در تیم‌های ملی و باشگاهی، در تیم‌های کوچک و بزرگ، در تیم‌های بی‌هوادار و پرطرفدار، در تیم‌های سنتی و مدرن؛ ما همیشه «بدهکار» هستیم. این دیگر آشناترین داستان فوتبال ایران است. بدون شک اگر کتاب گینس سرفصلی به نام شکست در پرونده‌های فیفا داشت، فوتبال ایران رکورددار بی‌رقیب این سرفصل محسوب می‌شد. مشکل، مربیان و بازیکنانی نیستند که پول‌شان را از این فوتبال می‌خواهند. مشکل فیفا نیست که در این مورد، رای صادر می‌کند. مشکل را باید در جلسه‌های هیات مدیره باشگاه‌های مختلف جست‌وجو کرد. خروار شکست و ناکامی، حاصل «ناتوانی» انبار‌شده در کادرهای مدیریتی است. کاش فوتبال ایران به جای سرمربی خارجی، به سراغ گزینه‌های خارجی برای مدیریت باشگاه‌ها می‌رفت.

بازیکن باید در زمین بدرخشد. مربی هم باید بهترین تاکتیک را برای تیم انتخاب کند و به موقع، جریان بازی را به سود تیمش تغییر بدهد. هوادارها هم وظیفه دارند که در روزهای سخت و آسان، حامی تیم‌شان باشند. کمی «شانس» هم لازم است اما آخر ماجرا تیمی که عملا «مدیر» ندارد، خوشبخت نخواهد شد. همین حالا به فوتبال اروپا نگاه کنید. اینتر با جادوی «ماروتا» در نقش مدیر ورزشی، احیا شده است. خیلی‌ها فقط کونته را می‌بینند. خیلی‌ها به مارتینز و لوکاکو نگاه می‌کنند اما مرد اصلی این کمپین فوق‌العاده، مدیری است که توانسته همه این اسم‌ها را به بهترین شکل کنار هم قرار بدهد. در همه باشگاه‌ها، در روی همین پاشنه می‌چرخد. منچستریونایتد با مدیریت «اد وودوارد» هرگز موفق نخواهد شد. همان‌طور که تاتنهام با تصمیم‌های اقتصادی درست دنی لوی، تبدیل به یک باشگاه بزرگ شده است. در فوتبال ایران اما هرگز نمی‌توان به تصمیم‌های یک مدیر تکیه کرد. اینجا غالبا از مدیریت، چیزی به جز «مصاحبه» نمی‌دانند. اینجا غالبا منظورشان از مدیریت، در به دری میان استودیو‌ی برنامه‌های تلویزیونی مختلف است. اینجا غالبا هوچی‌گری را با مدیریت یکی می‌کنند. اینجا حتی غالبا در دوران «کوتاه» مدیریت، بارشان را می‌بندند و جیب‌شان را پر می‌کنند. داستان استراماچونی، چیزی به جز یک تلنگر دیگر نیست. تلنگری که یادمان می‌آورد باشگاه‌های‌مان را به چه کسانی سپرده‌ایم. که چطور به اعتبار فوتبال‌مان چوب حراج زده‌ایم. که چطور در رسانه‌های جهانی، خبر بدقولی‌ و وعده‌های پوچ‌مان را مرور می‌کنند. یک روز پروپئیچ دست به شکایت می‌زند و آبی‌ها را در آستانه کسر امتیاز قرار می‌دهد، یک روز مانوئل ژوزه دارایی‌های پرسپولیس را به سادگی می‌بلعد. یک روز گولچ بدون حتی یک بازی برای تیمش، به شکایت از قرمزها می‌پردازد و دادگاه را به عنوان طرف برنده ترک می‌کند. یک روز هم نوبت برانکو و استراماچونی است تا روبه‌روی مدیریت باشگاه‌های‌شان بایستند. مساله به آنها برنمی‌گردد. آنها می‌آیند و می‌روند و ما، با این مدیرها به جایی نخواهیم رسید. فاجعه «مدیریت داخلی» در فوتبال ایران، چیزی فراتر از یک زلزله است. برای اوج گرفتن فوتبال، به مدیران به مراتب بهتر و متخصص‌تری نیاز داریم. نه آنها که به جای پول ساختن برای باشگاه، با هدف پول درآوردن و اعتبار خریدن برای خودشان، روی صندلی مدیریت می‌نشینند. ما در این فوتبال، به افرادی نیاز داریم که «درس مدیریت» خوانده باشند. که تیم را از بحران‌های بزرگ و باتلاق‌های عمیق، رد کنند. نه رانت‌خوارها، نه صاحبان هتل‌های پنج ستاره، نه دوستان وزیر ورزش و نه افرادی که اساسی‌ترین پایه‌های فوتبال را هم نمی‌شناسند.

کی‌روش یک «اتفاق» بزرگ برای فوتبال ایران بود. مدیرانی که او را روی کار آوردند، حتی با سبک و فلسفه کاری‌اش نیز آشنا نبودند. او فقط یک مربی «در دسترس» بود و به همین خاطر مورد توجه مدیران فدراسیون قرار گرفت. این اتفاق برای استراماچونی هم افتاد. مدیران باشگاه استقلال نه چیزی از «دفاع خطی سه نفره» می‌دانستند، نه «اروپایی» بودن مربی برای‌شان مهم به نظر می‌رسید، نه حتی به دنبال فلسفه‌ای خاص بودند. آنها با چندین و چند مربی مذاکره کردند و هر کدام به قیمت مدنظرشان نزدیک‌تر بود را جدی‌تر گرفتند. به همین سادگی.

به همین بدمزگی. از بخت خوب آنها، استراماچونی یک مربی پرانگیزه با شخصیت «برنده» از کار درآمد. از بخت خوب آنها، استراما نتیجه گرفت و درخشید اما از طنزهای تلخ روزگار، همین بس که این مدیرها با سلاح خودشان به قتل رسیدند. استراما که قرار بود تضمین‌کننده آینده فتحی باشد، دیگر دوام نیاورد و با جدایی‌اش، پایان آقای مدیر را نیز رقم زد. استراما و کی‌روش مربیان خوبی هستند اما حتی کلوپ و گواردیولا نیز در این فوتبال، ثبات و آرامش را تجربه نخواهند کرد. مشکل جای دیگری‌ است. در جلسه‌های هفتگی هیات مدیره. خیلی نزدیک. خیلی خیلی نزدیک.  در نبود مدیریت درست، بهترین مربی‌ها هم به اوج موفقیت نمی‌رسند. با مدیریت درست اما مربیان متوسط هم اوج می‌گیرند. «مربی خارجی» مفید است و به درد هم می‌خورد اما کاش قبل از آن، به دنبال «مدیر خارجی» باشیم. مربیان خارجی با این جنس از مدیریت، خیلی زود به بن‌بست می‌رسند اما بدون شک با مدیران تحصیل‌کرده و کاربلد خارجی، حتی مربیان ایرانی هم به نتایج دلخواه‌شان دست پیدا می‌کنند. دیگر وقتش رسیده که این روند را برای همیشه عوض کنیم. با مدیرانی که فقط «تماشاگر سقوط» نیستند!