آریا طاری

داستان از شب‌ چراغانی منامه شروع شد؛ جایی که استقلال ریکاردو ساپینتو، شبیه به قهرمانان قصه‌های کهن، از خاکستر خویش برخاست و با صعود به مرحله حذفی لیگ قهرمانان آسیا، برای هوادارانش رویا بافت. همین هفته پیش، درخشش ستاره‌ها در آسمان آسیا چنان کورکننده بود که کسی شکاف‌های عمیق دیوارهای باشگاه را ندید. اما فوتبال، برخلاف قصه‌ها، پایان خوش را تضمین نمی‌کند. بازگشت به لیگ برتر، برای استقلال حکم بیدار شدن با پارچ آب سرد را داشت. غروب تلخ استادیوم شهر قدس، جایی که چمن زرد و زمین ناهموارش بیشتر به مخروبه‌ای جنگی شباهت داشت تا قتلگاه رقیبان، آغاز سقوطی بود که حالا آبی‌ها را در آستانه‌ یک فروپاشی کامل قرار داده است. 

در فوتبال، هیچ‌چیز دردناک‌تر از شکست خوردن توسط خودی نیست. پوریا شهرآبادی ۱۹‌ساله، وقتی توپ را به تور دروازه استقلال چسباند، فقط یک گل نزد؛ او یک بیانیه صادر کرد. او محصول همان سیستمی بود که سال‌هاست به جای پرورش بذر، به دنبال خرید میوه‌های گران‌قیمت و اغلب پوسیده از بازارهای خارجی است. شهرآبادی، با آن ساق‌های جوان و انگیزه‌ای که انگار از سال‌ها نادیده گرفته شدن می‌آمد، نماد ورشکستگی استراتژیک استقلال شد. او در زمینی درخشید که ستاره‌های میلیاردی تیم، از راه رفتن روی آن هم عاجز بودند. گلی که باعث شکست استقلال مقابل گل‌گهر شد، آینه‌ دقی بود روبه‌روی مدیران و کادر فنی؛ ببینید چه کسی را فروختید تا برای چه کسانی جا باز کنید. استقلال در روزی به گل‌گهر باخت که آکادمی‌اش، از دوردست‌ها به او نیشخند می‌زد. 

در حالی که شهرآبادی برای هر سانتی‌متر زمین بد شهر قدس می‌جنگید، نازون با آن قرارداد نجومی و القاب پرطمطراق، تصویری از بی‌تفاوتی محض بود. تماشای او در زمین، شبیه به تماشای یک توریست در وسط یک میدان نبرد بود؛ بازیکنی که نه عرق می‌ریخت و نه عِرق داشت

در حالی که شهرآبادی برای هر سانتی‌متر زمین بد شهر قدس می‌جنگید، نازون با آن قرارداد نجومی و القاب پرطمطراق، تصویری از بی‌تفاوتی محض بود. تماشای او در زمین، شبیه به تماشای یک توریست در وسط یک میدان نبرد بود؛ بازیکنی که نه عرق می‌ریخت و نه عِرق داشت. راه رفتن او روی چمن، راه رفتن روی اعصاب میلیون‌ها هواداری بود که در این شرایط اقتصادی، بلیت خریده بودند تا غیرت ببینند، نه ژست‌های بی‌حاصل. در کنار او، سحرخیزان و آزادی هم که قرار بود نقش منجی را بازی کنند، چنان در کلاف سردرگم تاکتیک‌های ساپینتو و ناهماهنگی تیمی گم شدند که گویی هرگز در زمین حضور نداشتند. این بازیکنان، خروجی پنجره‌هایی بودند که باز شدند تا استقلال را تقویت کنند، اما تنها جیب دلالان را پر کردند و تیمی ساختند که در پنج بازی اخیر، تنها یک ‌بار طعم برد را چشیده است. 

