رادیکالها توفان خشم خود را بر سر باهنر ریختند
صدای تازه از حاکمیت علیه حجاب اجباری!

سخنان مسعود پزشکیان و محمدرضا باهنر درباره نداشتن اعتقاد به اجبار در حجاب، موجی از واکنشهای تند در میان اصولگرایان برانگیخت. در حالی که دولت سعی دارد از درگیریهای فرهنگی فاصله بگیرد، تندروها حجاب را آخرین سنگر ایدئولوژیک خود میدانند و حاضر نیستند از آن عقبنشینی کنند.
به گزارش رویداد 24، سخنان اخیر مسعود پزشکیان درباره نداشتن اعتقاد به اجبار در حجاب و اظهارات محمدرضا باهنر مبنی بر اینکه «حجاب اجباری نیست و حزباللهیها تنها 10 درصد جامعهاند»، بار دیگر مسئله حجاب را به صدر اخبار سیاسی کشور بازگرداند. واکنشهای تند اصولگرایان رادیکال به این سخنان، از حملات صریح در صحن علنی مجلس گرفته تا هجمههای سازمانیافته در فضای مجازی، پرسش تازهای را مطرح کرده است: آیا سیاست فرهنگی جمهوری اسلامی در حال تغییر است یا رادیکالها نگران از دست دادن آخرین سنگر خود در عرصه ایدئولوژیکاند؟
اظهارات پزشکیان زمانی مطرح شد که او در پاسخ به پرسشی درباره اجرای قانون عفاف و حجاب گفت اعتقادی به اجبار در مسائل اعتقادی ندارد و دولتش قصد ندارد از روشهای قهری استفاده کند. این موضع، از سوی بسیاری از ناظران نشانهای از تغییر آرام در سیاست فرهنگی کشور تلقی شد. در ادامه، محمدرضا باهنر، سیاستمدار باسابقه و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، نیز با صراحت گفت که از ابتدا به حجاب اجباری اعتقادی نداشته و معتقد است تنها ده درصد جامعه را حزباللهیها تشکیل میدهند و نود درصد مردم صرفاً میخواهند زندگی عادی و آیندهای روشن داشته باشند. این جملات در فضایی بیان شد که حتی چهرههای میانهرو معمولاً از ابراز چنین دیدگاهی پرهیز میکردند.
حمله به باهنر از تریبون مجلس
اما این سخنان خشم جریان تندرو را برانگیخت. محمدتقی نقدعلی، نماینده اصفهان، در صحن علنی مجلس خطاب به باهنر گفت: «از خون برادر شهیدت خجالت بکش! چطور کسی که نایبرئیس همین مجلس بوده حالا میگوید حجاب مستند قانونی ندارد؟» روزنامه کیهان نیز با لحنی تندتر از همیشه نوشت که استفاده از واژه «حجاب اجباری» خود ترفندی از سوی دشمنان اسلام و انقلاب است تا حجاب را ضد آزادی جلوه دهند.
علی نیکزاد، نایبرئیس مجلس، نیز در حمایت از نقدعلی گفت که اظهارات باهنر باعث نگرانی متدینان شده و نباید درباره چنین موضوعی اظهار نظر کرد.
همچنین ذوالنوری، نماینده قم گفت: وضعیت حجاب در کشور قابل قبول نیست؛ متدینین نگران و دلخورند. برای جلب رضایت تعدادی هنجارشکن، مؤمنین را از دست ندهید.
روحالله حریزاوی، قائممقام سازمان تبلیغات اسلامی، هم در واکنشی طعنهآمیز نوشت: «باهنر باش و مصلحتاندیش، شرمسار باش ز عاقبت خویش!»
جنجال حرفهای باهنر در فضای مجازی
در فضای مجازی، چهرههای نزدیک به جبهه پایداری حملات خود را به سطحی بیسابقه رساندند. اما در مقابل، شماری از فعالان سیاسی و روزنامهنگاران از باهنر دفاع کردند. احمد زیدآبادی در یادداشتی کنایهآمیز نوشت: «جنگ غزه رو به پایان است، برجام هم به رحمت ابدی رفته، مذاکره با اروپا و آمریکا در کمای عمیق است و رفع فیلترینگ هم که از دستور کار خارج شده. تندروها حالا به چه چیز گیر دهند؟ جز حجاب و پوشش زنان؟ وقتی برنامهای ایجابی برای حل مشکلات وجود ندارد، برنامهای سلبی برای اذیت مردم
طراحی میشود.»
سعید مالکی، فعال رسانهای، نیز نوشت: «میدانید چرا به باهنر حمله میکنند؟ چون جماعتی که اصولاً با واقعیت مشکل دارند، از شنیدن واقعیت برآشفته میشوند. واقعیت از نظر آنها فقط همان ده درصدی است که کشور را ملک خود میدانند.»
عقبنشینی آرام در مقابل خواست مردم
نکته قابل تأمل اینجاست که هم پزشکیان و هم باهنر سخنان خود را بدون هیچ تکذیب یا توبیخی از سوی نهادهای بالادستی بیان کردند. در گذشته، هرگونه اظهار نظر مشابهی با واکنشهای سریع همراه میشد. این سکوت معنادار از سوی دستگاههای رسمی، اما این گمانه را تقویت کرده که میان حاکمیت و جامعه نوعی توافق نانوشته در حال شکلگیری است؛ توافقی برای کاهش سختگیریها در حوزههای فرهنگی و واگذاری مسئولیت سبک زندگی به خود مردم.
