فرشاد گلزاری

 تنش میان چین و ایالات متحده به  بالاترین سطح رسیده است، اما این نقطه نهایی نیست! شاید تا به امروز هیچکس این سطح از تنش و درگیری سیاسی میان دو غول اقتصادی و نظامی را ندیده بود اما حالا ما به وضوح می‌بینیم که پکن و واشنگتن بدترین الفاظ در عالم سیاست را نثار یکدیگر می‌کنند و از سوی دیگر به دنبال آن هستند تا منافع یکدیگر را در جای جای دنیا مورد ضربه و تهدیدِ آشکار و پنهان قرار دهند.

ترامپ و تیمش در آستانه انتخابات 2020 به دنبال آن است تا با تعطیل کردن کنسولگری چین به مردم بفهمانند که ما در مقابل ارزش‌های ضد آمریکایی یا همان تفکر کومونیستی می‌ایستیم و دست به هر کاری می‌زنیم

عده‌ای در این مسیر معتقدند که دو کشور بالاخره با یکدیگر کنار خواهند آمد و به زودی شاهد کاهش تنش میان دو طرف خواهیم بود؛ چراکه این طیف قرارداد تجاری پکن - واشنگتن را نمونه‌ای از تعامل میان «دولت ترامپ» و «دولت شی جین پینگ» می‌دانند. در مقابل دسته‌‌ای دیگر مخالف این تحلیل هستند و معتقدند که روابط آمریکا و چین بدتر از وضعیت کنونی خواهد شد و عده‌ای دیگر معتقدند که نوسان در روابط و مناسبات میان دو کشور امری عادی است و به زودی این تضاد و تنازع به نقطه توازن و بالانس خواهد رسید. اما به نظرم مساله فقط این نیست، بلکه ما شاهد یک پرونده چند ضلعی هستیم که می‌تواند ما را یاد جنگ سرد بیاندازد. در آنموقع جهان به صورت دوپاره یا دوقطبی اداره می‌شد. بلوک شرق به رهبری شوروی سابق و روسیه کنونی که اندیشه کمونیستی را در دستور کار خود داشت و در جناح مقابل، بلوک غرب به رهبری ایالات متحده با وجهه ضد کمونیستی و سرمایه‌داری حضور داشت.

تمام آنچه در جنگ سرد اتفاق افتاد برای این بود تا دو طرف بتوانند خود را بهتر و قدرتمندتر از دیگری برای رهبری جهان به موافقان و مخالفانشان تحمیل یا شاید تعریف کنند. فروپاشی شوروی و فروریزشِ دیوار برلین اگرچه نظم جهان را بهم ریخت اما من به شدت معتقدم که نه جنگ سرد پایان یافت و نه استعمارگری و هزاران هدف دیگر. درست است که پس از فروپاشی شوروی، ساندویچ‌های مک‌دونالد در دست مردم روسیه دیده شد و چندی بعد سیگارهای مارلبورو (Marlboro) در گوشه لب زنان و مردان روس نمایان شد، اما مساله اینجا بود که در همانموقع مسکو بعد از گورباچف و به خصوص پس از بوریس یلتسین (رئیس جمهوری پیشین روسیه) به فکر بازسازی خود در سه فازِ اقتصادی، سیاسی و نظامی - امنیتی افتاد اما کمی آنطرف‌تر چین هم در حال تقویت خود بود. در آن زمان پکن از سیاست درهای باز که توسط «دنگ شیائوپینگ» بنا گذاشته شده بود پیروی می‌کرد و به همین دلیل در حال جان گرفتن و تبدیل شدن به یک قدرت بود. اگرچه چین در دهه 90 میلادی به صورت کاملاً چراغ خاموش راهبردهای خود را عملیاتی می‌کرد اما به هر ترتیب ما شاهد آن بویم که آمریکایی‌ها به دلیل آنکه نیروی کار در چین ارزان قیمت بود، بخش اعظمی از کارخانه‌های خود را برای تولید یا سرهم کردن محصولاتشان به خاک چین انتقال دادند و حالا این ترامپ است که به خوبی می‌داند و فهمیده‌ است که چین چه سودهای کلانی از این موضوع کسب کرده است. در اینجا دولت فعلی ایالات متحده به این نتیجه رسیده است که چین را باید تهدید اول و آخر خود بداند و بر این اساس شاهد آن هستیم که مقامات دو کشور در بالاترین سطح با یکدیگر درگیر هستند.

