مریم علامه‌زاده

برای بریتانیایی‌‌ها بودن در ایالات متحده شاید الان یک آرزو باشد، روزها از پس هم می‌گذرد و هیچ صحبتی از برگزیت و چگونگی آن نمی‌شود؛ گویی مهره اصلی هنر مذاکره را برداشته‌اند. اما آمریکا هم خود دچار شکاف عمیقی شده که با بدنه سیاسی پوپولیستی‌اش به وجود آمده است. آن بدنه دونالد ترامپ و تئوری «اول آمریکا»ی او است. ترامپ به یک پدیده بدل شده است. به نظر می‌رسد او قادر است کل ساختار سیاسی آمریکا را بر هم بزند. موتور دولت آمریکا را به دلیل یک دیوار از کار بیندازد، تجارت تجانی از هم بپاشد، بازار سهام سقوط می‌کند، متحدان را در خرابه‌ها تنها می‌گذارد. خیلی شگفت‌انگیز است که یک مرد به تنهایی چه کارهایی می‌تواند با دنیا انجام دهد.

اگرچه وقتی کل ساختار سیاسی می‌گوید یک تصمیم دیوانه‌وار است، باید اندکی شک کرد شاید تصمیم خوبی باشد. هرچند که ترامپ تصمیم خروج 2000 نیرو از سوریه را قاطعانه توئیت کرد: همه آن‌ها به خانه باز می‌گردند، آن‌ها همین الان در حال بازگشت هستند؛ از طرفی ترامپ قادر است این‌کار را بعد از گفتگوی دوستانه با رجب طیب اردوغان، رئیس‌جمهور ترکیه بدون در میان گذاشتن با فرماندهانش انجام دهد و این است که تصمیم او را بغرنج می‌کند.

پس از آن بود که ترامپ به سرعت جیمز ماتیس، وزیر دفاع و برت مک‌گورک، کارشناس داعش خود را از دست داد. آن‌ها ترامپ را متهم کردند که از زندگی آمریکایی‌ها حفاظت نمی‌کند. بیرون از آمریکا، کردها احساس ویرانی کردند، افغان‌ها ناخرسند شدند و رقبا خوشحال. خشونت از سمت دموکرات‌ها و جمهوری خواهان علیه ترامپ سرازیر شد و سناتور لینزی گراهام، جمهوری‌خواه برجسته عنوان کرد که این‌کار امنیت آمریکا را به خطر می‌اندازد. حالا ترامپ یک فرصت 120 روزه برای خروجی آرام‌تر تعیین کرده است.

ترامپ می‌گوید خروج از جنگ‌های آمریکا یک وعده انتخاباتی بود. حضور در جنگ سوریه هیچ‌وقت قرار نبود دائمی باشد و حالا هم داعش سرنگون شده است. مردم حالا مصمم هستند که کارهای خودشان را شروع کنند؛ و آمریکا نمی‌تواند دیگر پلیس جهان باشد. در واکنش به جمله آخر، جرمی هانت، وزیر امور خارجه بریتانیا با زبانی نرم واکنش نشان داد و گفت: برای اینکه ترامپ مطمئن شود خیابان‌های بریتانیا امن است، باید به حضورش در سوریه ادامه دهد؛ اما اینکه چطور و چرا اینکار را باید انجام دهد، توضیحی نداد. سال‌ها زندگی آمریکایی و ثروتشان، جز قتل هزاران غیرنظامی و تخریب قدیمی‌ترین شهر‌های جهانی چیزی به دنبال نداشته است.

آمریکا به صراحت در باتلاق بین‌النهرین همچون افغانستان گیر افتاده است. عقب‌نشینی همواره از سوی دوستان دردناک و از سوی دشمنان دلپذیر بوده است. این اقدامات همواره با بازخورد منفی همراه است. باراک اوباما هم برای خروج تلاش کرد و در بازخورد نتوانست آن را اجرا کند. ترامپ کم‌کم در می‌یابد که چرا لابی‌گران مداخله جو از مسیر شگفتی و بدبینی در شیپور امنیت ملی می‌دمند.

حالا خلاف همین جریان در حال رخداد است. ترامپ در اتاق جنگ کاخ سفید نشسته است و از همان امنیت ملی که در سوریه به استهزا گرفت، برای توجیه ساخت دیوار پنج میلیارد دلاری در مکزیک استفاده می‌کند. مهاجرت شامل رنج‌هایی است که بریتانیا حق ندارد بابت آن دیگران را سرزنش کند. بریتانیا همان کشوری است که دریای خاکستری شکسپیر را می‌گرداند، همان که حکم دیوار ترامپ را داشت. اما موضوع همان است؛ اینکه چطور انتخابات پوپولیست‌ها را وادار کنیم که مهاجران را دور نگه دارند.

ترامپ تلاش کرد سیاست «اول آمریکا» را در خاورمیانه اجرا کند و این شعار سدهای تجاری علیه کانادا و چین را توجیه می‌کند؛ اما همچون دیوار مکزیک، این سیاست‌ها کاری برای امنیت ملی آمریکا انجام نمی‌دهد. آمریکا باید امن‌ترین کشور دنیا باشد. هیچ کشوری تا این حد از سوی قدرت‌های خارجی تهدید نشده و امن نبوده است. دو اقیانوس دو طرفش را احاطه کرده‌اند. جدای از حادثه 11 سپتامبر، بیشتر حوادث تروریستی در این کشور در داخل خاک آن پرورش یافته‌اند. جنگ‌های بیرون از خانه‌اش از ویتنام تا سوریه، برخی از الزامات هژمونیک نئو امپریالیستی را شبیه آنچه بریتانیا را در برگرفت، منعکس می‌کنند؛ نتیجه‌اش این شده که آمریکا از پلیس جهان به یک هشیار بدل شده است.

کمک آمریکا به ناتو امنیت اروپا را محکم کرده بود، اما این موضوع دیگر دغدغه ترامپ نیست. دیگر باقی دنیا باید مشکل خود را حل کنند. موضع اخیر آمریکا در خاورمیانه دقیقاً چیزی است که یک روز نسبت به آن در مورد کانال سوئز در سال 1956  به بریتانیا هشدار داد؛ اینکه نباید خواست‌های امپریالیستی را در قامت امنیت ملی به  استفاده بگیرد.

قدرت سلاح‌ها در دیکته کردن سیاست‌ها و منابع دستور با بزرگ کردن ترس عمومی بخش رو به افول پوپولیسم است. این که به منظور دستیابی به ثبات در خاورمیانه باید از راه دور در راه امنیت آمریکا یا انگلیس دخالت کرد، یک موضوع بی‌معنا است. با وجود سیاست احمقانه ترامپ در قبال دیوار مکزیک، از این جنبه از خروج وی از سوریه و افغانستان می‌توان دفاع کرد.