فائزه ناصح، دکترای روانشناسی عمومی

«تئاتر بد» نمایش عقده‌های فروخورده و خفه شده بسیاری از انسان‌های اطراف ما‌ست؛ افرادی که در کشمکش‌های درونی با زندگی و سرنوشت خویش به‌ دنبال فرصتی طلایی برای عقده‌گشایی و انتقام از دیگران هستند. البته کاراکتر‌های نمایش «تئاتر بد» جزو آن دسته از افرادی هستند که بستر لازم برای انفجار خشم فروخورده خویش را فراهم آورده‌اند تا احساس نفرت و انتقام رخنه کرده در وجود خود را بالا بیاورند و بر سر آدم‌های بی‌گناه خالی کنند. درواقع این تئاتر انسانی عصیان‌گر را به معرض نمایش می‌گذارد که افسار مهار خویش را از دست داده و اکنون هیولای سیاه پر از کینه، عقده و حقارت درون وجودش بیدار شده و به دنبال راهی برای ابراز شدن است. سیاهی درونی که کنترل را بدست گرفته و بدون ذره‌ای تامل به عواقب کار‌ها، به انجام هر رفتار خشونت‌آمیزی دست می‌زند و در این راه از هیچ قدرت و قانونی نمی‌هراسد؛ زیرا صدای درون، اخلاقیات و وجدان در وجود چنین انسان‌‌نماهایی به دلیل لمس تجربیات دردناک دوران کودکی کشته شده است.

 در «تئاتر بد»، شاهد باز شدن دمل چرکی سرشار از عقده‌ و حقارت‌های مردی هستیم که بخاطر تنبیه‌ها، کتک‌ها و شکنجه‌های پدر از همان دوران کودکی حس انتقام، کینه‌جویی و شکنجه‌گری را در خود پرورش داده و اکنون در دوران بزرگسالی با فرصتی که به دست آورده، به شکنجه‌گری‌ وحشتناک‌تر از پدر تبدیل شده که از تخریب، کشتن و انجام قتل هیچ ترسی ندارد. «تئاتر بد» براستی نمایش نسل‌هایی از زندگی‌های بد است؛ جوان‌هایی که اکنون حامل تجربه‌های زشت و خشونت‌بار به افراد جامعه هستند. از منظر آسیب‌شناسی بهتر است بگوییم داستان جوان‌های «تئاتر بد» از یک سو بی‌درایتی و بی‌مسئولیتی والدین در تربیت و پرورش فرزندانی ضد اجتماعی و قانون‌شکن را نشانه گرفته که همچون علف هرز فقط رشد کرده‌اند  و از سوی دیگر بطور آشکار بر بی‌توجهی مسئولان کشور نهیب زده که با نادیده‌گرفتن نیاز‌های جوانان، فراهم نکردن فرصت‌های شغلی و همچنین بوجود نیاوردن امکانات تفریحی سالم، در رشد این حجم از خشم و تنفر در وجود آنان نقش و سهم بسزایی دارند.

از منظر روانشناسی می‌توان گفت فروید به عنوان پدر علم روانکاوی بر پایه مطالعات علمی، اندیشه‌ها و فرضیات خود در طول سالیان، راجع به دو غریزه «مرگ و زندگی» در انسان صحبت کرده است؛ «غریزه زندگی» همان امیال، خواستن‌ها و تمایلات نهفته در وجود آدمیان است که با وجود آن به بقا، عشق، تعاون، همکاری و لذت روی می‌آوریم و «غریزه مرگ» نیز همان نخواستن‌های انسان‌ها است که غضب و خشونت به عنوان ماحصل آن می‌تواند انسان را به سوی نفرت، انتقام، عداوت و رفتارهای پرخاشگرانه همچون تخریب و کشتن سوق دهد. بر این اساس انسان‌ها برای ادامه زندگی خود به این دو دسته از امیال نیاز دارند. اما گاهی شرایط به گونه‌ای پیش می‌رود که بخاطر تحمل استرس‌ها، فشارهای عصبی یا ناامیدی‌ها، فرد عموما به سمت متلاشی شدن پیش می‌رود و  «غریزه مرگ» را در زندگی پر رنگ‌تر می‌کند. درواقع افراد بر سر خواستن‌هایی که یا بدست نمی‌آیند یا از بین رفته‌اند زندگی خویش را وقف سائق مرگ و ویرانی می‌کنند و با آسیب زدن به محیط و اطرافیان درخدمت ارضای نیاز‌ها و خواسته‌های تمام ناشدنی «غریزه مرگ» قرار می‌گیرند.

 بر‌اساس مطالعات و پژوهش‌های آسیب‌شناسی روان‌شناسان معتقدند افراد به دو دلیل است که شکنجه‌گر می‌شوند و از انجام اعمال خشونت‌آمیز دچار احساس عذاب وجدان نمی‌شوند؛ نخست آنکه از یک طرف این دسته از افراد به دلیل داشتن والدی مستبد و شکنجه‌گر، دوران کودکی پر‌تنش و استرس‌زایی را پشت سر گذاشته‌اند و از طرفی دیگر هم بخاطر نبود الگوی تربیتی مناسب برای پرورش و شکل‌گیری سازمان شخصیت، نظام روانی و هوش اخلاقی رشدیافته‌ای ندارند؛ از اینرو نمی‌توانند برای سائق پرخاشگری و خشم خویش جایگزین مناسبی اتخاذ کنند. بنابراین این دسته از کودکان که به هر دلیل هوش اخلاقی را کسب نکرده‌اند در معرض خطرهای جدی هستند. همچنین به دلیل وجدان متزلزل، ضعف در مهار کردن امیال، رشدنیافتگی حساسیت‌های اخلاقی و شکل‌گیری باورهایی که به گونه‌ای نادرست هدایت شده‌اند، تا حد زیادی به عقب‌افتادگی اخلاقی و اجتماعی دچار شده و در بزرگسالی به شخصیت‌های نابهنجار و ناموفق تبدیل می‌شوند.

باتوجه به مطالب مطرح شده می‌توان گفت دوران کودکی بخصوص شش سال اول زندگی یکی از مهمترین و سرنوشت‌ساز‌ترین ایامی است که والدین باید تمام تلاش خود را به کار برند تا فرزند خویش را در فضایی گرم، صمیمانه و لبریز از عشق بزرگ کنند تا به این ترتیب نیاز دوست داشتنی بودن و احساس امنیت در وجود کودک نهادینه شود. همچنین به عنوان نکته آخر به پدران و مادران تاکید می‌شود که در شکل‌گیری و رشد نظام ارزشی و هوش اخلاقی کودکان از هیچ تلاشی فروگذاری نکنند و در مقابل خواسته‌ها، تمایلات و رفتار‌های ناخوشایند، نا‌به‌جا و پرخاشگرانه آنان تسلیم نشوند و در مسیر پرورش فرزندانی توانمند و سالم حتما از مشورت های متخصصان روان‌شناس نیزاستفاده کنند.