سیاست‌ خارجی پرهزینه ایران قابل دوام نیست

مردی از تبار مشهد اما متولد تهران. سال ۱۳۵۱ وارد دانشکده فنی دانشگاه تهران می‌شود و بسان هم‌کیشان دهه ۵۰ ایران، انقلابی. پایان سال ۵۵ با مدرک لیسانس از دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل شد و در بهار ۱۹۷۸ راهی دانشگاه مینه‌سوتا در ایالات متحده و از همانجا مدرک دکترا در رشته مهندسی شیمی و علم مواد را اخذ کرد. دفاع از تز دکتری در دانشگاه مینه‌سوتا همزمان شد با رفتنش به دانشگاه کالیفرنیای‌جنوبی به عنوان استادیار که تا همین امروز هم عطش وی برای تدریس برطرف نشده است. سال گذشته وقتی برای اولین‌بار کنار «محمد سهیمی» به عنوان تحلیل‌گر مقابل دوربین «محمد منظرپور» نشستم به خودم بالیدم که با او هم‌کلام شدم. بیش از یک‌سال زمان برد تا محمد این بار، نه در کنارم که در هیبت کارشناسی خبره و تحلیلگری عاشق وطن روبه‌رویم بنشیند. مخاطبان ارجمند! به میز سیاست خارجی روزنامه «توسعه ایرانی» خوش آمدید.

حمیدرضا مهدیزاده

    

سهیمی عزیز، با ورود به سال ۲۰۲۶، به نظر می‌رسد نمودار تقابل در سایه ایران و اسرائیل به مانند جنگ 12 روزه ۲۰۲۵ در حال ترسیم شدن است. با توجه به تحولات اخیر، فکر می‌کنید که  ایران توانسته بازدارندگی خود را در برابر حملات اسرائیل بازسازی کند، یا اینکه ما در حال حرکت به سمتی هستیم که فرسایش این بازدارندگی، وقوع یک جنگ تمام‌عیار در این سال را اجتناب‌ناپذیر می‌کند؟

مهم‌ترین نیروی بازدارندگی دربرابر دشمن پشتیبانی اکثریت مردم از حاکمیت، و در مرحله بعد توان نیروی‌های مسلح هستند. من همیشه معتقد بوده‌ام که بزرگترین و نیرومند‌ترین عامل بازدارندگی دشمنان ایران اتحاد ملی‌ و رضایت اکثریت مردم از حاکمیت است. آیا تصور می‌کنید که اگر رژیم صدام حسین از حمایت اکثریت مردم خود برخوردار بود، آمریکا و بریتانیا هجوم غیرقانونی خود به عراق را انجام می‌دادند؟ یقین دارم خیر. من هوادار انقلاب ۱۳۵۷ بودم، و هنوز هم معتقد هستم که آن انقلاب باید اتفاق می‌‌افتاد، چون مشروع بود، و زمینه‌های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی‌ داشت. ولی متاسفانه، در ۳۰ سال گذشته فاصله بین جمهوری اسلامی و مردم روز به‌روز عمیق‌تر شده، و این تهدیدی بزرگ برای امنیت ملی‌ کشور است. بعد از تجاوز اسرائیل و آمریکا به کشور امیدوار بودم که نظام درس لازم را از این تجاوز گرفته، و قدم‌های مهم، مثبت، و غیر قابل بازگشتی را برای پر کردن شکاف بین خود و مردم بردارد. ولی متاسفانه این‌طور نشد و هسته سخت قدرت چون به این تصور رسیده است که اسرائیل و آمریکا به ایران دوباره، دستکم به زودی، حمله نخواهند کرد، نیازی نمی‌بیند که این شکاف را پر کند. در نتیجه به نظر می‌رسد که در هنوز بر همان پاشنه می‌‌چرخد. در عین حال، فسادی که به گمان من ساختاری است، رانت‌های عظیم که باعث تولید ثروت‌های افسانه‌ای برای یک اقلیت بسیار کوچک شده، درحالی‌که اکثریت مردم در شرایط سخت بسر می‌برند، و همچنین فشار دوباره بر فعالان سیاسی باعث کم‌رنگ‌تر شدن امید برای تغییرات مثبت، دستکم در آینده نزدیک است.