به عنوان مثال روز گذشته (جمعه) مایک پمپئو، وزیر خارجه آمریکا مجدداً فضایی از جنگ سرد را تداعی کرد. او با اشاره به نگرانی ریچارد نیکسون (رئیس جمهوری پیشین آمریکا) در خصوص سیاستش در باز کردن فضا برای حزب کمونیست چین در دهه ۱۹۷۰ میلادی صراحتاً اعلام کرد که کشورهای دنیا باید از تعامل کورکورانه با چین دست بکشند و از سوی دیگر حزب کمونیست چین را «هیولای فرانکنشتاین» خواند. اما نکته مهمتر این است که پمپئو با اشاره به سفر اخیرش به لندن خواستار تشکیل یک ائتلاف جدید از کشورهای دموکراتیک و هم‌عقیده علیه حزب کمونیست چین شد!  

سخنان پمپئو در مورد شکل‌گیری یک ائتلاف جهانی از کشورهای دموکراتیک علیه چین هیچ پیامی ندارد جز آنکه به ما بفهماند نزاع میان دو طرف در حدی علنی شده و بالا گرفته است که بسیاری از تحلیلگران معتقدند جنگ سرد دوم در حال شکل‌گیری است

نظر ترامپ چیست؟

سخنان پمپئو در مورد شکل‌گیری یک ائتلاف علیه چین هیچ پیامی ندارد جز آنکه به ما بفهماند نزاع میان دو طرف در دو فاز علنی و غیرعلنی (آشکار و پنهان) در حال پیگیری است. پمپئو به حدی بی‌پروا حزب کمونیست چین را مورد تهدید و دشنام‌های دیپلماتیک قرار داد که چند ساعت پس از سخنانش شاهد بودیم که وانگ ونبین، سخنگوی وزارت امور خارجه چین صراحتاً اعلام کرد که ایالات متحده به دنبال آن است تا با دامن زدن به مسائل ایدئولوژیک، مجدداً فضای جنگ سرد را برجسته و مطرح کند. اما این تقابل‌ها گویا وارد دور جدید و خطرناکی شده است. همین چند روز پیش بود که وزارت خارجه ایالات متحده از چین درخواست کرد که کنسولگری‌اش در شهر هیوستن را تعطیل کند. دلیل پمپئو برای تعطیل شدن این مقر دیپلماتیک چین در خاک آمریکا این بود که او و مجموعه نهادهای تصمیم‌گیر در واشنگتن به این نتیجه رسیده‌اند که این کنسولگری به «کانون جاسوسی و دزدی مالکیت معنوی» چین در خاک آمریکا تبدیل شده است و باید هرچه زودتر تعطیل شود. در مقابل روز گذشته (جمعه) وزارت خارجه چین در اقدامی تلافی‌جویانه با صدور بیانیه‌ای اعلام کرد که به دولت آمریکا دستور داده شده تا کنسولگری خود در شهر چنگدو را تعطیل کند. در این بیانیه آمده است که وضعیت کنونی بین چین و ایالات متحده، آنچیزی نیست که مورد نظر چین باشد و مسئولیت آن صرفاً به دوش ایالات متحده است. برخی‌ها در داخل کشورمان این قطع روابط را نوید دهنده پایان مناسبات دیپلماتیک دو طرف می‌دانند و از این بابت هم بسیار خوشحال هستند! اما مساله اینجاست که روابط دو قدرت به هیچ وجه قطع نخواهد شد و در اینجا یک مساله مهمتر وجود دارد. واقعیت این است که تنش با چین و تند شدن شدت آن به نوعی می‌تواند به یک مولفه مثبت برای ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری 2020 آمریکا تبدیل شود که متاسفانه خیلی‌ها به آن توجه نمی‌کنند. همین دیروز بود که ترامپ اعلام کرد اهمیت توافق تجاری (با چین) اکنون برای او کمتر از زمانی است که آنرا به امضا رسانده است. این مدل از اظهارنظر دقیقاً نشان می‌دهد که ترامپ در قضیه مقابله با کرونا و افزایش کشته شدگان در آمریکا در تنگنا قرار گرفته است و حالا به دنبال آن است تا با پررنگ کردن جو ضد چینی در ایالات متحده، مردم و پایگاه اجتماعی خود را با خود و علیه پکن همراه کند تا بتواند حس ناسیونالیستی را تحریک و آرای خود را تضمین کند.

ترامپ به دنبال آن است تا با تعطیل کردن کنسولگری چین به مردم بفهمانند که ما در مقابل ارزش‌های ضد آمریکایی یا همان تفکر کومونیستی می‌ایستیم و دست به هر کاری می‌زنیم. بر این اساس تاخت و تاز دولت آمریکا بر چین را باید در دو عرصه سیاست داخلی و سیاست خارجی مورد نظر قرار داد که احتمال دارد تا انتخابات 2020 دامنه آن گسترده‌تر شود.