شما قربانی نیستید!

بسیاری از مربیان وطنی، رابطه ایده‌آلی با هم ندارند اما اگر تنها یک موضوع بتواند آنها را با هم متحد کند، آن دوگانه همیشگی مربی ایرانی-خارجی است. پای این ماجرا که وسط باشد، ناگهان مربیان بومی به این نتیجه می‌رسند که همکاران ایرانی‌شان حتی از دشان و مورینیو نیز بهتر و موثرتر هستند. این مرزبندی و این نزاع، هیچ برنده‌ای نخواهد داشت و بازنده‌اش، تنها فوتبال ایران خواهد بود. مدتی قبل تصور می‎شد علیرضا منصوریان و یحیی گل‌محمدی آینده مربیگری فوتبال ایران هستند اما علیمنصور در آزمون بزرگ استقلال به سختی شکست خورد و یحیی روی نیمکت پرسپولیس ثابت کرد که در هیچ شرایطی تحمل فشار، هیاهو و حواشی را ندارد همین حالا در لیگ برتر انگلیس، تنها چهار مربی انگلیسی فعالیت می‌کنند و سایر باشگاه‌ها به سراغ سرمربیان خارجی رفته‌اند. هر دو باشگاه شهر منچستر به همراه چلسی، آرسنال، لیورپول و تاتنهام در زمره باشگاه‌هایی قرار دارند که هدایت‌شان را به غیرانگلیسی‌ها سپرده‌اند

آریا  رهنورد

مفهوم «ملیت» در فوتبال امروز، بخش زیادی از اهمیتش را از دست داده است. چراکه فاصله‌ها در فوتبال به حداقل رسیده‌اند و دیگر مهم نیست که یک بازیکن و یا یک مربی، در کدام کشور متولد شده‌ و در چه کشوری مشغول به کار هستند. آنچه آینده کاری یک مربی را تضمین می‌کند نه «محل تولد» او بلکه عملکرد حرفه‌ای و فنی‌اش روی نیمکت یک باشگاه و یا یک تیم ملی است. در واقع نتایج و عملکرد، تنها معیار قضاوت مربی‌ها هستند و دیگر مرزبندی خارجی-وطنی همانند گذشته قابل اتکا به نظر نمی‌رسد. همین حالا در لیگ برتر انگلیس، تنها چهار مربی انگلیسی فعالیت می‌کنند و سایر باشگاه‌ها به سراغ سرمربیان خارجی رفته‌اند. هر دو باشگاه شهر منچستر به همراه چلسی، آرسنال، لیورپول و تاتنهام در زمره باشگاه‌هایی قرار دارند که هدایت‌شان را به غیرانگلیسی‌ها سپرده‌اند. همه نشانه‌ها حاکی از آن هستند که سفره فوتبال در یک کشور، دیگر تنها برای مربیان داخلی پهن نمی‌شود اما به نظر می‌رسد گروهی از مربیان ایرانی، هنوز این «تغییر» بزرگ در دنیای فوتبال را نپذیرفته‌اند و همچنان روی مواضع گذشته، پافشاری به خرج می‌دهند.