عامل دوم نیروی نظامی برای دفاع از کشور است. من نمی‌دانم که نیروهای مسلح ما تا چه اندازه موفق شده‌ا‌ند که خسارات وارده در طول تجاوز اسرائیل و آمریکا را جبران کرده و آنها را ترمیم کنند. آیا، به عنوان مثال، دفاع ضد هوایی ما ترمیم شده؟ آیا سامانه‌های مدرن‌تر و کارآمدتر برای دفاع در برابر حملات هوایی نصب شده‌ا‌ند، و آیا تمامی نفوذی‌ها، جاسوسان، و خائنین به کشور که در حمله به نیروهای مسلح در یکی‌ دو روز اول تجاوز اسرائیل نقش داشتند دستگیر شده‌ا‌ند؟ من درباره هیچ‌یک از این‌ها اطلاع ندارم، اگرچه اگر اخبار دال بر تولید بسیار بالای موشک‌های بالستیک، و همچنین کمک‌های نظامی روسیه و چین به ایران، درست باشند - که نمی‌دانم هستند یا خیر - آنها برای دفاع از کشور درباره تجاوز محتمل بعدی اسرائیل بسیار امیدوارکننده هستند. ولی دو نکته در اینجا روشن است: اول برتری هوایی اسرائیل فقط و فقط به دلیل کمک‌های نظامی آمریکا، سه متحد اروپایی آن، یعنی‌ بریتانیا، آلمان، و فرانسه، و همچنین کمک برخی‌ از کشور‌های عرب منطقه نظیر اردن بود. تا زمانی‌ که این کمک‌ها وجود دارند، و ایران کمک نظامی مهم، در سطحی که آمریکا و متحدان به اسرائیل می‌دهند، از دیگران، یعنی‌ چین و روسیه دریافت نمی‌کند، کشور ما قادر به تفوق کامل، بخصوص در زمینه نیروی هوایی بر اسرائیل نخواهد بود. ولی برتری ما نسبت به اسرائیل نیز قابل‌توجه است. ایران کشوری بسیار بزرگ و اسرائیل بسیار کوچک است، حتی اگر کرانه غربی رود اردن و نوار غزه را هم ببلعد هرگز از برتری جغرافیایی ایران برخوردار نخواهد شد. به همین دلیل حملات هوایی که قادر باشد از خط دفاع هوایی اسرائیل عبور کند، قادر خواهد بود سنگین‌ترین ضربات را به اسرائیل وارد کند، که نمونه آن ‌را در دستکم ۴ یا ۵ روز پایانی تجاوز اسرائیل مشاهده کردیم. دوم، ما و اسرائیل مرز مشترک زمینی‌ نداریم، و در نتیجه حملات هوایی تنها راه برای اسرائیل است، ولی کشور پهناوری مانند ایران را فقط با بمباران هوایی نمی‌توان شکست داد.

برجام پیروزی بزرگ دیپلماسی و کشور بود

سفر نتانیاهو به کاخ سفید از سوی تحلیلگران بین‌المللی سفری جهت اقناع دونالد ترامپ برای شروع جنگ دیگری با ایران ارزیابی می‌شود. آیا شما هم وضعیت فعلی را یک مرحله «پیشا-جنگ» می‌بینید که هدفش تغییر رژیم یا تخریب زیرساخت‌هاست، یا معتقدید ترامپ ۲۰۲۶ به دنبال یک «معامله بزرگ » با تهران است و نتانیاهو صرفاً نقش کاتالیزور فشار را بازی می‌کند؟

تا زمانی‌ که سیاست رسمی‌ کشور استفاده صلح‌آمیز از تکنولوژی هسته‌ای است، ایران نمی‌تواند، و نباید به روابط خود با آژانس پایان دهد و حتی به حالت تعلیق درآورد. چه قطعنامه ۲۱۳۱ شورای امنیت سازمان ملل خاتمه یافته -که نظر ایران، چین، و روسیه است- و چه هنوز به قوت خود باقی‌ مانده باشد

