رامین پرتو

پس از روزها گفت‌وگو در شهر استانبول ترکیه میان دولت اسلام‌آباد و حکومت طالبان افغانستان که در کابل و قندهار مستقر هستند، مذاکرات چهار روزه برای پایان دادن به درگیری‌های مرزی به شکست انجامید. هدف این مذاکرات که با میانجی‌گری ترکیه و قطر برگزار شده بود، دستیابی به توافقی برای آتش‌بس بلندمدت و مهار فعالیت گروه‌های شبه‌نظامی در خاک افغانستان بود. اما، همان‌گونه که عطاءالله ترار، وزیر اطلاعات پاکستان، روز گذشته (چهارشنبه) اعلام کرد، گفت‌وگوها «بدون راه‌حل عملی» پایان یافت.

دلایل شکست مذاکرات

سوال اصلی که حالا نه تنها در رسانه‌ها بلکه در اذهان عمومی و حتی کارشناسان و تحلیلگران کشور نقش بسته  این است که چرا دو طرف این مذاکره در نهایت با تلاش آنکارا و دوحه نتوانستند به صلح برسند و میز مذاکره را ترک کردند؟ واقعیت این است که یکی از محوری‌ترین علت‌های بن‌بست مذاکرات، اختلاف بنیادی دو طرف بر سر تعریف موضوع و اولویت‌ها بود. در بیانیه رسمی صادر شده از سوی دولت پاکستان آمده است که هیأت افغانستان «از پرداختن به مسئله اصلی و از نکته اصلی که روند گفت‌وگو بر اساس آن آغاز شد، طفره رفت». افغانستان نیز می‌گوید که کنترلی بر گروه ‌تحریک طالبان پاکستان (TTP) ندارد و این موضوع را مسأله‌ داخلی پاکستان می‌داند. این دقیقاً همان شکاف پرسش‌برانگیز است؛ به گونه‌ای که پاکستان خواستار تضمین مهار طالبان پاکستان از سوی کابل و پایگاه‌های این جریان در خاک افغانستان شده بود، اما طالبان افغانستان از پذیرش چنین تعهدی سرباز زدند که البته این ادعا از سوی پاکستان مطرح شده است.

ایران، روس‌ها و چین که نگران ثبات منطقه‌ای‌ هستند، دید مثبتی به  ادامه و تشدید تنش میان کابل و اسلام‌آباد ندارند و حتی رابطه پاکستان با چین و طرح‌های زیربنایی مشترک آنها ممکن است تحت تأثیر این ناامنی قرار بگیرد

بسیاری از ناظران بین‌المللی اعتقاد دارند که اختلاف بر سر ماهیت درخواست اسلام‌آباد از طالبان بوده است اما سوال این است که آیا باید طالبان افغانستان مستقیماً تضمین دهند که هیچ گروهی از خاک‌این کشور به پاکستان حمله نمی‌کند؟ و آیا افغانستان اصلاً توان چنین اقدامی دارد؟ منابع پاکستانی ادعا کرده‌اند که در جریان مذاکرات استانبول، هیأت کابل موضع خود را چند بار تغییر داده و تحت «دستورات کابل» عمل کرده و برخی دیگر از تحلیلگران پاکستان هیئت رهبری طالبان که در قندهار مستقر هستند را مسبب این موضوع دانسته‌اند. 

همچنین، همسوسس ایدئولوژیک میان طالبان افغانستان و  طالبان پاکستان، که هر دو سابقه همگرایی دارند، باعث شده تا کابل از به رسمیت شناختن نقشِ قاطع در مهار آن گروه سرباز زند. از این منظر، طالبان افغانستان ناچار است بین حمایت از برادران شبه‌نظامی خود و نیاز به ارتقای روابط با پاکستان (و کاهش فشار نظامی اسلام‌آباد) یکی را انتخاب کند و حالا تحلیلگران می‌گویند که محور این بن‌بست، فقدان انطباق استراتژیک میان دو طرف است!

از سوی دیگر، اسلام‌آباد که در ماه‌های اخیر شاهد حملات فزاینده طالبان پاکستان در مناطق پشتون‌نشین بوده است، این مذاکرات را فرصت نهایی برای کاهش تهدید تلقی می‌کرد. اما موقعیت کابل این بود که با فشار داخلی و خارجیِ متعددی روبرو است؛ چراکه از یک‌سو نیاز به تعامل با اسلام‌آباد دارد، و از سوی دیگر، نمی‌خواهد مشروعیت و استقلال خود را از دست بدهد و این دوگانگی نهایتاً به شکست مذاکرات انجامید. 

پیامدهای امنیتی و سیاسی

بدون تردید شکست مذاکرات بدون توافق بر چارچوبی از همکاری دو کشور، ریسک‌های متعددی پیش روی منطقه می‌گذارد. نخست، زمینه برای از سرگیری یا تشدید درگیری‌های مرزی فراهم می‌شود. درگیری‌های شدید ماه اکتبر در امتداد خط مرزی ۲۶۰۰ کیلومتری بین افغانستان و پاکستان، از جمله عاملان فشار برای آغاز گفت‌وگوها بودند که در نهایت نتیجه نداد.

دوم اینکه با بن‌بست مذاکرات، پاکستان ممکن است گزینه نظامی را بیش از پیش جدّی تلقی کند. خواجه محمد آصف، وزیر دفاع پاکستان در این خصوص هشدار داده که کشورش «به هیچ قیمتی» از تضمین امنیت خود کوتاه نخواهد آمد و تهدید کرده است که «ما نیازی به به‌کارگیری حتی بخشی از زرادخانه خود نداریم تا رژیم طالبان افغانستان را نابود کنیم».

