لودگی در یک تراژدی تاریخی!

« وقایع اتفاقیه» روایت قتل امیرکبیر است از زاویه و نگاهی دیگر و در بستر امروز و اکنون؛ گرچه در نهایت همانی را نشان می‌دهد که نمایش‌ها و داستان‌های پیشین نشان داده‌اند و گفته‌اند. خانواده‌ای که در حال سفر خارج از کشورهستند و در هواپیما نشسته‌اند؛در آب‌های مثلث برمودا سقوط می‌کنند. پدر و پسر این خانواده از این طریق به گذشته و دوران ناصرالدین شاه پرت می‌شوند؛ پسر که مورد لطف و محبت و توجه ناصرالدین شاه قرار گرفته به هر ترتیبی تلاش می‌کند جلوی قتل امیرکبیر را بگیرد اما نمی‌تواند؛زیرا حتی با سفر به گذشته نمی‌توان آن‌چه را که قرار است اتفاق بیفتد یا اتفاق افتاده است تغییرداد. تاریخ همواره مسیر خاص خود را طی کرده است.

آذر فخری

نویسنده:  علی موسویان

کارگردان: شهرام عبدلی

بازیگران: مریم معصومی، سولماز غنی، نصرت میرعظیمی، علیرضا ناصحی، بهناز بستان دوست، افشین غیاثی، علی بنایی، مهدی قمر، شهرام عبدلی و سیروس اسنقی

یک تراژدی در بستر کمدی!

«وقایع اتفاقیه»، آن‌چنان که شهرام عبدلی، کارگردانش می‌گوید، بازنگری و بازخوانی این حادثه است از زاویه‌ای دیگر و اگر چنین حادثه تلخی، روی به سمت کمدی دارد و تماشاگر را می‌خنداند دقیقا به این دلیل است که زاویه نگاه تغییر کرده است و آدم‌هایی از امروز و عصر مردن به دوران ناصرالدین شاه سفر کرده‌اند و با این جابه‌جایی، طبیعی است که موقعیت حالت طنز به‌خود می‌گیرد. 

این نمایش در پی آن است که نشان دهد با قرار گرفتن افراد در عصروزمانه و طبعا در شرایطی غیر از شرایط زندگی خودشان، با مسائل چگونه مواجه می‌شوند و آن مسائل با حضور آنان چه شکل خاص دیگری پیدا می‌کند. 

شهرام عبدلی نام کار خود را «کمدی جابه‌جایی» می‌گذارد؛ سبکی که در آن، با جابه‌جایی تاریخی و جغرافیایی افراد، حتی یک ابژه تراژیک چهره طنز به‌خود می‌گیرد. هر چند می‌توان این ایراد اساسی را به نمایش وارد کرد که چرا و چگونه ماجرای قتل یک قهرمان محبوب ملی، دستمایه یک نمایش طنز و حتی موزیکال می‌شود؟ آیا با چنین رویکردی، انتظار داریم تماشاگر به این قتل و ماجرایی تا این حد تراژیک بخندد؟ و اصلا چرا باید بخندد؟

عبدلی خودش معتقد است نباید آدم‌ها و لاجرم حوادث را مطلقا تک رنگ دید؛ آدم‌ها و حوادثی که پدید می‌آورند؛ خاکستری‌اند، منتهی برخی تیرگی بیشتری دارند و برخی روشنی بیشتر. عبدلی حتی در مورد شخصیت ناصرالدین شاه سعی کرده است او را فردی باسواد و حساس نشان دهد، شاهی که در زمانه خودش به زبان فرانسه مسلط بود و دوربین را وارد این مملکت کرد. پس او موجودی کاملا سیاه و سفاک نیست و ویژگی‌هایی دارد که تا کنون دیده نشده و از این زاویه باید نشان داده شود. 

 یک تراژدی موزیکال

وقایع اتفاقیه، نمایشی موزیکال است. موزیکالی که نوازندگانش در صحنه نمایش حضور دارند و به‌صورت زنده در خدمت نمایش‌اند و ۱۲ ساز را می نوزاند. عبدلی در توجیه چنین تمهیدی می‌گوید:«در این روزها تماشای چنین اثری که فضای شاد و مفرحی دارد ضمن این‌که در خط داستانی آن پیام‌ها و حرف‌هایی وجود دارد، بسیار مناسب است.»