این موضوع پیچیده‌ای است. ترامپ با قول پایان دادن به جنگ‌ها و مداخله آمریکا دوباره انتخاب شد. شعار استراتژیک او برای انتخاب شدن «اول آمریکا» بود به این معنا که منافع و مصالح خود آمریکا بر هر موضوع دیگری برتری دارد. ولی در عمل اینطور نشد، و حمایت کورکورانه ترامپ از اسرائیل و کمک‌های ده‌ها میلیارد دلاری آن به این رژیم، به همراه سیاست تجاوزکارانه امپریالیستی او در برابر ونزوئلا که هر لحظه ممکن است آتش جنگ مهیبی را در امریکای لاتین روشن کند، و همچنین تورم اقتصادی، بازار کار ضعیف، و تعرفه‌های گمرکی ترامپ علیه بسیاری از کشور‌ها که باعث افزایش قیمت‌ها در آمریکا و شتاب فزاینده ورشکستگی شرکت‌های کوچک که به بیکاری افزوده است، شده، پایگاه اجتماعی او را ضعیف کرده بنابراین بسیاری از حامیان سابقش او را متهم می‌کنند که به خاطر اسرائیل -نه منافع ملی‌ آمریکا- دستور تجاوز به ایران را داد، که این بر خشم پایگاه اجتماعی او افزوده است. اینجاست که باید از خود بپرسیم: آیا جنگ دیگر با ایران به سود ترامپ و دولت او است؟ 

توافق برجام، به‌رغم آنچه که رادیکال‌های جبهه پایداری ادعا می‌کنند، یک پیروزی بزرگ برای دیپلماسی و کشور بود. به همین دلیل لابی نیرومند اسرائیل با شدت تمام با آن مخالفت می‌کرد. وقتی‌ ترامپ در سال ۲۰۱۶ انتخاب شد، این لابی به فعالیت‌های خود که نمایندگی آن در داخل دولت ترامپ برعهده مایک پامپئو، وزیر خارجه مسیحی‌ آخرالزمانی او بود افزود. اقداماتی که رادیکال‌ها در تهران انجام دادند، از قبیل حمله به سفارت عربستان و تخریب آن که باعث لابیگری عربستان برای مخالفت با برجام شد، آزمایش موشکی در روز اول اجرایی شدن برجام و نوشتن «مرگ بر اسرائیل» روی موشک‌ها، و لاف‌های سیاسی رادیکال‌ها، از قبیل «ما چهار پایتخت عربی‌ را کنترل می‌کنیم»، باعث به وجود آوردن جو مناسب و دادن بهانه به ترامپ و پامپئو برای خروج از برجام و آغاز سیاست «فشار حداکثری» شد. ولی با توجه به آنچه که در بالا درباره دو عامل مهم دیگر اشاره شد، به نظر نمی‌‌آید که آمریکا مایل باشد وارد جنگ طولانی‌مدت و فرسایشی با ایران، آن هم با هدف تغییر رژیم باشد، و به نظر می‌رسد که ادامه سیاست فشار حداکثری تنها اقدام مهم آمریکا است. تاکید چند باره ترامپ درباره اینکه بمباران‌های آمریکا تاسیسات و برنامه هسته‌ای ایران را به کلی نابود کرد [به معنی‌ این که حمله دیگری لازم نیست] و اعلام این موضوع که حمله آمریکا به ایران فقط محدود به همان بود و دیگر تکرار نخواهد شد، همگی‌ دال بر عدم تمایل آمریکا به چنین جنگی تلقی می‌شود. به گمان من ترامپ مایل است که با ایران به توافق برسد، ولی‌ هنوز توسط اسرائیل و متحدان آن در داخل دولت او احاطه شده است. اگر ترامپ بتواند در برابر فشار این لابی مقاومت کند، با توجه با تغییر شدید افکار عمومی‌ در آمریکا و نگاه منفی‌ آنها به اسرائیل، جنگ دیگری محتمل نخواهد بود، چون اسرائیل بدون کمک عمیق آمریکا قادر به حمله موثر به کشور نیست.