اما بحران استقلال فقط فنی نیست؛ بوی اختلاف از رختکن تیم به مشام می‌رسد. داستان جدایی احتمالی ابوالفضل جلالی و رامین رضاییان، تیر خلاصی بود بر پیکر تیمی که اتحاد، تنها راه نجاتش بود. رامین رضاییان، که با آن همه های‌وهوی به استقلال آمد، حالا خود را در میانه یک جنگ قدرت می‌بیند. صحبت‌های ساپینتو درباره رامین، فراتر از یک نقد فنی بود و بوی پایان یک رابطه را می‌داد. مرد پرتغالی که خودش همیشه لب مرز انفجار است، حالا شمشیر را برای ستاره‌های تیمش از رو بسته است. او به جای آنکه سپر بلای تیمش باشد، خود به یکی از کانون‌های تنش تبدیل شده است. وقتی سرمربی در ملاء عام علیه وزنه‌های تیمش موضع می‌گیرد، یعنی شیرازه‌ مدیریت رختکن از هم پاشیده است. جلالی هم که روزی بهترین پاسور لیگ بود، حالا در سایه‌ بی‌اعتمادی‌ها، چمدان‌هایش را برای رفتن بسته است. این جدایی‌ها در میانه فصل، پیام‌آور یک خودزنی تمام‌عیار است. 

استقلال در حالی با بحران مهره و اخراج و جدایی دست‌وپنجه نرم می‌کند که پنجره‌ نقل‌وانتقالاتی‌اش مثل قلعه‌ای تسخیرناپذیر، بسته است. بدهی‌های انباشته، سوءمدیریت‌های ادواری و بی‌خیالی محض کسانی که در این سال‌ها پشت میزهای مدیریتی نشستند، دست تیم را در پوست گردو گذاشته است. استقلال نه می‌تواند کسی را بخرد تا جای خالی نارون‌های بی‌اثر را پر کند و نه می‌تواند از خروج ستاره‌های ناراضی‌اش جلوگیری کند. این بن‌بست مدیریتی، ساپینتو را در وضعیتی قرار داده که شبیه به یک گلادیاتور بدون زره در برابر لشکری تا بن دندان مسلح است. 

حالا تمام این راه‌های پرپیچ‌وخم، تمام این دعواها، پنجره‌های بسته و شکست‌های تحقیرآمیز، به یک نقطه منتهی می‌شوند؛ نقش‌جهان اصفهان. بازی با سپاهان دیگر برای ساپینتو یک مسابقه فوتبال نیست؛ این یک گیوتین است که بالای سر او قرار گرفته. سپاهان، با آن تشکیلات منظم و انگیزه‌ صدرنشینی، منتظر است تا ضربه‌ نهایی را به پیکر نیمه‌جان استقلال ساپینتو وارد کند. اگر استقلال در اصفهان پیروز نشود، نه‌تنها فاصله با صدر به یک دره‌ عمیق و غیرقابل‌جبران تبدیل می‌شود، بلکه حکم اخراج ساپینتو نیز با جوهر ناکامی امضا خواهد شد. مرد پرتغالی می‌داند که مدیریت باشگاه، فقط منتظر یک بهانه است تا او را قربانی نتایج ضعیف خود کند. او در اصفهان، نه فقط برای سه ‌امتیاز، که برای ماندن در تاریخ استقلال می‌جنگد. 

استقلال امروز، تیمی است که هویتش را در میان قراردادهای نجومی و زمین‌های بی‌کیفیت گم کرده است. هواداری که با برد آسیایی امیدوار شده بود، حالا با هر بازی لیگ، یک قدم به ناامیدی مطلق نزدیک‌تر می‌شود. فاصله گرفتن از صدر، بسته بودن پنجره و فراری دادن ستاره‌ها، خروجی باشگاهی است که انگار کمر به نابودی خودش بسته است. بازی با گل‌گهر در شهر قدس، یک هشدار جدی بود؛ هشداری که اگر در بازی با سپاهان جدی گرفته نشود، فصل را برای استقلال در همین زمستان به پایان می‌رساند. ساپینتو بر لبه‌ تیغ ایستاده است؛ یک سویش سقوط به اعماق جدول و اخراج تلخ و سوی دیگرش بازگشتی معجزه‌آسا که شاید، فقط شاید، کمی از خشم سکوها بکاهد. اما با این رختکن پاشیده و این ساق‌های لرزان، معجزه در اصفهان، دورتر از هر زمان دیگری به نظر می‌رسد. 

استقلال امروز، شبیه به آن ساختمان زیبایی است که از بیرون چراغانی شده (آسیا)، اما از درون، موریانه‌های سوءمدیریت و خودخواهی، ستون‌هایش را جویده‌اند. آیا سپاهان تیر خلاص را شلیک خواهد کرد یا استقلال در آخرین ثانیه، راهی برای زنده ماندن پیدا می‌کند؟ هر چه هست، این نبرد، مرگ یا زندگی برای پروژه‌ ساپینتو در ایران است.