به نظر میرسد که مسئولان دریافتهاند واقعیت اجتماعی کشور دیگر اجازه تداوم روشهای سابق را نمیدهد. پس از سالها تنش و مقاومت در برابر تغییرات نسلی، حاکمیت اکنون با جامعهای مواجه است که سبک زندگی و ارزشهایش با سیاستهای رسمی فاصله گرفته است. بنابراین، عقبنشینی آرام از طرحهای قهری، نه نشانه ضعف، بلکه اقدامی برای مدیریت تضادهای اجتماعی است. حتی اگر این تصمیم بهصورت رسمی اعلام نشود، شواهد نشان میدهد که دولت جدید تمایل دارد از برخورد مستقیم در موضوعاتی، چون حجاب و فیلترینگ پرهیز کند و اولویت را به حل بحرانهای اقتصادی بدهد.
حرف حساب تندروها چیست؟
اما در سوی مقابل، رادیکالها که در حوزههای اقتصادی، سیاست خارجی و اجتماعی دستاوردی نداشتهاند، اکنون تنها میدان ممکن برای نمایش قدرت خود را در همین مسائل فرهنگی میبینند. حمله به باهنر، در حقیقت، نوعی هشدار به سایر سیاستمداران اصولگرا بود تا از «خط قرمز ایدئولوژیک» عبور نکنند. آنها میدانند که هر نرمشی در این حوزه به معنای از دست رفتن پایگاه محدود، اما پر سروصدایشان است. در شرایطی که سفره مردم کوچکتر و نارضایتی اجتماعی بیشتر شده، تنها راه بقای این جریان آن است که افکار عمومی را از اقتصاد به حجاب منحرف کند.
واقعیت این است که شکاف امروز میان دولت و جریان رادیکال نه درباره اصل حجاب، بلکه درباره روش مواجهه با جامعه است. پزشکیان و باهنر هر دو بر ارزشهای دینی تأکید دارند، اما باور دارند که ایمان و باور قلبی با اجبار شکل نمیگیرد. این همان چیزی است که جریان تندرو نمیتواند بپذیرد؛ زیرا موجودیت سیاسی خود را بر کنترل اجتماعی بنا کرده است. اما تاریخ سیاست ایران نشان داده هر جا قدرت به جای اقناع، به اجبار متوسل شده، نتیجهای جز گسترش نافرمانی اجتماعی در پی نداشته است.
یک بحران درون جریانی
بهنظر میرسد اکنون بخشی از حاکمیت به این درک رسیده که با مردم نمیتوان به زبان تهدید سخن گفت. سخنان باهنر از همین منظر مهم است؛ او نه یک فعال مدنی، بلکه سیاستمداری از دل ساختار قدرت است که در بالاترین سطوح تصمیمگیری حضور دارد. بنابراین، وقتی چنین فردی از پایان دوران اجبار سخن میگوید، بهسختی میتوان آن را صرفاً «نظر شخصی» دانست.
در این میان، واکنش افکار عمومی نیز قابل توجه بود. بسیاری از کاربران شبکههای اجتماعی از اظهارات باهنر استقبال کردند و آن را نشانهای از تغییر گفتمان در سطوح بالای قدرت دانستند. در مقابل، گروه کوچکی از کاربران اصولگرا تلاش کردند با ادبیات خشمآلود و مذهبی، این تغییر را نفی کنند. اما واقعیت این است که وزن افکار عمومی دیگر با گذشته قابل مقایسه نیست. جامعه امروز ایران از خطوط قرمز رسمی عبور کرده و این عبور، نه با شعار بلکه با واقعیت روزمره زندگی مردم تثبیت شده است.
حجاب در این میان تبدیل به آخرین سنگر ایدئولوژیک شده است؛ سنگری که تندروها تلاش میکنند تا آخرین نفس از آن دفاع کنند، زیرا فرو ریختن آن، به معنای پایان گفتمان اقتدارگرایی فرهنگی خواهد بود. در مقابل، دولت پزشکیان بهنظر میرسد تصمیم گرفته مسیر آرامتری را طی کند؛ مسیری که شاید بتواند شکاف مزمن میان دولت و جامعه را کاهش دهد.
در نهایت، حمله رادیکالها به باهنر تنها یک نزاع شخصی یا جناحی نیست؛ بلکه نشانهی بحران درونی جریانی است که سالها بر طبل کنترل و اجبار کوبید و امروز میبیند جامعه دیگر آن فرمانها را جدی نمیگیرد. اگر نهادهای تصمیمگیر کشور این واقعیت را بپذیرند، شاید بتوانند فصل تازهای از سیاستورزی عقلانی را آغاز کنند. اما اگر دوباره صدای افراطیون بر منطق غلبه کند، نتیجه چیزی جز بازتولید خشم، شکاف و بیاعتمادی نخواهد بود.
همانطور که زیدآبادی نوشت، وقتی برنامهای برای بهبود وضعیت اقتصادی و سیاسی وجود ندارد، برخی ترجیح میدهند مردم را با محدودیتهای فرهنگی سرگرم کنند. اما جامعه امروز ایران دیگر نه سرگرم میشود و نه خاموش. خواست عمومی روشن است: احترام، آرامش و حق انتخاب در سبک زندگی. شاید زمان آن رسیده که سیاست نیز، همانند جامعه، واقعیت را بپذیرد.
دیدگاه تان را بنویسید