تا زمانی‌ که سیاست خارجی‌ غیرایدئولوژیک و واقع‌بینانه توسط دیپلمات‌های مجرب به‌ کار گرفته نشوند امیدی برای لغو و یا کم کردن تحریم‌های پرهزینه وجود ندارد. مردم باید نوری را در انتهای تونل ببینند تا امیدوار شوند این نور همان قدم‌های اولیه مهم و تاثیرگذار توسط نظام برای بازگشت به سوی آنان است که به کم کردن شکاف بین نظام و مردم کمک بسیار بزرگی‌ می‌کند

در حالی که روابط ایران و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در پساجنگ 12 روزه، به نقطه به‌شدت بحرانی رسیده، صدای تندروها برای تغییر دکترین اتمی ایران هر روز بلندتر می‌شود. با توجه به تخصص شما در این حوزه، در سال ۲۰۲۶ چه سرنوشتی را برای همکاری‌های پادمانی پیش‌بینی می‌کنید و اینکه آیا آژانس همچنان می‌تواند به عنوان یک نهاد فنی عمل کند یا به ابزاری کاملاً سیاسی برای ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت تبدیل شده است؟

تا زمانی‌ که سیاست رسمی‌ کشور استفاده صلح‌آمیز از تکنولوژی هسته‌ای است، ایران نمی‌تواند، و نباید به روابط خود با آژانس پایان دهد و حتی به حالت تعلیق درآورد. چه قطعنامه ۲۱۳۱ شورای امنیت سازمان ملل خاتمه یافته -که نظر ایران، چین، و روسیه است - و چه هنوز به قوت خود باقی‌ مانده باشد.

تا زمانی‌ که ایران عضو پیمان عدم اشاعه سلاح‌های هسته‌ای است، باید با آژانس همکاری کند، منتها با یک فرق. بر اساس برجام ایران قبول کرده بود که پروتکل الحاقی پادمان را داوطلبانه اجرا کند که به آژانس قدرت بازرسی بسیار بیشتر و سختگیرانه‌تری از ایران را می‌داد. ولی حال که برجام از میان رفته است، ایران هیچگونه تعهدی برای اجرای داوطلبانه پروتکل الحاقی ندارد، و روابط تهران با آژانس محدود به همان پادمان خواهد بود. اینکه گفته می‌شود، چون رافائل گروسی مدیر آژانس تجاوز اسرائیل به ایران را به‌طور صریح محکوم نکرد؛ ما نباید با آژانس همکاری کنیم نیز اشتباه است. واضح است که گروسی به عنوان مدیر یک آژانس فنی، کاملا سیاسی عمل کرده است، ولی گروسی بعد از تجاوز، و حتی قبل از آن بارها گفت که شواهدی در دست نیست که نشان دهد ایران مشغول تولید سلاح هسته‌ای است، و احتمالا این حداکثر چیزی است که او می‌تواند به‌عنوان مدیر آژانس بر زبان آورد.

در حال حاضر مهم‌ترین موضوع سرنوشت حدود ۴۰۰ کیلوگرم اورانیوم غنی شده در سطح ۶۰ درصد است. همانطور که در یک سخنرانی ماه‌ها قبل از تجاوز اسرائیل به ایران گفتم، اگر هدف از غنی‌سازی ۶۰ درصدی، این بود که نشان دهیم قادریم غنی‌سازی در سطح بالاتر از توافق برجام، یعنی‌ ۳،۶۷ درصد به‌طور متوسط، انجام دهیم، کافی‌ بود غنی‌سازی در سطح ۱۹.۸ درصد که برای تامین سوخت راکتور پژوهشی تهران لازم است، و ایزوتوپ هسته‌ای برای مصرف پزشکی‌ برای سالانه یک میلیون بیمار در کشور را تامین می‌کند، انجام شود. ولی احدی این ادعا را که اورانیوم غنی شده در سطح ۶۰ درصد برای مصرف صلح‌آمیز است را قبول ندارد. ظاهرا هدف این بود که با غنی‌سازی در سطح نزدیک به سطح سلاح هسته‌ای [توجه داشته باشید که حتی با اورانیوم غنی شده ۶۰ درصدی هم می‌توان بمب هسته‌ای ولی احتمالا ناکارآمد، ساخت] آمریکا را مجبور به مذاکره می‌کنیم، ولی این توهمی بیش نبود، و از همان نوع ادعای «زمستان سخت» در دوران ریاست جمهوری روحانی بود که دیدیم چگونه سخت شکست خورد. در هر حال، جمهوری اسلامی و دستگاه دیپلماسی باید راه‌حلی‌ برای روشن شدن سرنوشت اورانیوم غنی شده ۶۰ درصدی پیدا کند، و اگر آنها واقعا در دسترس باشند، چاره‌ای بجز قرار دادن آنها تحت نظارت آژانس نیست، ضمن اینکه چون برجام دیگر وجود ندارد، مجبور هم نیستیم که آن ‌را به خارج از کشور بفرستیم.