بن‌بست مذاکرات میان پاکستان و افغانستان نه فقط شکست یک میز گفت‌وگو بوده، بلکه نمادی از عمق ناپایداری روابط میان دو همسایه پرتنش است و اختلاف بر سر مهار گروه‌های شبه‌نظامی، شکاف در اراده و اولویت‌ها، و بی‌اعتمادی ژرف میان طرفین، روند صلح را به نقطه‌ای حساس رسانده است

سوم اینکه برای افغانستان نیز، این وضعیت به معنای کاهش مشروعیت بین‌المللی حکومت طالبان است؛ چراکه اگر نتواند نقش محدود خود را در مهار یا کاهش تهدیدات بر عهده بگیرد، از منظر منطقه‌ای بازنده خواهد بود. از سوی دیگر، ایران، روس‌ها و چین که نگران ثبات منطقه‌ای‌ هستند، ممکن است دید مثبتی به این وضعیت نداشته باشند و حتی رابطه پاکستان با چین و طرح‌های زیربنایی مشترک آنها ممکن است تحت تأثیر این ناامنی قرار بگیرد.

در سطح سیاسی نیز، فاصله گرفتن افغانستان از پاکستان (که در بخش‌هایی «عمق راهبردی»‌ اسلام‌آباد قلمداد می‌شد) به معنای بازبینی پیوندها است و حتی فعال شدن هند در افغانستان، تضعیف نفوذ پاکستان و بازتر شدن فضای منطقه‌ای برای بازیگران جدید را به همراه دارد. نتیجه این تغییرات می‌تواند افزایش تنش‌های فراملی باشد و خط تماس‌های امنیتی را پیچیده‌تر کند. در نتیجه، شکست مذاکرات نه‌ تنها مانع تحقق صلح پایدار شده است، بلکه پتانسیل وقوع درگیری‌های بزرگ‌تر را نیز بالا برده است؛ موضوعی که جامعه بین‌الملل (به‌ویژه در آسیای مرکزی و غرب آسیا) آنرا با نگرانی دنبال می‌کند. 

نگاه ایالات متحده چیست؟

از سوی دیگر باید توجه داشت که نگاه ایالات متحده آمریکا به این بن‌بست نیز دو سویه است. نخست آنکه، واشنگتن به‌عنوان یکی از بازیگران منطقه‌ای دیرینه، می‌تواند منافع خود را در ثبات افغانستان و کاهش تهدیدات تروریستی در پاکستان رصد کند. از آنجا که روابط امنیتی آمریکا و پاکستان همچنان اهمیت دارد و همکاری ضدتروریستی از محورهای کلیدی آن به شمار می‌رود، بن‌بست کنونی می‌تواند برای واشنگتن نگران‌کننده باشد و تحلیل‌ها نشان می‌دهد که روابط آمریکا و پاکستان ممکن است تأثیری مستقیم بر ثبات افغانستان داشته باشد.

ثانیاً، آمریکا ممکن است بن‌بست فعلی را فرصتی برای مداخله یا فشار دیپلماتیک ببیند. برای مثال، رویترز گزارش داد که رئیس‌جمهور آمریکا گفته است «مشکل پاکستان و افغانستان را خیلی سریع حل خواهم کرد». با این حال، عملکرد واشنگتن در منطقه نشان می‌دهد که نه برنامه‌ای کامل در دست دارد و نه مایل به ورود مستقیم به درگیری جدید است؛ بلکه بیشتر به نقش میانجی یا پشت‌پرده اکتفا می‌کند.

در عین حال، آمریکا احتمالاً نگران تبدیل این بن‌بست به یک مناقشه گسترده‌تر است که پای آن به نیروهای آمریکایی یا متحدان این کشور برسد؛ زیرا بازگشت نیروهای آمریکا به درگیری مستقیم در افغانستان یا پاکستان بعید است، اما اثرگذاری امنیتی و هزینه‌های بین‌المللی آن می‌تواند بالا باشد. به‌طور خلاصه، واشنگتن این شکست را نه به‌عنوان پایان ماجرا، بلکه نقطه‌ای هشداردهنده به شمار می‌آورد و نسبت به تداوم بی‌ثباتی، ظهور مجدد گروه‌های تروریستی و کاهش نفوذ آمریکا در معادلات امنیتی جنوب آسیا هشدار می‌دهد.

فرجام سخن

بن‌بست مذاکرات میان پاکستان و افغانستان نه فقط شکست یک میز گفت‌وگو است، بلکه نمادی از عمق ناپایداری روابط میان دو همسایه پرتنش است. اختلاف بر سر مهار گروه‌های شبه‌نظامی، شکاف در اراده و اولویت‌ها، و بی‌اعتمادی ژرف میان طرفین، روند صلح را به نقطه‌ای حساس رسانده است. پیامدهای این بحران، از تشدید درگیری‌های مرزی تا پیچیده‌تر شدن بازیگران منطقه‌ای و بین‌المللی، قابل چشم‌پوشی نیستند. همزمان، ایالات‌متّحده، اگرچه به‌طور مستقیم وارد میدان نمی‌شود، اما با تأملی استراتژیک به این وضعیت نگاه می‌کند؛ چراکه ثبات جنوب آسیا و امنیت فرامرزی آن، به منافع آمریکایی نیز گره خورده‌اند. در نهایت موفقیت یا شکست گفت‌وگو میان اسلام‌آباد و کابل نه صرفاً قطعی‌کننده وضعیت امروز است، بلکه تعیین‌کننده جهت‌گیری امنیتی، منطقه‌ای و بین‌المللی برای ماه‌ها و شاید سال‌های آتی خواهد بود.