نگاهی به سریال «وحشی»، ساخته هومن سیدی
وحشی یا دروغگو! بدشانس یا متجاوز؟

محمد تقیزاده
از اسم و عنوان سریال که شروع کنیم به صفت وحشی میرسیم، مخاطبان سریال بهخوبی میدانند که انتساب این صفت تنها به داوود اشرف با بازی جواد عزتی ممکن است اما چهقدر این صفت در این شخصیت جلوه کرده و سیدی توانسته آن را به ظهور و بروز برساند؟ واقعیت این است که داوود اشرف سریال وحشی بیش از آنکه وحشی باشد، بدشانس و دروغگو است. لااقل تماشای 8 قسمت فصل یک این تلقی را به تماشاگر سریال میدهد که با فردی بدشانس طرف است که از بدِ روزگار دچار اتفاقات ناگوار شده و قصدی هم در این وقایع ندارد! از سوی دیگر، حجم زیاد پنهانکاری و نگفتن حقیقت، باعث شده شخصیت داوود فردی دروغگو انگاشته شود که برای به دام نیفتادن، هر بار با یک ترفند و حیلهای، دروغ میگوید و پلیس و اطرافیان را فریب میدهد بیآنکه در هیچ یک از این لحظات دچار هیچگونه عذاب وجدان یا ناراحتی حتی در خلوت خود شود. این در حالی است که سیدی بههیچوجه داوود اشرف را فردی خبیث و پلید بالفطره نشان نداده که عذاب وجدان گرفتن او غیرقابلتصور شود.
از بدشانسی بهعنوان یکی از صفات مهم داوود اشرف در سریال گفته شد اما این حجم از بدشانسی با چه انگیزهای به او نسبت داده میشود و اصولاً آیا ممکن است همه چیز و همهجا از بدشانسی بهعنوان توجیه اتفاقات استفاده کرد؟ واقعیت این است که سناریست سریال سیدی، در بسیاری از اوقات از سادهترین و پیشپاافتادهترین ترفندها برای توجیه و تفسیر رفتارها و اتفاقات استفاده کرده و نتیجه آن شده که نه شخصیتها عمق پیدا کردند و نه اتفاقات، منطقی و باورپذیر از آب درآمدهاند.
از وجوه جزئی تماتیک از قبیل بدشانس بودن داوود که بگذریم، میتوان به منطق کلی درام نیز ایراد وارد کرد بهنحویکه نه شخصیتها و نه داستانکها نمیتوانند در مسیر سریال باورپذیر باشند، هرچند ممکن است به دلیل برخی کنشهای غافلگیرکننده در آن واحد، جذاب عمل کنند. برای نمونه می توان به مسیر کلی سریال اشاره کرد: سریال در قسمت ابتدایی با فضایی کارگری شروع می شود که گویی قرار است فضای عدالتخواهانه و سوسیالیستی را تداعی کند. در ادامه و با وقوع قتل بچهها، به نظر میرسد که با یک قصه معمایی و جنایی طرف باشیم اما خیلی زود و در حد همان قسمتهای ابتدایی، این دو محور و فضا فراموش و رها میشود و با بروز قتل غیرعمد دوم، سریال وارد فضای زندانی و دادگاهی میشود.اما این تمام ماجرا نیست و سازندگان تصمیم می گیرند که در دو سه قسمت انتهایی، فضای عاشقانه سریال را نیز شکل و گسترش دهند و از این رو به سراغ عشق رها و داوود می روند که یکی از مبهم ترین و بی منطق ترین بخش های سریال است.
ارتباط عاطفی یا اصولاً دونفره رها و داوود اشرف نیز تضاد و تناقض کم ندارد که سبب شده مخاطب سریال تا حد زیادی دستکم گرفته شده متصور شود: ماجرا پس از کشوقوسهای فراوان، به ابراز علاقه و بهنوعی خواستگاری داوود از رها در ماشین شروع میشود که رها در پایان اپیزود، جواب رد به درخواست داوود میدهد اما این یکی دیگر از لحظات غافلگیرکننده سریال است که کارکرد یکبار مصرفی بیشتر ندارد چرا که در اوایل قسمت بعد، رها بدون هیچ توضیحی و تأکید بر اینکه به داوود جواب رد داده با او هم کلام میشود و حتی یک شب بعد، شاهد حضور داوود در خانه رها هستیم. گویی این ارتباط شبانه بعدتر به اعترافگیری و رودست زدن به داوود توسط رها انجامیده اما مخاطب همیشه غافلگیر در این سریال متوجه نمیشود که چگونه رها که روز قبل به داوود جواب رد داده، شب بعد او را به خانهاش دعوت کرده و از او اعتراف گرفته است. آیا او از عشق و علاقه داوود برای رسیدن به هدف خود و نخستین پیروزی دوران کاریاش استفاده کرده و گرنه اگر از اول نقشهای در کار بوده چرا شباهت داوود با معشوقه قبلی رها مطرح میشود و طوری تصویرسازی میشود که گویی این ارتباط عاطفی از سوی رها و یا موردتوجه رها نیز بوده است؟
وحشی هومن سیدی همانند زخم کاری محمدحسین مهدویان جذاب و غافلگیرکننده است اما دریغ از عمق و باورپذیری که در این سریالها باشد و همین سبب شده به مجموعههایی یکبارمصرف و نه ماندگار بدل شوند. هم مهدویان هم سیدی بهخوبی بر وجوه تأثیرگذار و غافلگیرکننده سینما و جادوی آن آگاهی دارند اما وجوه عامهپسند و تجاری این مدیوم سبب شده که این دو، بیش از آنکه به عمق داستان و فیلمنامه دقت داشته باشند بر اتفاقات غافلگیرکننده و حضور جذاب سلبریتیها تأکید کنند و نتیجه آن شده که هر دو سریال، باوجود برخی امتیازات، به آثاری ماندگار و استاندارد بدل نشوند.
در کنار ایرادات یادشده دو امتیاز اصلی در سریال وحشی وجود دارد، نخست حضور موفق نابازیگران و یا بازیگران فیلم اولی و شناخته نشده است که باعث شده لحظات حضور و رونمایی از این افراد نیز، سکانسهای جذابی از آب در بیاد. برای نمونه به حضور دادستان، قاضی و پدر و مادر بچهها در قسمتهای آخر توجه کنید که چقدر خوب و طبیعی در مقابل دوربین نقشآفرینی کردند.
در انتها باید به حضور ضعیف دو بازیگر اصلی فیلم یعنی نگار جواهریان و جواد عزتی اشاره کرد که این ضعف نه بهخاطر ناتوانی این دو در بازیگری بلکه بهخاطر ایرادات فیلمنامه در شخصیتپردازی بوده است که سبب شده در درجه اول جواد عزتی نتواند از شمایل مالک مالکی در زخم کاری و شمایل کمدی در فیلمهایی چون تمساح خونی فاصله بگیرد. نگار جواهریان نیز به دلیل شخصیت مبهم و نامعقول خود در فیلمنامه، اگرچه تلاش زیادی کرده که چهرهای جذاب، سرد و زیرک از خود نشان دهد اما بیش از یک کاراکتر سورئال که گاهی در حد یک پرستو ظاهر میشود و گاهی بسیار حاذق و فریبکار است، جلوهگری داشته و نتوانسته یک کاراکتر ماندگار و باورپذیر از خود ارائه دهد.
دیدگاه تان را بنویسید