 آژانس نمی‌تواند، دستکم در مورد ایران، ادعا کند که فقط یک نهاد فنی است. رفتار آن درباره ایران کاملا سیاسی بوده، و البته سیاست‌های اشتباه کشور از قبیل تاخیر در پاسخ دادن به برخی‌ از پرسش‌های مشروع آژانس، برخی‌ از پاسخ‌ها که به قول معروف حتی مرغ پخته را به خنده می‌‌اندازد، و تبلیغات گسترده رادیکال‌های داخلی‌ علیه پیمان ان پی‌ اتی، موضوع را پیچیده‌تر کرده است. یک دیپلماسی کارآمد و غیرایدئولوژیک می‌تواند از این موضوع به سود کشور استفاده کند

با همه اینها، به گمان من آژانس نمی‌تواند، دستکم در مورد ایران، ادعا کند که فقط یک نهاد فنی است. رفتار آن درباره ایران کاملا سیاسی بوده، و البته سیاست‌های اشتباه کشور از قبیل تاخیر در پاسخ دادن به برخی‌ از پرسش‌های مشروع آژانس، برخی‌ از پاسخ‌ها که به قول معروف حتی مرغ پخته را به خنده می‌‌اندازد، و تبلیغات گسترده رادیکال‌های داخلی‌ علیه پیمان ان پی‌ اتی، موضوع را پیچیده‌تر کرده است. یک دیپلماسی کارآمد و غیر ایدئولوژیک می‌تواند از این موضوع به سود کشور استفاده کند.

با این شیوه حکومت‌داری ۳۰ درصد ایرانیان را 

به زیر خط فقر مطلق برده‌اند

وضعیت اقتصادی این روزهای ملت ایران به‌حدی تاسف‌برانگیز است که شاید نظیرش را باید در تاریخ معاصر حدفاصل اشغال کشور توسط متفقین، جستجو کنیم. به عنوان کسی که همواره منتقد حکمرانی اقتصادی جمهوری اسلامی بوده‌ای، تا کی قرار است این سیستم رانتی-آقازادگی، این فشار مضاعف و توانفرسا را بر ملتی تحمیل کند که در جریان جنگ 12 روزه آنطور نجیبانه با جمهوری اسلامی برخورد کرد؟

من هم مثل شما، حمیدرضای عزیز! به شدت متاسفم که جمهوری اسلامی با این شیوه حکومت‌داری دستکم ۳۰ درصد مردم ایران را به زیر خط مطلق فقر برده است.

هیچگونه تردیدی نیست که اصولا یکی‌ از مهم‌ترین اهداف تحریم‌های کمرشکن اقتصادی، بخصوص سیاست فشار حداکثری - اگر نه تنها هدف آن- فشار سخت بر مردم است که یا نظام را وادار به عقب‌نشینی از سیاست هسته‌ای خود کند، یا مردم را به شورش وادارد. در عین حال، تحریم تنها یک عامل مهم در شرایط اقتصادی کشور است، ولی تنها عامل آن و حتی شاید مهم‌ترین عامل آن نیست. 

