نادر صدیقی

شریعتی بی‌وقفه می‌نوشت. گاه که کاغذ دم دست نبود از پاکت پشت سیگار استفاده می‌کرد. اکنون در روزگار عبور از آن نیروی نرم نوشتار و گفتار به شکل تازه‌ای از قدرت رسیده‌ایم. به قدرت منقوش روی خطوط درهم شکسته چهره. از پشت‌نویسی پاکت سیگار به التهاب تیره پشت پلک سپیده رشنو یا اضطراب گفتار دیگر متهمینی که با چهره‌های رنجور در مقابل دوربین تلویزیون نشانده شده‌اند. این است تابلوی‌‌ گذار از روزگار مباحثه‌های چهره به چهره به عصر چهره‌زدایی از سیمایِ "غیر" و غریب پردازی شده.

قدرت ایام بی‌قدرتی ما کلام بود و نوار بود و مکالمه در یک مصاف نابرابر برای جذب نسل جوان که شریعتی آن را چنین توصیف می‌کرد:

"از یک طرف ایدئولوژی‌هایی است که از مسکو تا واشنگتن برایشان خوراک فکری تهیه می‌شود و استعدادهای بزرگ فلسفی، هنری، ادبی، تاریخی، علمی. از طرف دیگر این گروه اندک که روی پای خودش و براساس رابطه با ایمان خودش، تنها ایستاده است و چند تا نویسنده یا گوینده و یا متفکر تنهاتر از خودش، و بی‌امکان‌تر و بی‌پول‌تر و بی زورتر و بی‌مقام‌تر از خودش دارد، که همه هستی‌شان یک گوشه خانه این و آن است، یا چهار تا خودکار-آری تمام هستی کسانی‌که باید برای این نسل و این نهضت تولید فکری بکنند. "

شریعتی آن سخنان را در میزگردی با شرکت آقایان مطهری، خامنه‌ای و حجازی در یک نشست تقریبا مخفی می‌زد که با توجه به فضای اختناق‌آلود آن روز مصون از تهاجم پلیسی امنیتی نبود. سخن در این بود که نسل جوان را چگونه می‌توان در مقابل تهاجم فکری کمونیسم و اشکال دیگر ایدئولوژی‌های مستظهر به پیشتیانی قدرت‌های جهانی نجات داد؟

اکنون که‌‌ آن بی‌پولی و بی‌زوری و بی‌امکانی و بی‌مکانی جای خود را به ماشین‌های گشت و به ساختمان‌ها و سازمان‌ها و نهادهای عریض و طویل و بودجه‌های نجومی داده؛ سخن گفتن از منطق مکتوب توسط آن چند خودکار سرد می‌نماید. آنچنان که گویی یک راه جدید و میانبر برای تولید گفتار و به سخن درآوردن "دیگری" کشف شده ما را از دشواری‌های یک جهاد فکری طولانی برای مباحثه در بازترین فضاهای جامعه مستغنی می‌سازد.

حالا دیگر دشوار شده که به نسل‌های جدید بگوییم در آن روزگار گشت ارشادی در کار نبود تا جاده صاف راهپیمایی یک نسل نوحجاب و نواندیش و نوظهور به سوی آزادی باشد. آن نسل، راه خود را از میان مسیری پر پیچ و شکنج و از میان مباحثه و مکالمه وکتاب و نوار و آگاهی باز کرد. به تصاویر آن دوران نگاه کنید: حجاب‌گزین‌های نواندیش در این مسیر تنها نبودند بی‌حجاب‌ها حتی آنها که کمترین اعتقادی به حجاب نداشتند در کنار خواهران محجبه خود بودند و در صف آزادیخواهی. مرزکشی‌ها میان آن دو مولفه اجتماعی پدیده‌ای است متاخر و معماری شده توسط دیوارسازان.