ایجاد دوگانه ایرانی-خارجی در بین مربی‌ها، از سال‌ها قبل در فوتبال ایران وجود داشت. 12 سال قبل اما وقتی تیم ملی با برانکو ایوانکوویچ به جام جهانی رفت، اتحادی علیه مربیان فرنگی در ایران شکل گرفت که البته نتیجه‌اش را خیلی زود در جام ملت‌های 2007 آسیا نشان داد. مدتی بعد «مجید جلالی» که آن روزها به عنوان یک مربی «مدرن» و «علم‌گرا» شناخته می‌شد، به رییس‌جمهور وقت نامه نوشت و تلاش کرد لابه‌لای سطرهای این نامه، از کیان مربیان وطنی دفاع کند. نامه جلالی البته در نهایت بزرگ‌ترین لطمه را به هویت مربیان ایرانی وارد کرد و نشان داد که برخی از این مربی‌ها علاقه چندانی به یک رقابت سالم ندارند و از همه ابزارها برای تخریب رقبای خارجی بهره می‌برند. این ماجراها بعد از جام جهانی 2014 دوباره اوج گرفتند. این بار کارلوس کی‌روش به چهره محبوب هواداران فوتبال در ایران تبدیل شده بود و این موضوع به ویژه برای کانون مربیان پذیرفتنی نبود. بلافاصله بعد از بازگشت تیم ملی به ایران، بیانیه‌های تند کانون مربیان علیه سرمربی پرتغالی از راه رسید. بیانیه‌هایی که تلاش می‌کردند فضای کاملا دوقطبی را در فوتبال ایران به وجود بیاورند. صحبت از «مربی ایرانی» صحبت از چند «گزینه محدود» است اما مربی خارجی، شامل هزاران چهره‌ای می‌شود که در کشورهای مختلف دنیا مشغول کار هستند. طبیعتا این دو گزینه در هیچ شرایطی قابل مقایسه نیستند. از میان همه مربیان خارجی، فدراسیون به سراغ کارلوس کی‌روش رفته و او را به عنوان یک «مربی معمار» جذب کرده است. طبیعتا مربیان وطنی نیز باید خوشحال باشند که کی‌روش با حضورش چیزهای تازه‌ای به فوتبال ایران اضافه کرده و فضای رقابتی را در بین مربی‌ها افزایش داده است. از واکنش آنها مقابل سرمربی پرتغالی اما به سختی می‌توان «خوشحالی» برداشت کرد. اگر تا امروز هیچ فرصتی در اختیار مربیان ایرانی قرار نگرفته بود، گلایه آنها از وضعیت موجود منطقی به نظر می‌رسید و فرورفتن‌شان در نقش قربانی نیز پذیرفتنی جلوه می‌کرد. این مربی‌ها اما به اندازه کافی برای پس دادن امتحان‌های‌شان فرصت در اختیار داشته‌اند. سال 2007 امیر قلعه‌نویی سرمربی تیم ملی شد. او در سه بازی مرحله گروهی جام ملت‌ها، سه بار سیستم تیم را عوض کرد و سرانجام در جدال چهارم با کره جنوبی، از تورنمنت کنار رفت. مدت کوتاهی بعد نوبت به «علی دایی» رسید که تنها با چند ماه سابقه سرمربیگری، نیمکت تیم ملی را از آن خودش کند. دایی با نتایجی فاجعه‌بار صعود از یکی از ساده‌ترین گروه‌های تاریخ مرحله مقدماتی برای ایران را عملا غیرممکن کرد. انتخاب «مایلی‌کهن» نتیجه‌ای به جز جار و جنجال به همراه نداشت و «افشین قطبی» که به گفته خودش دو کره را به مثل کف دست می‌شناخت، با تصاحب تنها دو امتیاز از دو نبرد با کره شمالی و کره جنوبی از صعود به جام جهانی بازماند و در جام ملت‌ها نیز قافیه را به کره واگذار کرد. در طول چهار سال نتیجه انتخاب مستمر مربی ایرانی، چیزی به جز شکست و ناکامی نبود. حتی در تیم ملی امید نیز غلامحسین پیروانی با سه بازیکن بزرگسال، از کسب حتی یک مدال در بازی‌های آسیایی بازماند و محمد خاکپور در راه رسیدن به المپیک، ناکام شد.  با این وضعیت، چرا برخی انتظار دارند تیم ملی دوباره به سراغ یک مربی وطنی برود؟

در نگاه اول، هیچ‌کس مخالف استفاده از مربیان بومی در راس هرم تیم ملی نیست اما کدام مربی از شایستگی لازم برای نشستن روی نیمکت مهم‌ترین تیم فوتبال ایران برخوردار است؟ مدتی قبل تصور می‎شد علیرضا منصوریان و یحیی گل‌محمدی آینده مربیگری فوتبال ایران هستند اما علیمنصور در آزمون بزرگ استقلال به سختی شکست خورد و یحیی روی نیمکت پرسپولیس ثابت کرد که در هیچ شرایطی تحمل فشار، هیاهو و حواشی را ندارد. امیرقلعه‌نویی در تیم ملی آزمایش شده و موفق نبوده است. درست مثل علی دایی که حالا دیگر هیچ‌کس انتظار بازگشتش به تیم ملی را نمی‌کشد. چرا فدراسیون فوتبال باید برای هدایت تیم ملی، گزینه‌ای مثل مجید جلالی را در نظر بگیرد که در 12 سال گذشته حتی یک جام به دست نیاورده است؟ حتی اگر قرار باشد جانشین کی‌روش یک روز از بین مربیان شاغل در لیگ انتخاب شود، بدون تردید افکار عمومی بیشتر با گزینه‌هایی مثل برانکو و شفر موافق خواهند بود.

مربیان شناخته ‌شده بومی به جای انتقاد همیشگی از برخورد فوتبال ایران با مربیان خارجی، باید رازهای این برخورد متفاوت را شناسایی کنند. کشف دلیل علاقه بیشتر هواداران فوتبال به مربیان فرنگی، کار چندان دشواری به نظر نمی‌رسد. دلیل رفتار متفاوت با این مربی‌ها، عملکرد متفاوت آنها در فوتبال ایران است. تردیدی وجود ندارد که اگر یک مربی ایرانی نیز دستاوردهای بزرگی داشته باشد، به همین اندازه مورد ستایش قرار خواهد گرفت. مقصر ضعف بزرگ این سال‌های مربیان وطنی، شاید چهره‌هایی هستند که به جای پرورش مربیان جدید، همچنان از متن فوتبال کنار نمی‌روند و به جای تربیت یک نسل تازه برای مربیگری در فوتبال، هنوز هم سرگرم ایراد گرفتن از مربیان خارجی هستند. شاید اگر آنها وظایف‌شان را به عنوان «بزرگ‌تر» کمی بهتر انجام داده بودند، امروز فوتبال ایران گزینه‌های قابل اعتمادی در اختیار داشت که نشستن‌شان روی نیمکت تیم ملی، یک تجربه هراس‌آور به نظر نمی‌رسید.