همانطور که در سوال به درستی تشریح کردی، سیاست‌های اقتصادی شبه نئولیبرالی، رانت‌های حیرت‌انگیزی که آقازاده‌ها و اقوام آنها را به ثروت‌های افسانه‌ای رسانده، تاسیس موسسات مالی‌ و بانک‌های خصوصی، بدون هیچگونه توجیه مالی‌ و اقتصادی و بر خلاف تمامی اصول شناخته شده که اموال مردم را غارت کرده ولی‌ برای خود ثروت عظیمی‌ فراهم کرده‌ا‌ند، فساد ساختاری شده که بر هر کجای نظام اقتصادی دست گذاشته می‌شود، فاسد است، و بسیاری دیگر از عوامل داخلی‌ نقش بسیار مهم‌ و تعیین‌کننده‌ای در شرایط کنونی اقتصادی کشور دارند. اینها البته موضوع جدیدی نیست، و اساتید داخلی‌ دلسوز کشور نظیر دکتر راغفر، بارها راجع به آن هشدار داده‌ا‌ند.

کنترل فساد، پایان دادن به رانت‌ها، بازگرداندن اموال غارت شده مردم به آنها، تامین و توزیع مایحتاج عمومی‌ مردم -نظیر آنچه در دولت مهندس میر حسین موسوی در دهه ۱۳۶۰ انجام می‌شد- حمایت از تولید کالا‌های مصرفی که باعث کاهش قیمت آنها در بازار می‌شوند، و برکناری تیم اقتصادی دولت و جایگزین کردن آن با یک تیم باتجربه و دلسوز مردم، قدم‌های مهمی‌ در راه بهبود شرایط اقتصادی کشور خواهند بود. کشور به هیچ عنوان در شرایطی نیست که جمهوری اسلامی بتواند سیاست‌های پرهزینه خارجی‌ خود را ادامه دهد. تحریم‌ها باعث قدرت گرفتن «کاسبان تحریم» و «برادران قاچاقچی» شد. به نام دورزدن تحریم‌ها، عده معدودی، از بابک زنجانی گرفته تا کنترل‌کنندگان اسکله‌هایی‌ که در کنترل دولت نیستند، به ثروت‌های افسانه‌ای رسیدند و خواهان ادامه همین شرایط هستند، و تا زمانی‌ که سیاست خارجی‌ غیرایدئولوژیک و واقع‌بینانه توسط دیپلمات‌های مجرب به‌ کار گرفته نشوند امیدی برای لغو و یا کم کردن تحریم‌های پرهزینه وجود ندارد.

چرا باید میهن‌دوستانی نظیر سعید مدنی و بسیاری دیگر در زندان باشند؟ چرا به همین زودی یادشان رفته که آنها در عین داشتن اختلاف با نظام، در تجاوز اسرائیل به ایران در کنار مردم و کشور ایستادند و تجاوز را به‌شدت محکوم کردند؟ چرا میهن‌دوستان بزرگواری مانند میرحسین موسوی و همسر ایشان هنوز در زندان خانگی هستند؟ هیچکدام از این‌ها قابل‌توجیه نیست

تا زمانی‌ که سیاست خارجی‌ غیرایدئولوژیک و واقع‌بینانه توسط دیپلمات‌های مجرب به‌ کار گرفته نشوند امیدی برای لغو و یا کم کردن تحریم‌های پرهزینه وجود ندارد. مردم باید نوری را در انتهای تونل ببینند تا امیدوار شوند این نور همان قدم‌های اولیه مهم و تاثیرگذار توسط نظام برای بازگشت به سوی آنان است که به کم کردن شکاف بین نظام و مردم کمک بسیار بزرگی‌ می‌کند.

چند روز پس از پایان تجاوز اسرائیل و آمریکا به ایران در مصاحبه‌ای گفتم که نظام می‌تواند به سرعت قدم‌های مهمی‌ برای بازگشت به طرف مردم بردارد. برخی‌ از این قدم‌ها عبارتند از آزادی همه زندانی سیاسی-عقیدتی - نه آنهایی که نفوذی و یا جاسوس هستند، و یا با گروه‌های تجزیه‌طلب همکاری داشته‌ا‌ند - پاکسازی «صدا و سیما» با کنار گذاشتن مدیریت کنونی که نماینده یک اقلیت بسیار کوچک است، نه صدای ملی‌ کشور، لغو نظارت استصوابی، منحل کردن مجلس کنونی که فقط برای کشور هزینه‌ساز بوده و حتی در اوج بحران‌های اقتصادی به دعوا‌های مضحک سیاسی خود ادامه می‌دهد، و برگزاری انتخابات آزاد برای آن بدون نظارت استصوابی تا نمایندگان واقعی مردم انتخاب شوند، و قدم‌های دیگری نظیر اینها. بدون تردید، اگر مردم حس کنند که آشتی ملی‌ آغاز شده، و نظام قدم‌های مهمی‌ برای اشتباهات گذشته خود برمی‌دارد و به نیاز‌های آنها توجه دارد، فاصله خود را با حاکمیت کم کرده و در شرایط حمله دشمن به ایران با جان و دل از کشور دفاع خواهند کرد. 