امروز اما تاریخ انقلاب پیش چشمان نسل حاضر در معرض تحریف خشونت‌بار قرار می‌گیرد، آن هم نه فقط توسط تلویزیون‌های آن طرفِ قضیه در آنسوی آب‌ها که توسط تلویزیون‌های این طرفی که به طور ناخواسته و ناشیانه جامه‌ای امنیتی بر تن مطالبات اجتماعی و فرهنگی می‌پوشانند. دفاع بد از حجاب قبل از هر چیز جفاست بر تاریخ تحول آن نسل‌هایی که چون خود را متحول کردند و نو شدند حجاب را از سر اختیار چونان پرچم آن نواندیشی دینی برگزیدند. اثبات اصالت آن تحول با توجه به تحریفی مضاعف که از سوی تلویزیون‌های ناهمسو، اما متحد در تاریخ‌نگری صورت می‌گیرد دشوار است. اشاره‌ای کوتاه به تجربه ترکیه از آنجا که در پیش چشمان نسل‌های جدید صورت پذیرفته شاید شواهد آسان‌تری برای اثبات مدعای مذکور باشد. اگرچه در آنجا نیز فضای سیاست‌ورزی تحت‌تاثیر امنیتی نظامی شدن گفتمان منطقه‌ای تیرگی‌های خاص خود را دارد؛ اما در گذشته‌ای نه چندان دور الگوهای درخشانی از همزیستی و هم‌بودگی‌های اجتماعی در میان به نمایش جهانی نهاده شد. 20 سال قبل در گزارش آن تحولات نوشتم که فضای انتخابات آزاد ترکیه بدل به مکان آن تجربه زیسته در هم‌کناری گروه‌های ناهمگن شده است:

«زیبایی انتخابات ترکیه در این بود که نه فقط جریانات اسلام‌گرا بلکه روشنفکران آزادیخواه و برخی جریانات غیرمذهبی نیز از حق پوشش اسلامی‌‌ بانوان دفاع کردند. به همین سبب مسئله فقط این نیست که چند درصد از زنان جامعه ترک محجبه هستند، بلکه اهمیت اصلی قضیه به همدلی و تفاهم بزرگ اجتماعی بین محجبه‌ها برمی‌گردد.»(صدیقی، همشهری، آذر 81) همچنین در آن مقاله نوشتم که این دستاورد عظیم محصول انتقاد دموکرات‌ها و آزاداندیشان ترکیه برعلیه چپِ آتاتورکی است که گفتند:

«چپ {آتاتورکی} ترکیه مقوله نژادپرستی در آمریکا را به مسئله خود بدل ساخت اما دفاع از دختران جوان روسری‌دار که به همان شیوه نژادپرستانه و همچون سیاهان با آن برخورد می‌شد، در دستور کار چپ قرار نگرفت. چپ با حقوق بشر به شکل گزینشی برخورد کرد...در دنیای جدید قدغن‌ها وارعابگری‌ها به جایی نخواهد رسید.» (همشهری، پیشین)

 

روزهای گمشده‌‌ تاریخ انقلاب

پیشتر در مجله «آیین» در گزارش تحلیلی از برآمد اسلام‌گرایی در فضاهای دموکراتیک نوشته بودم آن فضاها و آن همزیستی‌های جریان‌های ناهمگن اجتماعی، یادآور آن روزهایی از انقلاب است که ما در تندپیچ‌های عبور از فضاهای گفتگویی به مناسبات قدرت جا گذاشتیم:

«خویشاوندی گفتمانی میان جنبش‌های نوین مقاومت اسلامی و دیگر جنبش‌های نوین اجتماعی معاصر در جوامع غربی‌‌ و کشورهای اسلامی در پیامد خود نوعی خویشاوندی سازمانی بین سازمان‌ها و بازیگران فعال سیاسی و اجتماعی در محور افقی پدید می‌آورد که سخت عبرت‌آموز است: در واقع هنگامی که از منظر وضعیت "میان فرهنگی" سال‌های اخیر به گذشته بنگریم، خواهیم دید که‌‌ ائتلاف‌هایی از این قبیل، یادآور لحظات گمشدة تاریخ انقلاب ما نیز هستند. ترکیب چهره‌هایی که ذیل عنوان میان فرهنگی گرد هم آمده بودند، با توجه به متفاوت‌ترین خاستگاه سیاسی، ایدئولوژیک و مذهبی، نوعی "درهمستان" را به نمایش گذاشت.» (صدیقی، رویای شهر، رویای شهروندی میان فرهنگی، مجله آیین دی 85)

