محبوبه   ولی

چه خواهد شد؟ این سوال خیلی‌هاست که بالاخره چه می‌شود؛ این تورم و شکاف اجتماعی و التهاب درونی از ناامنی در تمام ابعادش، حال مزمن ما ایرانیان می‌شود که درنهایت به آن خو می‌گیریم و جزئی از زیستمان می‌شود یا اینکه دستی از غیب فرو خواهد افتاد و نجاتمان خواهد داد؟

از تیرماه 97 که علی مطهری در کسوت نماینده مجلس نسخه پیچید که «اگر مردم شش ماه مقاومت کنند، وضعیت اقتصادی بهتر خواهد شد»، دقیقا چهار سال می‌گذرد. در آن تیرماه، دو ماه بود که دونالد ترامپ آمریکا را از برجام خارج کرده بود و ایرانی‌جماعت برای تاب‌آوری تحریم تازه‌نفس‌تر بود. حالا اما بعد از چهار سال مدام از خود می‌پرسد که پایان این وضع چگونه و کجاست؟

در میان مردم عادی و تحلیلگران پاسخ‌ها متفاوت است؛ برخی آن را مقدمه یک گذار سیاسی- اجتماعی دیگر در ایران می‌دانند و برخی دیگر آن را تداوم انقلاب 57 که حالا با فراز و فرود بیشتری مواجه شده اما لزوما آبستن تحول بزرگی نیست و مردم ناگزیر، هرچند با شِکوه و شکایت و اعتراض خود را با آن وفق خواهند داد.

 مثل   برف    در تابستان  آب    می‌شویم

پاسخ سیاسیون اما از جهتی مهم‌تر است؛ از این جهت که بازیگران و بازیگردانان وقایع سیاسی هستند و نگاهشان به حال و آینده وضع موجود، تصویر روشن‌تری از آنچه در انتظارمان است را می‌دهد.

در میان این سیاسیون اما تحلیل‌ها کاملا دودسته و در تضاد با یکدیگر است؛ یکی آینده را در صورت ادامه وضع موجود «اسفناک» توصیف می‌کند و دیگری معتقد است اوضاع آنقدرها هم که رسانه‌ها می‌گویند بد نیست و به تعبیری دچار وارونگی حقیقت شده‌ایم!

طی دو روز گذشته دو مصاحبه جداگانه از حسین مرعشی، دبیرکل حزب کارگزاران و عباسعلی کدخدایی، عضو شورای نگهبان ‌منتشر شده که مطالعه این دو در کنار هم، گویای همین تضاد در تفسیر وضع موجود است.

مرعشی در مصاحبه خود پس از شرح مبسوطی از «نگاه‌های تنگ و بسته جناحی، ناکامی و اشتباهات دولت رئیسی در کاهش نرخ تورم و مسئله دستمزدها و کسری بودجه»، هشدار داده که «اگر یک پروسه واقعی اصلاحی در کشور آغاز نشود و اگر این روند مخرب فعلی (فرار سرمایه، فرار تحصیل‌کرده‌ها، کوچک شدن طبقه متوسط، تورم سنگین، نارضایتی بالا) تکرار شود و متوقف نشود، وضعیت اسفناکی در انتظارمان خواهد بود.»

او در بخش دیگری از گفت‌وگویش به مهاجرت‌ها اشاره کرده و با بیان اینکه «الان حتی دانشجویان متوسط هم به درس چسبیده‌اند تا معدل بالای 19 بیاورند و از ایران بروند»، افزوده: «این یعنی فاجعه؛ ما مثل برف در تابستان آب می‌شویم!»

کدخدایی اخیرا در گفت‌وگویی با Khamenei.ir  که در قالب «پرونده حقوق عامه» انجام شده، گفته است: «اینگونه نیست که مردم ما واقعاً با مسئولان نظام همراه نباشند»! از این اظهارات کدخدایی بوی سانسور و غفلتی خودخواسته به مشام می‌رسد

 به داد   جمهوری   اسلامی  و      رهبری برسیم

مرعشی که حزب متبوعش و در واقع جریانی که به آن وابستگی دارد یعنی جریان اصلاحات نیز در پیدایش همین وضع اسفناک، سهم بسیار دارد، در مصاحبه خود راهکار نیز ارائه داده است؛ راهکاری که معمولا در حل موضوعاتی که محل اختلاف هستند، آخرین گزینه است.

او گفته است: «جمهوری اسلامی نیاز به یک بازگشت به خود دارد. نیاز به یک اصلاحات مثبت دارد و هیچ کس غیر از مقام معظم رهبری نمی‌تواند. نه رئیس‌جمهور و نه رئیس قوه قضائیه و نه رئیس قوه مقننه، نه جمع‌شان و نه فردشان، هیچ فردی جز مقام معظم رهبری قادر نیست به داد مملکت برسد.»