این ایراد اساسی  به نمایش «وقایع اتفاقیه» وارد است که چرا و چگونه ماجرای قتل یک قهرمان محبوب ملی، دستمایه یک نمایش طنز و حتی موزیکال می‌شود؟ آیا با چنین رویکردی، انتظار داریم تماشاگر به این قتل و ماجرایی تا این حد تراژیک بخندد؟ و اصلا چرا باید بخندد؟

اما در عین حال موسیقی نمایش را حاصل ترشحات ذهنی خودش می‌داند و نگاه و حسی که به اثر داشته است و نهایت تلاشش گریز از کلیشه‌های چسبیده به شخصیت و ماجرای امیرکبیر بوده است. 

اما واقعیت این است که اغلب مسائل مربوط به دوران قاجار و بخصوص ناصرالدین شاه، معمولا به سخره گرفته می‌شوند. در این نوع نمایش‌ها،درباریان و همراهان شاه  ابله و دلقک نشان داده می‌شوند. حتی اگر عبدلی خواسته باشد زاویه نگاه متفاوتی داشته باشد و با رویکرد کمدی جابه‌جایی به این تراژدی نگاه کند، نمی‌تواند و نباید چنین واقعه تاریخی جدی را و حقیقت پنهان در آن‌را به سخره بگیرد تنها به این دلیل که با تمهید طنز و موسیقی تماشاگر را به سالن بکشاند و سعی در دیده شدن داشته باشد. 

ما باید وقایع مهم تاریخی را با جدیت و موشکافانه دنبال کنیم و به‌صورتی دراماتیک به مخاطبان و تماشاگران نشان بدهیم. وگرنه این روزها اغلب صحنه‌های نمایش در تسخیر شبه نمایش‌های طنز و لوده‌گری‌هایی هستند که مردم را به اندازه کافی و گاه بیش از اندازه کافی می‌خنداند. پس چه دلیلی دارد که یک واقعه و شخصیت محبوب دستمایه یک نمایش طنز موزیکال بشود. 

وظیفه وکار یک نمایش تاریخی چیست؟ آیا شکسپیر نیز فجایع تاریخی سرزمینش را با چنین روشی به صحنه برده است؟ نقش درام در این میان چیست وقتی با یک فاجعه تاریخی و بازخوانی آن مواجه هستیم؟!

اگربخواهیم واقعه مهم و اسفباری چون قتل امیرکبیر را که کشور ما را صد سال به عقب راند در تئاتر به نظاره و بررسی بنشینیم، لازم است کل موضوع وحواشی آن‌را مورد تحلیل و نقد و بررسی دقیق قراردهیم وعلل وقوع آن‌ها را واکاوی کنیم و به حقیقت دست یابیم و از این رهگذر چراغی برافروزیم برای نسل حاضر و نسل‌های بعدی .ببینیم چگونه شد که ناصرالدین شاه  را به جایی رساندند که دستور قتل پیر و مراد و مرشد و استاد خود را صادر کرد.

وظیفه وکار یک نمایش تاریخی چیست؟ آیا شکسپیر نیز فجایع تاریخی سرزمینش را با چنین روشی به صحنه برده است؟ نقش درام در این میان چیست وقتی با یک فاجعه تاریخی و بازخوانی آن مواجه هستیم؟!

امیر کبیر مردی بود با چهره مردانه، قوی بنیه،با نگاه و کلامی نافذ، جوانمرد، باهوش و اندیشمند وعالم، مرد خدا و زاهدمنش وبلند طبع. تمام این ها می تواند انگیزه حسادت اطرافیان و از دلایل قتل امیرکبیر باشد. این دلایل خاص است که باید در نمایش تاریخی مورد واکاوی قرار بگیرند.  ناصرالدین شاه  می‌دانست امیر کبیر در حال انجام چه تغییراتی است و با او موافق بود . اما دسیسه‌ها و فتنه‌های دسیسه چینان وخیانت‌کاران وجاسوسان و... مانع کار هر دو شدند. 

نمایش وقایع اتفاقیه می‌خواهد که از فتل امیر بگوید.  اما در حد همان کمدی تکراری و کلیشه‌ای (علی رغم ادعای عبدلی) باقی می‌ماند که بارها به انحاء مختلف شاهد آن بوده‌ایم .