سیدمحمد میرزامحمدزاده

جنگ در خاک افغانستان امسال به 40 ساله می‌شود. صریح‌ترین و واضح‌ترین سؤالی که هر کسی از خود می‌پرسد این است که 40 سال جنگ چه نتیجه‌ای داشته است؟ چه نتیجه‌ای برای افغانستان منطقه و حتی ارتش‌های حاضر در منطقه ازجمله آمریکا. جز آن بوده که عقب‌ماندگی و عدم توسعه این کشور همچنان ادامه داشته و حتی شکست طالبان که هدف اصلی این جنگ‌ها بود، بی‌معنا شده است و اکنون رهبران طالبان برای عدم تجاوز به شهرهای بزرگ امتیاز می‌خواهند؟ جز آن بوده که ده‌ها هزار سرباز جان خود را هزاران کیلومتر دورتر از خانه از دست داده‌اند و تبعات آن دامن‌گیر جوامع کشور‌های مختلف شده است؟ حالا برخی سیاسیون آمریکایی در بوق خود می‌دمند و داد دیوانگی ترامپ را سر می‌دهند که خروج از این کشور چقدر ضد منافع کشور است. درواقع افغانستان و خروج نیروهای آمریکایی از آن، حالا به میدان جنگی برای دعاوی سیاسی رهبران آمریکایی بدل شده است. کسانی که خوب می‌دانند خروج از افغانستان برای این کشور لازم و ضروری است.‌ سربازان از جنگ‌های پیاپی خسته شده‌اند و خانواده‌های آن‌ها دیگر تاب دوری ندارند.‌ از طرفی جامعه افغانستان دیگر کشش هزینه‌های سرسام‌آور این حضور به‌اصطلاح مستشاری را ندارد و خواستار اتمام آن است. حالا شاید این تصمیم از زبان یک رئیس‌جمهور دیوانه در خاک ایالات‌متحده خارج شده باشد، اما مسئله این است که سیاست‌ خارجه آمریکا درنهایت پس از 17 سال راه خود را یافته و به این نتیجه رسیده است که حضور در کشورهای خارجی به بهانه سرکوب تروریسم دیگر توجیه مناسبی نیست. ترامپ خوب می‌داند برای پیروزی در انتخابات آتی باید امتیازاتی به خانواده‌های آمریکایی بدهد، چه‌ بهتر که این امتیازات منافع دولتش را نیز تأمین کند؛ او خوب می‌داند  جامعه آمریکا (نه سیاستمداران و روشنفکران) خواهان بازگشت سربازان به خانه هستند و از طرفی این به کاهش هزینه‌های دولت و درنتیجه بهبود اقتصاد و رفاه جامعه می‌انجامد و قصد دارد از این راه امتیازاتی برای خود تأمین کند. حالا این بار امتیازات آمریکایی و منافع شخصی او با جهان ‌هم‌سو شده است. واشنگتن‌اگزمینر در مطلبی از سیاست ترامپ برای خروج نیروها از افغانستان دفاع کرده و نوشته است همچنان که تصمیم ترامپ برای خارج کردن نیروهای زمینی ارتش آمریکا از سوریه شوکی به قانونگذاران در آمریکا بود؛ گزارش‌ها حاکی از آن است که دستور وی به پنتاگون برای کاهش هفت هزار نفری سربازان آمریکایی در افغانستان، درواقع یک ارزیابی برای تشکیل سیاست‌ خارجه فراحزبی بود. سر و صداهای بسیاری در واشنگتن برانگیخته است و ترامپ بدون شک در فشار مضاعفی از سوی سیاستمداران و تحلیلگران برای تغییر مواضعش قرار دارد. اما او گوش‌هایش را گرفته است و نمی‌خواهد صدای اعتراضات بلند را بشنود و تصمیم دارد نقشه خود را اجرا کند. عموم مردم نه‌تنها از عدم پیشرفت آمریکا در افغانستان خسته شده‌اند، بلکه شرایط بحرانی را پیش روی آمریکا درک می‌کنند. آن‌ها می‌دانند که حفظ امنیت ملی و اجرای سیاست‌های ضدتروریستی واقعی به معنای حفظ لشکر نظامی در خاک افغانستان نیست.

تاکنون هیچ حمله تروریستی علیه آمریکا از سوی افغانستان شکل نگرفته است و حضور سرباز آمریکایی هیچ توجیهی ندارد، باید بدانیم که تأثیر بهبود اطلاعات سرویس‌های امنیتی، شناسایی ظرفیت‌ها و همکاری‌ برای اجرای قانون، برای حفظ امنیت داخلی آمریکا موضوعیت بیشتری دارد

سیاست‌های آمریکا در افغانستان در طول یک و نیم دهه گذشته براساس این فرضیه غلط بنیان نهاده شده که امنیت آمریکا به‌شدت با ثبات داخلی افغانستان مرتبط است. این فرضیه آن‌قدر جذاب بود که واشنگتن را برای سرمایه‌گذاری بیشتر به‌ جای کاهش بودجه در ارتش آمریکا مجاب کند. شعار «ما باید با تروریست در خاک تروریست بجنگیم که جنگ به داخل کشیده نشود.» یک نقطه‌نظر سیاسی به‌منظور ترساندن افکار عمومی برای آمادگی ورود به این بازی چرخ و فلک مضحک است.