در نهایت مرعشی برای اصرار بر راهکار خود، تاکید کرده که اگر به آینده ایران و جمهوری اسلامی و عزت شخص آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای فکر می‌کنیم، باید جمع شویم و از ایشان بخواهیم که ورود کنند تا جمهوری اسلامی ریل‌گذاری جدیدی داشته باشد. باید محدوده رقابت‌های سیاسی مشخص شود باید این محدوده منجر به کارآمدی بهتر و بیشتر شود. در فرهنگ و اقتصاد باید ببینیم چه کاری باید بکنیم که رشد بهتری داشته باشیم. امروز باید به داد جمهوری اسلامی و رهبری برسیم.»

هرچند شاید بتوان گفت که اظهارات مرعشی بیشتر شبیه به تقلایی برای بازگشت اصلاحات به صحنه سیاسی و تداوم بقای آن است اما آنچه گفته‌های او را به عنوان نماینده گروهی دور مانده از قدرت جالب می‌کند، مرور گفته‌های چهره سیاسی دیگری است که اتفاقا سال‌هاست در متن قدرت است.

 نسخه   سانسور

 برای   امنیت   روانی جامعه!

عباسعلی کدخدایی که دوره‌ای طولانی از عضویتش در شورای نگهبان، سخنگوی این شورا نیز بوده، تصویر متفاوتی ارائه می‌دهد. او در گفت‌وگویی با Khamenei.ir  که در قالب «پرونده حقوق عامه» انجام شده، پس از پرداخت حقوقی و قانونی به این موضوع به مسئله انتشار اخبار و اطلاعات اشاره کرده است.

 مرعشی: «ما مثل برف در تابستان آب می‌شویم! اگر به آینده ایران و جمهوری اسلامی و عزت شخص آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای فکر می‌کنیم، باید جمع شویم و از ایشان بخواهیم که ورود کنند تا جمهوری اسلامی ریل‌گذاری جدیدی داشته باشد»

کدخدایی در پاسخ به اینکه چگونه می‌توان سطح حفاظت و امنیت روانی جامعه را بهبود بخشید، از برخورد با انتشار اخبار به گفته او کذب و دروغ سخن به میان آورده و افزوده است: «اگر شما هر روز اخبار کذب، خبرهایی که واقعیت ندارند یا بخشی از واقعیت با هدف تشویش اذهان عمومی و هراس‌افکنی در مردم را منتشر کنید، این تفاوتی نمی‌کند با کسی که مرتکب جرم سنگینی مثل قتل می‌شود یا هزینه‌ زیادی را به جامعه تحمیل می‌کند. واقعیت این است که اولاً مردم باید ازجهت فرهنگی خودشان یک نوع بی‌اعتنایی و بی‌اعتمادی به این گونه اخبار کذبی داشته باشند که در جامعه منعکس می‌شود.... اگر قوه‌قضائیه با فضاسازی‌ها برخورد کند، می‌توانیم به نقطه‌ مطلوبی از امنیت و آرامش روانی برسیم.»

فصل‌الخطاب اظهارات کدخدایی آن جایی است که گفته است: «اینگونه نیست که مردم ما واقعاً با مسئولان نظام همراه نباشند»! از این اظهارات کدخدایی بوی سانسور و غفلتی خودخواسته به مشام می‌رسد؛ غفلت از بی‌اعتمادی روشن و واضحی که جامعه نسبت به مسئولان از خود نشان می‌دهد؛ چه در باب شرکت در انتخابات باشد که اتفاقا پیش‌ چشمان اعضای شورای نگهبان به کمترین حد خود رسیده و چه در مقوله تاریخ انقضای واکسن‌ کرونا.

در خصوص سانسور نیز باید گفت که قوه قضائیه اگر بنا بر توصیه کدخدایی بخواهد با رسانه‌هایی که امنیت روانی جامعه را به خطر می‌اندازند، برخورد و تمامی رسانه‌های رسمی و غیررسمی را یکدست و یکرنگ به استاندارد رسانه ملی یعنی صدا و سیما نزدیک کند؛ شاید مردم دیگر خبر فروخته شدن پرتره مظفرالدین شاه، اخراج مدیر روابط عمومی وزارت ارتباطات در پی انتشار عکس‌های مگو و یا کفش‌های ریباک آقای نماینده حامی تولید ملی را نشنوند اما همینکه پای از خانه خود بیرون بگذارند، آلودگی هوایی که دیگر در بهار هم مفرح نیست، تورمی که روز به روز بیشتر شیره جانشان را می‌کشد و خودروهایی که ایربگ‌هایشان ناجی جانشان نیست؛ خود رساترین رسانه برای به نابودی کشاندن امنیت روانی جامعه است.

القصه اینکه از آن پیش‌بینی «سرنوشت اسفناک»، می‌رسیم به «همراهی مردم با مسئولان» و پیچیدن نسخه سانسور و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!