آرزو احمدزاده ، راهنمای طبیعت‌گردی

گاهی تقویم دست یاری به اهالی سفر می‌دهد و چند روز تعطیل پشت سر هم را پیش روی گردشگران می‌گذارد. این سفر نیز مربوط به یکی از همان چند روز تعطیلی‌های سال گذشته است. پاییز بود و فصل جنگل و سعی کردیم کمی دورتر برویم و استان گلستان بهترین گزینه بود. پس صبح زود اولین روز تعطیلی به سمت گلستان راهی شدیم اما نه از مسیر معمول و کرانه دریای خزر. مسیری دیگر را برای رسیدن به جهان نما انتخاب کردیم. به سمت دامغان و پس از آن به سمت روستای آستانه رفتیم. جاده خاکی پیش روی‌مان بود که درنهایت به گلوگاه می‌رسید. در ابتدای مسیر خاکی مکانی مناسب برای استراحت و صرف نهار یافتیم و کمپ نهار برپا شد. بعضی از دوستان به دنبال چوب بودند و تلاش می‌کردند تا آتشی برپا کنند تا بعد از نهار چایی ذغالی آماده کنند، ما در حال آماده کردن نهار بودیم و بچه‌ها مشغول بازی و گشت‌زنی در طبیعت. نهار را همگی دور هم و بر سر یک سفره بزرگ خوردیم و چای داغ را نوشیدیم و مسیر را به سمت گلوگاه ادامه دادیم. از پیچ و خم‌های خاکی گذر کردیم تا به روستای سفیدچاه رسیدیم.

در فاصله‌ای نه چندان دور از روستا کمپ شبانه‌مان را برپا کردیم. تا نیمه‌های شب مشغول بازگویی خاطرات سفرهای قدیمی بودیم. کم کم از نفرات دور آتش کم شد و آبی روی آتش ریختیم و به چادرهامان پناه بردیم که پرستاره‌ترین هتل دنیاست. صبح زود یکی از دوستان به روستا رفت و از مسجد روستا حلیم نذری آورد، آه که چقدر آن حلیم داغ در آن هوای مه آلود جنگلی دلچسب بود. بعد از صبحانه دوباره به راه افتادیم. کم کم پوشش گیاهی مسیر تغییر کرد و درختچه‌های کوچک تبدیل به درختان تنومند شدند و اینگونه ما وارد جهان‌نما شدیم و به سمت روستای درازنو رفتیم. درازنو یکی از دهکده‌های ییلاقی استان گلستان است که در بلندترین ارتفاعات کردکوی قرار دارد. این روستا آنقدر مرتفع است که از بلندای آن می‌توان منظره حیرت‌انگیز بیش از 10 شهر و ده‌ها روستا در استان‌های گلستان و حتی مازندران را مشاهده کرد. چشم‌انداز انتهای شرقی دریای مازندران و خلیج گرگان از این روستا بدون اغراق یکی از زیباترین منظره‌هایی بود که تا به حال دیده بودم. کمی از ظهر گذشته بود که به دراز نو رسیدیم و چادرها را در انتهای روستا در فضایی مناسب برپا کردیم. امروز را به خودم مرخصی دادم و مسولیت نهار را به دوستان دیگر سپردم و بر بلندای دراز نو نشستم و به دریای ابر زیر پایم خیره شدم. گویی از پنجره هواپیما به بیرون می‌نگرم چرا که من بر فراز ابرها بودم و در دنیای خودم غرق شده بودم که با صدای یکی از دوستان از خیال خود بیرون آمدم و با چشم برهم زدنی بر سر سفره نهار نشستم. نهار را خوردیم و بعد از استراحت گشتی در روستا زدیم. هرچند که در شهر از مغازه گردی و خرید فراری هستم، اما خرید کردن از مغازه‌های روستایی همیشه یکی از الویت‌های من در سفر است. کمی میوه خریدیم و شب دور آتش میوه‌های روستایی که عطر میوه تازه می‌دادند خوردیم. صبح طبق معمول اکثر سفرهایی که در روستا اقامت داریم صبحانه را با لبنیات محلی شروع کردیم و بعد از آن کمی در جنگل قدم زدیم و از آرامش جنگل کمال استفاده را بردیم و و ای‌کاش آن تعطیلی هیچوقت تمام نمی‌شد و ما همانجا در کردکوی می‌ماندیم. درازنو را هرگز فراموش نمی‌کنم، جهان‌نما بهشت گلستان است.