آنچه که عاملیت زن مسلمان در گزینش حجاب در دوران پیش از انقلاب می‌نامیم جدای از تعامل با زنان بی‌حجاب نبود. آن عاملیت نه در یک فضای قطبی بلکه‌‌ در یک فضای سراسر تعامل و دیالوگ به منصه ظهور رسید. در چنین فضاهایی روسری تبدیل به‌‌ یک پرچم، یک مانیفستِ ترکیبی میان عدالتخواهی آزادیخواهی و ارزش‌های عام جهانشمول و بشری با ارزش‌های خاص دینی می‌شود. به میانجیگری همین ارزش‌های جهانشمول است که ائتلافی نانوشته می‌تواند میان جریان‌های ناهمگن عدالتخواهی و دموکراسی‌خواهی شکل بگیرد. چیزی که در مناسبات قدرت و در فضاهای امنیتی‌سازی از جامعه خودی دریغ می‌شود و باید در جاهایی دیگر سراغ آن را گرفت. این را در گزارش پیش‌گفته از تجربه زیسته در فضاهای دموکراتیک که زهدان تولد جنبش‌های نوین اسلامی بودند، نوشته بودم:

«این بدان معناست که در حیات هر روزة شهروندانی که از اشکال گوناگون بی‌عدالتی رنج می‌برند، نوعی وضعیت "میان فرهنگی" به نحو پیشین وجود دارد: مسألة مهم به زبان آوردن این نیم‌زبان‌ها و پاره زبان‌های عدالت‌خواهانه و ارتقای آن‌ها به یک زبان کاملاً متفاوت و مستقل مقاومت است.

وضعیت میان فرهنگی از طریق پشت سر گذاشتن شهروندی مدرن و برساخته‌های هویتی طردکننده و جداساز آن، می‌تواند منجر به ظهور نوعی "شهروندی میان فرهنگی" شود که گرچه هنوز محقق نشده، ولی در افق دوردست قابل مشاهده و یا لااقل قابل‌پیش‌بینی است.

اسلام اقلیت‌ها در جوامع غربی و "اسلام حداقلی" در ترکیه و دیگر کشورهای اسلامی از دیدگاه برخی شرکت‌کنندگان در کنفرانس، نویدبخش ظهور یک زبان مقاومت نوین است که می‌تواند به عنوان یک جنبش رهایی‌بخش با دیگر اشکال عدالت‌خواهی و جنبش‌های نوین اجتماعی، نوعی خویشاوندی گفتمانی برقرار کند.

از یک سو "روسری" به عنوان نماد اسلام حداقلی و از دیگر سو "جماعات" و "باهمستان"‌هایی که مسلمانان در دل جوامع غربی تأسیس کرده‌اند، نمونه‌ای بارز از برقراری خویشاوندی گفتمانی اسلام‌خواهی و عدالت‌خواهی با انواع گرایش‌های آزادی‌خواهانه، حقوق بنیاد و انسان‌محور به شمار می‌روند.

به عبارت دیگر ازآن‌جا که اسلام‌خواهی حداقلی و اسلام اقلیت‌ها، به دلیل همان وضعیت تحت ستمی و اقلیتی خود، مشتری گفتمان‌های تولید شده در سایر قلمروهای جنبش‌های نوین اجتماعی است، می‌تواند خصلت تکاملی داشته باشد و از قلمرو گفتاری خود فراتر رود. به این اعتبار دفاع مسلمانان از روسری به دلیل بهره‌وری و مصرف گفتمان‌های تولیدی جنبش‌های نوین اجتماعی، در کار خلق زبان نوینی است که پس از ساخته و پرداخته شدن، صرفاً به کار «اقلیت‌ها» نمی‌آید، بلکه کاربردی وسیع‌تر دارد.

به همین دلیل "روسری" و گفتمان‌های دفاعی که آن را به احاطة خود درآورده است، پوششی بسیار فراتر از پوشاندن سر روسری‌خواهان می‌یابد. به تعبیر سخنران مذکور روسری فقط یک امر دینی و یک فریضة ایمانی نیست، بلکه علاوه بر آن، هنگامی که "روسری‌خواهی" با " آزادی‌خواهی" توأم می‌شود، "به خارج از قلمرو خود سرایت می‌کند و دارای ابعادی بسیار مهم‌تر از پیش می‌شود."

