دیکته نانوشته غلط ندارد. این اصل ساده، قرار بود در اولین روزهای حضور بهروز عطایی در تیم ملی والیبال به کمک او بیاید. حالا که با چند مربی خارجی قبلی هم به نتیجه دلخواه‌مان نرسیده بودیم، قرار بود یک مربی ایرانی مورد آزمایش قرار بگیرد. یک فرصت ویژه که شاید نگاه‌ها به مربیان بومی در ورزش ایران را تغییر می‌داد. بهروز عطایی اما بلیت طلایی‌اش را سوزاند و کاری کرد که پس از این هم دیگر اعتمادی به مربیان ایرانی وجود نداشته باشد. چرا پروژه او در تیم ملی این‌چنین به بن‌بست رسید؟ شاید بهتر است کمی دقیق‌تر بپرسیم؛ چرا پروژه او در تیم ملی، هرگز ایجاد نشد؟

بهروز عطایی وسط این راه کم آورد. چون خودش هم نمی‌دانست در تیم ملی چه می‌خواهد. اگر هدف جوانگرایی بود، چرا به محض روبه‌رو شدن با اولین انتقادها سیدمحمد موسوی به تیم برگشت؟ اگر هدف رفتن به بازی‌ها با بیشترین قدرت بود، چرا جلوی بازگشت سعید معروف گرفته شد و عبادی‌پور به همین سادگی از تیم ملی کنار گذاشته شد؟ حذف یک بازیکن به گناه انتقاد از کادر فنی، ظلم بزرگی به والیبال ایران بود. عطایی انگار ارزش و اهمیت جایگاهش را نمی‌دانست، به اندازه کافی محکم نبود و در نهایت هم به یک بازنده بزرگ تبدیل شد. حالا او را به عنوان مردی می‌شناسیم که فینال جام ملت‌های آسیا را در خانه واگذار کرده، در لیگ ملت‌ها نتایج بدی گرفته و بین ایران و المپیک، فاصله زیادی به وجود آورده است. مردی که هر وقت دوربین‌ها در وقت استراحت شکارش می‌کردند، در حال مطرح کردن نکاتی بود که بیشتر به درد والیبالیست‌های خردسال می‌خوردند! این وسط، حضور در بازی‌های آسیایی با تمام قدرت هم خودش یک اشتباه نابخشودنی بود. چراکه تیم ملی را با خستگی فراوانی راهی مقدماتی المپیک کرد. بی‌دلیل نبود که ژاپنی‌ها حاضر نشدند با تیم اصلی‌شان به این رقابت‌ها بیایند. اگر ایران با تیم دومش در این تورنمنت شرکت می‌کرد، نهایتا به جای مدال طلا به مدال نقره می‌رسید. چراکه رقبای تیم ملی در مسیر صعود به فینال اصلا رقبای سختی نبودند. با این حال شاید این طلا به قیمت از دست دادن المپیک به دست آمده باشد. موفقیت در بازی‌های آسیایی قرار بود سرپوشی روی نتایج ضعیف والیبال باشد اما بهروز عطایی حتی نتوانست تا پایان دیدارهای گروهی در دور اول مقدماتی المپیک همراه تیمش بماند. او چاره‌ای به جز ترک این تیم نداشت. چراکه از مدت‌ها قبل روی نیمکت تیم ملی والیبال ایران به یک بن‌بست بزرگ رسیده بود.

کمی واقع‌بین باشیم. با رفتن عطایی، والیبال ایران یک‌شبه زیر و رو نمی‌شود. این والیبال به مربیان بزرگ، کارهای اساسی و به وجود آوردن فضا برای نسل‌های جدیدتر نیاز دارد. این همان تیمی بود که خولیو ولاسکو می‌گفت در حد و اندازه‌های رفتن روی سکوی المپیک است. تیمی که در سایه مدیریت اشتباه داورزنی و چشم پوشیدن روی ضعف‌های بزرگ کادر فنی، به جایی رسید که حالا برای صعود به المپیک هم به معجزه نیاز داشته باشد.