چرا باید میهن‌دوستانی نظیر سعید مدنی و بسیاری دیگر در زندان باشند؟ چرا به همین زودی یادشان رفته که آنها در عین داشتن اختلاف با نظام، در تجاوز اسرائیل به ایران در کنار مردم و کشور ایستادند و تجاوز را به‌شدت محکوم کردند؟ چرا میهن‌دوستان بزرگواری مانند میرحسین موسوی و همسر ایشان هنوز در زندان خانگی هستند؟ هیچکدام از این‌ها قابل‌توجیه نیست.

چرا نظام چشم خود را بر بدعهدی‌های روسیه بسته است؟

بر اساس اسناد فاش شده از آرشیو امنیت ملی آمریکا درباره مذاکرات ولادیمیر پوتین و جرج دبلیو بوش، دیگر بر همگان ثابت شده که روسیه همواره از کارت ایران جهت معامله با غرب استفاده کرده است. از سوی دیگر، همراهی صریح چین با بیانیه‌های امارات درخصوص جزایر سه‌گانه، با خشم عمومی مردم روبرو شده است. آیا این دو قدرت، یک ایرانِ «تضعیف‌شده و محتاج» را به یک ایرانِ «مقتدر و مستقل» ترجیح می‌دهند تا همچنان از آن به عنوان سپر بلای خود در برابر غرب استفاده کنند؟

روسیه و چین دو موضوع مجزا هستند. به گمان من، همانطور که تاریخ دستکم ۲۰۰ سال گذشته نشان داده است، روسیه تزاری بعد هم شوروی بلشویکی و حالا هم روسیه پوتین همواره از ایران استفاده کرده‌ا‌ند، بدون اینکه سود مهمی‌ نصیب ایران شده باشد.

به عنوان مثال، روسیه سامانه اس-۴۰۰ خود را به ترکیه، عضو مهم پیمان ناتو فروخت، ولی به ایران نفروخت. چرا روسیه شش قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل درباره ایران را در دوران محمود احمدی‌نژاد وتو نکرد؟ لیست بدعهدی و بی‌‌وفایی روسیه به ایران بسیار طولانی است. البته به روسیه نمی‌توان خرده گرفت، چون آنها به دنبال منافع خود هستند. پرسش این است که چرا برخی‌ از دولتمردان ما چشم خود را بر حقیقت می‌بندند؟

چین ولی‌ با روسیه متفاوت است. نگاه چین به ایران، نگاه یک قدرت جهانی‌ به ایران به‌عنوان یک متحد بالقوه نیرومند در خاورمیانه است. ولی در عین حال، هم به دلیل شرایط داخلی‌ کشور [فساد، رانت، جدال دائمی بین گروه‌های گوناگون سیاسی که باعث عدم ثبات در تصمیم‌های سیاسی می‌شود؛ نبود یک توافق ملی‌ واحد درباره لزوم روابط نزدیک با چین، و غیره] و هم به دلیل تحریم‌ها و بسیاری از جنبه‌های غلط سیاست خارجی‌ ایران، چین ایران را یک کشور پرریسک می‌داند که با احتیاط با آن برخورد می‌کند. اگر نظام سیاسی به چین این اطمینان را بدهد که برای آن متحد خوب و باثباتی خواهد بود، چین می‌تواند به ایران کمک‌های مهمی‌ بدهد.   

محمد سهیمی عزیز، ممنون از شما.