دین‌گرایی‌ و عدالت‌خواهی اجتماعی، از دیگر محصولات مدرنیته نظیر دموکراسی، حقوق بشر و مطالبة تفاوت فرهنگی تغذیه می‌کنند که ازقضا جنبش روسری هم نمونة بارز آن به شمار می‌رود. «روسری قبل از هر چیز، منظرة نوعی زبان تحمیلی را که ادعای طبیعی و مطلوب بودن دارد، بر هم می‌زند؛ این امر به عنصری تبدیل شده که احترام اقتدارگرایی را مخدوش ساخته و موجب سردرگمی آن شده است.»

جامعه‌شناس ترک ادامه می‌دهد:«روسری به این اعتبار، برخلاف ادعای اقتدارگرایی (که مدعی افشای انگیزه‌های نهفته در پس آن مطالبه است)، یک شیوة هستی اجتماعی در حیات روزمره است؛ یعنی شیوه‌ای از حیات اجتماعی که معطوف به تمامیت انسان بوده و به همین دلیل سمبل یک مقاومت به مراتب وسیع‌تر است.»

در ترکیه این قبیل دفاعیات جامعه‌شناختی و سکولار از روسری بر زبان کسانی جاری می‌شود که خود و یا‌‌ نزدیکان آن‌ها نه فقط مقید به حجاب نیستند، بلکه اساساً مدعای هویت دینی و حتی "دینداری" را بر زبان جاری نمی‌کنند. به عبارت دیگر، به همان میزان که اسلام‌گرایان، زبان حقوق بشری و دموکراتیک آزادی‌خواهان را به استخدام گفتمان دینی خود درمی‌آورند، آزادی‌خواهان غیردینی هم به کمک آن‌ها می‌شتابند؛ به این ترتیب نوعی ائتلاف اجتماعی بین دو قشر کاملاً متفاوت اجتماعی در نقطة تلاقی اسلام، دموکراسی، حقوق بشر و جامعة مدنی شکل می‌گیرد.‌ »

«اسلام اقلیت‌ها در جوامع غربی و "اسلام حداقلی" در ترکیه و دیگر کشورهای اسلامی از دیدگاه برخی شرکت‌کنندگان در کنفرانس، نویدبخش ظهور یک زبان مقاومت نوین است که می‌تواند به عنوان یک جنبش رهایی‌بخش با دیگر اشکال عدالت‌خواهی و جنبش‌های نوین اجتماعی، نوعی خویشاوندی گفتمانی برقرار کند.

از یک سو"روسری" به عنوان نماد اسلام حداقلی و از دیگر سو "جماعات" و "باهمستان"‌هایی که مسلمانان در دل جوامع غربی تأسیس کرده‌اند، نمونه‌ای بارز از برقراری خویشاوندی گفتمانی اسلام‌خواهی و عدالت‌خواهی با انواع گرایش‌های آزادی‌خواهانه، حقوق بنیاد و انسان محور به شمار می‌روند.

به عبارت دیگر ازآن‌جا که اسلام‌خواهی حداقلی و اسلام اقلیت‌ها، به دلیل همان وضعیت تحت ستمی و اقلیتی خود، مشتری گفتمان‌های تولید شده در سایر قلمروهای جنبش‌های نوین اجتماعی است، می‌تواند خصلت تکاملی داشته باشد و از قلمرو گفتاری خود فراتر رود. به این اعتبار دفاع مسلمانان از روسری به دلیل بهره‌وری و مصرف گفتمان‌های تولیدی جنبش‌های نوین اجتماعی، در کار خلق زبان نوینی است که پس از ساخته و پرداخته شدن، صرفاً به کار "اقلیت‌ها" نمی‌آید، بلکه کاربردی وسیع‌تر دارد.

به همین دلیل "روسری" و گفتمان‌های دفاعی که آن را به احاطة خود درآورده است، پوششی بسیار فراتر از پوشاندن سر روسری‌خواهان می‌یابد. به تعبیر سخنران مذکور روسری فقط یک امر دینی و یک فریضة ایمانی نیست، بلکه علاوه بر آن، هنگامی که "روسری‌خواهی" با " آزادی‌خواهی" توأم می‌شود، "به خارج از قلمرو خود سرایت می‌کند و دارای ابعادی بسیار مهم‌تر از پیش می‌شود.» (مجله "آیین" ،دی 85)