دفاع از امنیت داخلی آمریکا در مقابل حملات تروریستی نیازمند گذاشتن حجم قابل‌ملاحظه‌ای از ارتش به‌صورت دائمی در هیچ کشوری نیست؛ اگر این چنین بود، واشنگتن باید در هر نقطه از جهان که تروریست وجود دارد، یک ارتش دائمی می‌داشت؛ از مناطق قبیله‌نشین پاکستان تا بلوک‌های آپارتمانی حاشیه پاریس؛ دیدگاهی مضحک و غیرسازنده که سرمایه‌های آمریکا را به خطر می‌اندازد و ارتش آمریکا را در سایر کشورها پراکنده می‌کند و قدرت آن‌ها را در تأمین امنیت داخلی کشور زیر سؤال می‌برد و حتی به مسائل کنونی عدم آمادگی ارتش آمریکا دامن می‌زند.

با توجه به اینکه تاکنون هیچ حمله تروریستی علیه آمریکا از سوی افغانستان شکل نگرفته است و حضور این همه سرباز آمریکایی هیچ توجیهی ندارد، باید بدانیم  تأثیر بهبود اطلاعات گرد‌آوری شده از سوی سرویس‌های امنیتی، شناسایی ظرفیت‌ها و همکاری‌ برای اجرای قانون، برای حفظ امنیت داخلی آمریکا موضوعیت بیشتری دارد.

افکار عمومی آمریکا این حق را دارد  از رهبران سیاسی و نظامی خود بخواهد توضیح دهند  ادامه شرایط بی‌تغییر در افغانستان چگونه می‌تواند به نتیجه بهتری ختم شود

هرچند گفتن اینکه مأموریت افغانستان عاملی برای ورشکستگی مالی و جهت‌گیری اشتباه استراتژیک بوده، یک برداشت سطحی است؛ اما درنهایت تریلیون‌ها دلار آمریکا، پولی که مردم به‌عنوان مالیات پرداخت می‌کنند و قربانی شدن ده‌ها هزار نفر سرباز آمریکایی چه چیزی برای آمریکا در افغانستان داشته است؟

آن‌طور که ژنرال جو دانفورد رئیس ستاد مشترک آمریکا می‌گوید: چیز زیادی به دست نیامد.

در جریان جلسه کمیته خدمات مسلحانه مجلس سنا که روز چهارم دسامبر (سیزدهم آذرماه) برگزار شد، دانفورد پذیرفت که جنگ در افغانستان به بن‌بست رسیده است. اصطلاحی که او یک‌سال قبل از آن‌هم برای تشریح شرایط از آن استفاده کرده بود. افکار عمومی آمریکا این حق را دارد که از رهبران سیاسی و نظامی خود بخواهد توضیح دهند ادامه شرایط بی‌تغییر در افغانستان چگونه می‌تواند به نتیجه بهتری ختم شود. ترامپ نیز در جایگاه خود این حق را دارد که از افراد درون و بیرون دولت بپرسد تا چه زمانی ارتش و منابع قرار است در این نقطه استفاده شود.

واشنگتن شاید در کاهش بالقوه نیروها در افغانستان دست داشته باشد، اما رئیس‌جمهور باید بداند که اکثر جامعه عمومی ازجمله 70 درصد از سربازان بازنشسته، موافق بازگشت زنان و مردان جوان به خانه هستند. ترامپ باید یک نکته دیگر نیز در ذهن داشته باشد: کسانی که در گوش وی برای ادامه حضور نظامی در افغانستان زمزمه می‌کنند، ‌همان افرادی هستند که باور داشتند افغانستان می‌تواند به یک نسخه آسیای مرکزی از آلمان بدل شود، جایی که دموکراسی در آن شکوفا و تروریسم نابود می‌شود و سیاستمداران افغان منافع رأی‌دهندگان خود را بر منافع شخصی و کاری ترجیح می‌دهند.

سال آینده جنگ افغانستان 40 ساله می‌شود. هرچند که منفی‌گرایانه و بدبینانه به نظر می‌رسد، اما این کشور می‌تواند 40 سال دیگر هم در منازعات مسلحانه مشابه گرفتار باشد؛ این مسئله ارتش آمریکا نیست که برای صلح دخالت کند و نه حتی واشنگتن قدرت معجزه دارد. تنها بازیگران قدرتمند افغانستان و همسایگان آن هستند که می‌توانند چنین تدبیری به کار گیرند.

در یک دنیای ایده‌‌آل، واشنگتن باید سال 2002 از افغانستان خارج می‌شد، زمانی که سازمان القاعده متعلق به اوسامه بن‌لادن از هم پاشید و جنگجویان طالبان با ناامیدی دست‌های خود را به نشانه تسلیم بالا بردند؛ یا درنهایت می‌توانست در سال 2011 زمانی که نیروی ویژه ایالات‌متحده بن‌لادن را یک‌بار برای همیشه از صحنه روزگار محو کرد نسبت به خروج اقدام کند.

بعد از 17 سال حالا فرصت برای خروج نیروها پیش آمده است و انجام این اقدام بهتر از ماندن ابدی در افغانستان است.