آریا رهنورد

بیانیه چهار باشگاه برای انصراف از رقابت‌های لیگ برتر و البته مخالفت باشگاهی مثل سپاهان با این بیانیه، موضوع مالکیت خصوصی در فوتبال ایران را دوباره داغ کرده است. دو دهه پس از شروع به کار لیگ برتر، مالکان خصوصی زیادی در باشگاه‌های مختلف مشغول به کار شدند اما پایان خوشی در انتظار اکثریت آنها نبود. بعضی از آنها دیگر به هیچ قیمتی حاضر نیستند که به بازگشت دوباره به فوتبال فکر کنند. اقتصاد بیمار و رنجور فوتبال ایران، حلقه را برای ورود خصوصی‌ها تنگ و تنگ‌تر می‌کند. طبعا چهره‌هایی که در این شرایط مالکیت باشگاه‌ها را بر عهده می‌گیرند، انگیزه‌ای به جز تولید ثروت در ذهن دارند.

داستان فوتبال ایران و مالکیت خصوصی، از همان ابتدا به یک مسیر پرپیچ و خم گره خورده است. چراکه وقتی زیرساخت‌های اقتصادی در فوتبال مهیا نباشند، طبیعتا چهره‌های پول‌ساز نیز علاقه‌ای به حضور در این رشته ورزشی از خودشان نشان نمی‌دهد. آن‌ها تنها در صورتی به فوتبال وارد می‌شوند که انگیزه شهرت‌طلبی‌شان به انگیزه درآمدزایی، غلبه کند. در فوتبال اروپا شما وقتی یک باشگاه فوتبال را می‌خرید، از همین راه به درآمد فوق‌العاده‌ای دست پیدا می‌کنید. شاید شما در ابتدا یک هزینه مالی هنگفت انجام داده باشید اما به مرور زمان نه‌تنها از جیب خود هزینه‌ای برای این تیم نمی‌پردازید، بلکه بخشی از سود سالانه باشگاه را نیز به راحتی برای خودتان حفظ می‌کنید. اگر قرار بود چهره‌ای مثل رومن آبراموویچ از اولین روز خرید باشگاه چلسی دائما برای این تیم «هزینه» کند، بدون تردید او تا امروز بارها ورشکسته شده بود. رومن پول زیادی به باشگاه تزریق کرد و در شروع با تراز مالی منفی روبه‌رو شد اما پس از تبدیل کردن چلسی به یک باشگاه بزرگ، پرطرفدار و پول‌ساز، هر سال از سود این باشگاه برای به دست آوردن پول بیشتر بهره برد. برای پی بردن به این حقیقت که چرا در فوتبال ایران خصوصی‌سازی هرگز یک روند جدی و ثابت نداشته، باید به چند نکته توجه کرد. اول اینکه اساسا بزرگ‌ترین صنایع موجود در ایران «دولتی» هستند و خصوصی‌ها نیز با علم به اینکه نمی‌توانند از این فوتبال به سودی دست پیدا کنند، قید حضور در آن را می‌زنند و دوم اینکه حتی حضور تبلیغاتی نیز برای صنایع بزرگ در این فوتبال، چندان سودآور نیست. چراکه آنها معمولا در یک شرایط «انحصاری» رقبا را یک به یک کنار زده‌اند. دولتی‌ها با حضور جدی در فوتبال، با معافیت‌های مالیاتی خاصی روبه‌رو می‌شوند اما این موضوع برای خصوصی‌ها اهمیت چندانی ندارد. به همین خاطر است که تقریبا همیشه به جای کمپانی‌های بزرگ و شرکت‌های خصوصی، این «افراد» هستند که مالکیت خصوصی تیم‌های لیگ برتری را بر عهده می‌گیرند.

تجربه مالکیت خصوصی در لیگ برتر ایران، همواره محکوم به شکست بوده است. برادران شفیع‌زاده، اولین مالکان خصوصی جدی در دوران لیگ برتر محسوب می‌شدند که با تزریق سرمایه به تیم‌شان، استقلال اهواز را تا یک قدمی قهرمانی لیگ برتر نیز بردند اما سرانجام از فوتبال جدا شدند. استقلال اهواز پس از آنها، نابودی و فروپاشی را تجربه کرد و استان خوزستان به همین سادگی، یکی از تیم‌های ریشه‌دارش را از دست داد. این یکی از بزرگ‌ترین مشکلات درباره مالکان خصوصی است. آنها وقتی به هر دلیلی دیگر قابلیت ادامه دادن ندارند، تیم‌ را هم با خودشان به زیر می‌کشند. شفیع‌زاده‌ها همواره سودای مالکیت بر استقلال را نیز داشتند اما هرگز موفق به چنین کاری نشدند. با این وجود در مقاطعی، رابطه‌ای نزدیک با این باشگاه برقرار کردند. ریخت و پاش خصوصی‌ها در فوتبال، با حسین هدایتی باب شد. مردی که یک باشگاه جدید را در فوتبال ایران علم کرد و از علی پروین به عنوان مشاورش کمک گرفت. استیل آذین به بالاترین سطح فوتبال ایران هم رسید اما از آن‌جایی که هدایتی هرگز تجربه کار کردن در این سطح را نداشت و معمولا درباره قابلیت‌های مالی‌اش نیز غلو می‌کرد، فضای تیم بیشتر به یک سیرک شبیه شد. اف ث هالیوود فوتبال ایران با انبوهی از ستاره‌ها از لیگ برتر سقوط کرد. هدایتی بعدها به ریاست هیات مدیره باشگاه پرسپولیس هم رسید اما سرانجام به عنوان یک بدهکار بانکی دستگیر شد. بابک زنجانی که زمانی در راه‌آهن در نقش مالک حضور داشت نیز در فهرست مفسدان اقتصادی قرار گرفت و به زندان رفت. مه‌آفرید خسروی هم که باشگاه داماش گیلان را خریده و ستاره‌هایی مثل مهدوی‌کیا را به این تیم برده بود، در پرونده فساد اقتصادی اعدام شد. مهدی پرهام در نساجی و سیروس محبوب در انزلی نیز هرگز موفقیت بزرگی نداشتند و خیلی زود از فوتبال رانده شدند. چراکه فوتبال هیچ‌وقت «خانه» آنها نبود.

لیگ برتر در شرایط فعلی، سه مالک خصوصی دارد. حمیداوی، زنوزی و صنیعی‌فر چهره‌هایی هستند که با وجود به بن‌بست رسیدن روش‌های درآمدزایی، همچنان در فوتبال فعالیت می‌کنند. آنها البته توانسته‌اند از همین طریق، به شهرت قابل توجهی دست پیدا کنند و حتی به متن شعارهای استادیومی برسند. پس فوتبال اگر برای خیلی‌ها «نان» نداشته باشد، برای آنها محبوبیت خوبی به ارمغان آورده است. با چند تغییر ساده در فوتبال ایران، با گرفتن حق پخش و امضای قراردادهای اسپانسری، با رسیدن تبلیغات محیطی و هزینه بلیت‌فروشی به باشگاه‌ها، گره کور مالکیت خصوصی برای همیشه باز می‌شود. دیگر این نوع از مالکیت به جای ریخت و پاش محض، به یک فعالیت اقتصادی سودده تبدیل می‌شود و همه افراد فعال در بخش‌های خصوصی، برای حضور در فوتبال سر و دست می‌شکنند.