اروپا زمانی باور کرد هیتلر به پیمان مونیخ پایبند نیست که هیتلر بر خلاف تمام وعده‌ها و توافقات به بلژیک حمله برد و این کشور را اشغال کرد. 

آن روز صبح چمبرلین با این خبر دهشتناک از خواب بیدار شد و متوجه شد نه تنها معاهده‌ای که او به همراه نخست‌وزیران فرانسه و ایتالیا با هیتلر امضا کرده بودند با حملات نظامی هیتلر از اعتبار ساقط شده، بلکه نخست‌وزیری او نیز به عنوان کسی که  رهبری مذاکرات با آلمان نازی را به عهده داشت پایان یافته است. 

قهرمانی نویل چمبرلین دولت مستعجلی بودکه هیتلر خیلی زود به این قهرمانی پایان داد. پس از آن همه نگاه‌ها به مردی دوخته شدکه از همان ابتدا فریاد می‌زد هیتلر مردی نیست که بتوان با آن مذاکره کرد و  توافقنامه امضا کرد و کاملا غیرقابل اعتماد است. 

صبح یکی از روزهای ماه مه 1940 چرچیل عازم کاخ پادشاه شد و دعوت پادشاه را برای قبول پست نخست‌وزیری پذیرفت. در نگاه کلی این نوع اداره جامعه و سپردن بریتانیا به چرچیل یک قمار سیاسی بود و قمار خطرناکی هم بود اما چرچیل در پذیرفتن این مسئولیت کوچک‌ترین شکی به دل راه نداد و بسیار مطمئن  و ثابت قدم ظاهر شد. 

خود او می نویسد: «احساس می‌کردم دست سرنوشت مرا به اینجا رسانده است و من با سرنوشت مردم و کشورم هم‌دوش و هم قدم شده‌ام و تمام گذشته و پیشینه‌ام مرا برای پذیرفتن چنین مسئولیتی و از سر گذراندن چنین آزمونی آماده کرده بود.» 

چرچیل بلافاصله پس از قبول نخست‌وزیری دست به اقدام بسیار بزرگی زد. او که کشور و قاره اروپا را در معرض بحران بسیار سختی می‌دید به فراست دریافت عبور از این بحران بدون به کار گرفتن تمام ظرفیت‌ها و نیروهای داخلی و منطقه‌ای ممکن نیست بنابراین اولین نفری که به کابینه دعوت کرد نویل چمبرلین نخست‌وزیری بود که ساعاتی قبل‌تر جای او را گرفته بود.

 وی علاوه بر چمبرلین، بی‌درنگ رهبران احزاب لیبرال و حزب کارگر  را که از مخالفان سرسختش بودند برای تشکیل دولت ائتلافی به دفتر خود دعوت کرد. سه روز پیش از این دعوت کلمنت آتلی به رهبر حزب لیبرال گفته بود محال است حزب کارگر به خاطر مسایل گذشته چرچیل را ببخشد و با چرچیل دولت ائتلافی تشکیل دهد اما شرایط کشور و اروپا به حدی بحرانی بود که این احزاب تمام مشکلات و اختلافات گذشته خود با چرچیل را دفن کردند و به تنها مسئله‌ای که می‌اندیشیدند عبور از بحرانی بود که آلمان نازی بر جهان تحمیل می‌کرد. 

تکیه بر ظرفیت‌ها و توانایی‌های داخلی و منطقه‌ای به طور حتم می‌تواند پایگاه بسیار مناسبی برای سیاستمداران و رهبران کشورها ایجاد نماید با فراغ بال بیشتر و اثرگذاری عمیق‌تری چالش‌های پیش‌رو را از سر راه بردارند و این اصل در زمانه‌هایی که بحران‌ها چالش‌برانگیزترند از اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار است. 

این‌روزها که رفتارها و اقدامات جنون‌آمیز هیات حاکمه آمریکا مسایل و مشکلاتی را برای کشورمان ایجاد کرده است مشاهده می‌‌شود که سران قوا در راستای تقویت انسجام ملی به طور منظم با یکدیگر دیدار داشته و با ادبیات و سخنان وحدت‌بخشی سیاست‌ها و برنامه‌های اداره کشور را برای مردم تشریح می‌کنند، از دیگر سو رئیس‌جمهور با اعضای فراکسیون امید دیدار کرد و در این دیدار بر وعده‌های انتخاباتی خود که بیشتر حول سیاست‌های داخلی و مسئله محصورین بود تاکید داشت، مجمع تشخیص مصلحت نظام در اقدامی سنجیده به حضور اقلیت‌های دینی در شوراهای اسلامی شهر و روستا رای مثبت داد تا به این ترتیب مسئله حضور سپنتا نیکنام در شورای اسلامی شهر یزد حل شود، مسئله‌ای که مدت‌ها اسباب افتراق بود. 

اقداماتی از این دست که مجموعه حاکمیت و نه تنها دولت متولی آن است می‌تواند انسجام ملی را به شدت تقویت نماید و این همان اکسیری است که در این زمانه پربلا به شدت به آن محتاجیم. 

توجه به ظرفیت‌های داخلی و منطقه‌ای راهبرد بسیار حیاتی و مهمی بود که دولت یازدهم و دوازدهم متاسفانه از آن غفلت کرد و با این راهبرد که حل مسئله هسته‌ای در اولویت قرار گیرد و دولت می‌تواند پس از حل و فصل آن به مسایل داخلی و منطقه‌ای بپردازد راهبرد بسیار پرهزینه‌ای بود اما هنوز و هیچ‌گاه برای بهره‌گیری از توان داخلی و منطقه‌ای دیر نیست.