فائزه ناصح، دکترای روانشناسی عمومی

فیلم «شعله‌ور» داستان پدری معتاد به قرص ترامادل است که دنیای پر از شکست، حسادت وحسرت وی را به تصویر می‌کشاند. داستانِ مردِ میانسالی است که از همسرش جدا شده و با مادرش زندگی می‌کند؛ وی رابطه چندان مطلوبی با پسر جوانش ندارد و قهرمانِ زندگی او محسوب نمی‌شود. در زندگی شخصی‌ به سبب مواجهه با انواع و اقسام شکست‌ها و سرخوردگی‌ها، به فرد به شدت عصبی و پرخاشگر تبدیل شده و جامعه و مردم اجتماع را همانند نامردانی می‌بیند که حق او را خورده اند. براین اساس به شدت از اطرافیان، دوستان، آشنایان و حتی برادرش بیزار است و معتقد است روزگار اصلا با او سر سازگاری نداشته و هیچ وقت رویِ خوشِ خود را به او نشان نداده است. «فرید»  شخصیت اصلی مردِ داستان دارای خلق‌و‌خوی به خصوصی است؛ افکار مالیخولیایی وی همراه با حسادت‌های بی و‌قفه و لجاجت‌های مغرضانه‌اش کاملا گویای داشتن ذهنِ بیمار او می‌باشد؛ افکار وسواسی‌ او که نشان‌دهنده تضاد‌های درونی و بیرونی زندگی‌اش است، گاهی آنقدر باعث آزار و اذیتش می‌شوند که سبب بروز و جوشش رفتارهای سادیستیک در وی می‌شود. «فرید» باتوجه به اتفاق‌هایی که در خلال داستان رخ می‌دهد بطور ناگهانی تصمیم می‌گیرد در ناکجاآبادی که هیچکس وی را نمی‌شناسد به زندگی خود سر‌و‌سامان بدهد، به امید آنکه شاید دیگر در پیش چشم مردم این شهر فردی شکست خورده به نظر نرسد. در طول فیلم و با پیشروی هرچه بیشتر، لحظه به لحظه مخاطب به وجوه منفی شخصیت مرد داستان پی می‌برد؛ مردی که یک «سادیست» به تمام معناست که گهگاهی رفتار‌های مازوخیستی نیز از خود به معرض نمایش می‌گذارد. در فیلم «شعله‌و‌ر» مردی را می‌بینیم که بی‌مسئولیتی در قبال پدر بودن و وظایف همسرداری را به حد کمال رسانده است.

باتوجه به تمام موارد ذکر شده، شخصیت مرد داستان از «اختلال شخصیت سادیستیک» رنج می‌برد. این دسته از بیماران از الگوهای رفتاری خشن، سوء‌استفاده‌گرانه، تحقیرآمیز همراه با لجاجت‌های حسادت گونه که صرفا متوجه افراد دیگر است بهره می‌برند. آنها بطور واضح و آشکار برای ایجاد درد و رنج در دیگران با بی‌رحمی و قساوتِ بسیار زیادی به خشونت‌های فیزیکی نیز دست می زنند؛ افراد مبتلا به این اختلال از تحقیر و خوار کردن اطرافیان در انظار و ملا‌عام لذت می‌برند و کیف می‌کنند. با این تفاصیل بطور کلی می‌توان گفت «سادیسم» به حالتی اطلاق می شود که فرد مبتلا از طریق آزار و اذیت رساندن به دیگران، احساس لذت و رضایتمندی را کسب می‌کند و به عبارتی نوعی «دیگرآزاری» تلقی می شود که فرد بدون همراهی ذره‌ای رحم و شفقت با قساوتِ تمام در‌پی صدمه رساندن به دیگران است. براساس یافته های روانشناسی اصطلاح «سادیسم» در قرن هجدهم از نام «مارکی دوساد» اشراف‌زاده فرانسوی که از افسران ارتش فرانسه و همچنین نویسنده آثار عاشقانه جنسی بوده، گرفته شده است. وی به سبب اعتقادش به آزادی جنسی بی‌حد و حصر، زنان قربانی خود را به شدت مورد تجاوز قرار می‌داد و به همین علت و به سبب شکنجه‌های روانی، جنسی، و جسمی وارد بر قربانیانش، دستگیر و به تیمارستان روانه شد. به همین ترتیب از آن به بعد اشخاصی را که به منظور کسب لذت و خوشی خود، به دیگران صدمه و آسیب می‌رسانند را با نام بیماران مبتلا به «سادیسم» یاد می‌کنند. اختلال شخصیت «سادیسم» جزء زیرشاخه‌های اختلالات دیگری همچون اختلال شخصیت ضد‌اجتماعی، وسواس و خودشیفته طبقه‌بندی می‌شود. فرد «سادیستیک» بخاطر داشتن افکار وسواسی آزار‌دهنده در درون خویش و همچنین عدم توانایی مهار، کنترل و مقاومت در‌برابر نیاز‌ها و فشار‌های درونی‌اش، بدون ذره‌ای احساس عذاب وجدان به رفتارهای سادیستیک دست می‌زند؛ این دسته از افراد به غیر از حفظ منافع شخصی خودشان به هیچ چیز دیگری نمی‌اندیشند و برای رسیدن به مقاصد خود از هیچ تلاشی برای صدمه و آسیب رساندن به افراد اجتماع خودداری نمی‌کنند. روانشناسان معتقدند هیچ علت روشن و مشخصی برای این اختلال شخصیت مطرح نشده، اما پرواضح است که «سادیسم» ریشه در کودکی فرد دارد و عوامل تاثیر‌گذاری همچون شیوه‌های تربیتی والدین، بی‌مهری، تحقیر و نادیده‌گرفتن فرد در کانون خانواده، سخت‌گیری‌های افراطی و بی‌دلیل و یا بالعکس بی‌بند‌و‌باری‌های اخلاقی و بی‌قید و شرط، بحث‌ها و جنجال‌های دائمی در خانواده، و همچنین عقده‌ها و تعارضات حل نشده ‌دوران کودکی همگی از جمله فاکتور‌های بسیار مهم در شکل‌گیری این اختلال هستند که سبب می‌شوند فرد نتواند جایگاه خود را در خانواده بدست‌ آورد و به همین سبب بدنبال انتقام گرفتن از جامعه برخیزد. کارشناسان روانشناس باتوجه به تمام مسائل مطرح شده اظهار دارند مرحله اول و حیاتی برای درمان تمام مبتلایان به اختلالات شخصیت این است که خود فردِ مبتلا، باید بیماری‌اش را بپذیرد و احساسِ نیاز به درمان در وی شکل بگیرد تا بتواند تصمیم به تغییر بگیرد؛ در این میان نیز اعضای خانواده و حمایت آنان در کنار کمک‌ها و راهنمایی‌های مشاورین و متخصصین روانشناس از جمله عوامل مهمی محسوب می‌شود که نقش عمده ای در روند بهبودی فرد مبتلا خواهند داشت.