی تاریخی میان ایران و آمریکا، حالا با سابقه خروج ترامپ از برجام، سیاست فشار حداکثری و ترور سردار سلیمانی، به سطحی بیسابقه رسیده است.
بعد از حملات ژوئن، موضع هستهای واشنگتن سختتر شده و دوباره به مطالبه «غنیسازی صفر» برگشته؛ خط قرمزی که پیشتر هم مذاکرات را بارها به بنبست رسانده بود.
از آن سو، ایران نیز بعد از حمله ژوئن، همکاری با آژانس را کاهش داده، برنامه موشکی را بازتعریف کرده و همزمان از حق خود برای غنیسازی دفاع میکند. مجموعهای از اقدامات که هرچند از زاویه امنیتی و بازدارندگی برای تهران قابل فهم است، اما در زمین دیپلماسی، فضای مانور را تنگتر میکند پس در چنین شرایطی، صحبت از یک «توافق بزرگ» بیشتر شبیه توهم است.
جابهجایی اولویتها؛
از برجام تا دیپلماسی استانی
در دل این بنبست بزرگ، خبر دیدار استاندار ایلام با وزیر خارجه، شاید در نگاه اول «عادی» به نظر برسد. یک مقام استانی خواستار توسعه دیپلماسی استانی، تسریع بازگشایی مرزهای هلاله شمالی و چنگوله، تسهیل خدمات تجاری، زیارتی و گردشگری و حتی راهاندازی کنسولگری ایران در عراق و کنسولگری عراق در ایلام میشود؛ وزیر خارجه هم «قول مساعد» میدهد.
مشکل از جایی شروع میشود که این جنس از موضوعات، تبدیل به محور اصلی کنشهای قابل رؤیت وزارت خارجه میشود. در حالی که مذاکرات هستهای عملاً متوقف است، گفتوگوهای عمان به بنبست خورده، خطر دور تازهای از جنگ در منطقه مطرح است و اقتصاد ایران برای هر واحد کاهش تحریم، به معنای واقعی کلمه تشنه است.
دولت اگر امروز عمق بحران را نمیبیند، یا نمیخواهد ببیند، دیر یا زود با تبعات آن روبهرو خواهد شد. در جهانی که هر روز در حال بازآرایی است کشوری با موقعیت ژئوپلیتیک ایران، نمیتواند دیپلماسیاش را به «دیپلماسی استانی» تقلیل دهد؛ و نمیتواند در سطح بیانیههای ناراضی از اروپا و تفسیر سخنان ترامپ بماند
اما وزیر خارجه کشور، به جای آنکه درگیر طراحی سناریوهای دیپلماتیک برای کاهش تنش با آمریکا و اروپا یا فعالکردن محورهای منطقهای برای کاهش فشار باشد، وقت و انرژی خود را صرف «دیپلماسی استانی» میکند.
کما اینکه هیچکس منکر اهمیت مرزها، تجارت محلی، زیارت و گردشگری نیست؛ اما وقتی وزارت خارجه در سطح ملی فلج است، تمرکز بر اینگونه اقدامات کوچک، بیش از آنکه نشاندهنده فعالیت باشد، نشانه خطرناک کوچکشدن افق دیپلماسی ایران است. بهعبارت روشنتر در شرایطی که کشور به یک راهبرد کلان خارجی برای خروج از بحران نیاز دارد، وزارت خارجه به ادارهای برای پیگیری امور کنسولی، احیای مرزهای محلی و رایزنیهای ریز و درشت استانی بدل شده است.
این همان جابهجایی اولویتهاست که مسائل بزرگ و تعیینکننده، به حال خود رها شدهاند و مسائل کوچک، در مرکز جلسات رسانهای و عکسهای رسمی قرار گرفتهاند.
معاونت اقتصادی وزارت خارجه؛
اتاقی با چراغ خاموش
از سوی دیگر سالهاست از «معاونت اقتصادی» در وزارت خارجه حرف زده میشود؛ نهادی که قرار بود پل میان دیپلماسی و اقتصاد باشد، تحریمها را دور بزند، بازارهای جدید پیدا کند، و دیپلماسی اقتصادی را به اولویت تبدیل کند.
اما خروجی عملی تقریبا هیچ بوده و راهبرد مشخصی نیز برای استفاده از ظرفیت کشورهایی که هنوز با آمریکا در تنش هستند یا میتوانند در برابر فشارهای واشنگتن مقاومت کنند، وجود ندارد و خطوط مشخصی برای توسعه تجارت با همسایگان فراتر از شعار و چند آمار کلی تدوین نشده است.
در حالی که تحریم، بهصراحت، یکی از اصلیترین مقصران وضعیت فعلی معرفی میشود، نهاد مسئول برای مدیریت همین متغیر، عملاً یا ساکت است، یا سرگرم حاشیهها. گویی در سطوح مختلف تصمیمگیری، این تصور وجود دارد که میتوان چند سال دیگر هم با همین وضع ادامه داد: نه توافق میکنیم، نه جنگ میشود، نه فروپاشی رخ میدهد. این توهم، مهمترین دشمن هرگونه تصمیم سخت است.
وقتی دیپلماسی در گفتمان رسمی، تقریباً فقط به معنای «زیر بار زور نرفتن» تعریف میشود، نتیجه این است که هر پیشنهاد مذاکرهای حتی اگر به نفع مردم باشد نیز با سوءظن دیده میشود. این در حالی است که میتوان همزمان هم زیر بار زیادهخواهی نرفت، هم برای کاهش هزینهها و افزایش منافع، مذاکره کرد. هنر دیپلماسی دقیقاً همین است.
واقعیتی پنهانناشدنی دیگر نیز اکنون این است که وزارت خارجه در ایران تنها بازیگر سیاست خارجی نیست؛ نهادهای دیگر بدون پاسخگویی مستقیم به افکار عمومی در این حوزه نقش دارند. اما این واقعیت، بهانه مناسبی برای انفعال وزارت خارجه نیست. دستگاه دیپلماسی میتواند و باید با ارائه سناریوهای دقیق، شفاف و مستند، برای تغییر خطمشی در سطح بالاتر تلاش کند. سکوت و توجیه، به معنای پذیرش حاشیهایبودن است.
دیپلماسی را نمیتوان به تعویق انداخت
مساله این است که تحریم، انزوا، جنگ سایه با اسرائیل، بحران آب و انرژی، فرار سرمایه انسانی و مالی و فرسایش اعتماد عمومی همه در یک نقطه به هم میرسند؛ نقطهای که در آن، دیگر نمیتوان با شعار، زمان خرید.
وزارت خارجه و دولت اگر امروز عمق بحران را نمیبینند، یا نمیخواهند ببینند، دیر یا زود خودشان با تبعات آن روبهرو خواهند شد. در جهانی که هر روز در حال بازآرایی است کشوری با موقعیت ژئوپلیتیک ایران، نمیتواند دیپلماسیاش را به «دیپلماسی استانی» تقلیل دهد؛ و نمیتواند در سطح بیانیههای ناراضی از اروپا و تفسیر سخنان ترامپ بماند و در عین حال انتظار داشته باشد فشار کاهش یابد. دیپلماسی هنر انتخاب میان بد و بدتر است؛ نه رؤیای تحقق بهترین حالت، نه توهم مقاومت بیهزینه.
سؤال اساسی امروز ایران همین است که آیا دستگاه دیپلماسی، هنوز آمادگی و اراده لازم را برای این هنر دشوار دارد؟ پاسخِ امروز در ترکیب با رفتارهای امروز، اما نگرانکننده است.
دیدگاه تان را بنویسید