بیتا یاری

«عکس گرفتن با زیبایی‌ها چه کسی را تاکنون زیبا کرده؟ آیا ذات و سلیقه کسی را تغییر داده است؟»

چه بجا و دقیق گفته آن آهنگساز جاودان شده با آهنگ‌هایش در خاطر ما که این پندار سمی است و البته بر کسانی امر را مشتبه ساخته. و باز باید حرف او را دوباره تکرار کرد و پرسید: «عکس گرفتن با زیبایی‌ها، یعنی زیبا شدن؟»

روی سخن با کسانی است که چیزی ندارند، نیاندوخته‌اند، نساخته‌اند، نیاورده‌اند و خلق نکرده‌اند اما به خاطره‌ها دستبرد می‌زنند، از آن چیزی برمی‌دارند و یا آن را دست‌کاری می‌کنند. کسانیکه می‌خواهند از اقبال جمعی به خاطره‌ها بالا بروند و خاطره‌ها را پله‌ای می‌کنند تا روی آن پا بگذارند و دیده شوند. و نمی‌دانند که ای‌بسا پله بشکند و در آن فروروند. اما از فرط نادانی آن‌قدر آن را مطلق می‌پندارند که پیش از دیدن نتیجه، خود را بالا رفته حس کنند. و این چیزی نیست جز حماقت که آن را انتهایی نیست.

سال‌هاست که یک عده در موسیقی پاپ فرض می‌کنند به سبب داشتن هواداران متعدد مجازند که هر کاری بکنند. ازاین‌رو، روزی از مرگ همسر برای بازطرح و خرید توجه به خود بهره ببرند و روزی با خط انداختن روی خاطره‌های جاودان مردم. و این تنها یک‌چیز را نمایان می‌کند: افول و پسرفت، ابتذال و تباهی.

بنیامین بهادری، که توانسته چندین سال بدون خواندن و بدون ساخت اثری جدید، با حضور در برنامه‌های تلویزیونی خود را در خاطر مردم نگاه دارد، در برنامه دورهمی آهنگ ترانه «کودکانه» را برای دستکاری و اجرای زنده انتخاب کرده بود البته با شعری نوین که بر همان آهنگ وزین اسفندیار منفردزاده می‌نشست

و این رنگی است که سال‌هاست بر چهره موسیقی پاپ پیداست و عده‌ای بیخودی در آن دست‌وپا می‌زنند که این ورطه باتلاق گونه را شاداب و پرشکوفه جا بزنند دریغ از آنکه اندکی بفهمند در این گنداب چیزی نمی‌روید.

وقتی سال‌هاست منتقدان موسیقی حاضر نیستند درباره جریان موسیقی پاپ فعلی چیزی بنگارند ازآن‌رو نیست که چیزی برای نقد کردن وجود ندارد بلکه آن را بی‌حاصل‌تر از آن می‌بینند که بخواهند قلم بچرخانند. چراکه در هوای عفن، بوی خوش مجال پراکندن نمی‌یابد.

و منتقدان رسانه بارها بر تلویزیون تاخته‌اند که در پایین آوردن سلیقه مخاطب نقش عمده را دارد و در این سال‌ها هر امر مبتذل و نکوهش شده‌ای در آن جا داشته و دارد الا آثار وزین.

و نوروز امسال که بوی بهار در آن جاری نبود و عیدانه جایی در آن نداشت، همین‌قدر نخواستنی بود که این روزها گذراندیم به همین تلخی، به همین سختی تحمل ناکردنی با تلویزیونی که اگرچه در جهت ارتقای سطح سلیقه هنری مخاطب نمی‌کوشد اما اجازه می‌دهد در آن خطی بر چهره خاطرات جاودان مردم بیندازد.

خواننده پاپ، بنیامین بهادری، که توانسته چندین سال بدون خواندن و بدون ساخت اثری جدید، با همین حضور در برنامه‌های تلویزیونی خود را در خاطر مردم نگاه دارد، آهنگ ترانه «کودکانه» را برای دستکاری و اجرای زنده انتخاب کرده بود البته با شعری نوین که بر همان آهنگ وزین اسفندیار منفردزاده می‌نشست. ترانه‌سرا کلماتی را به دنبال هم آورده بود و آهنگ را نیز در نظر داشت که چارچوب آن بیرون نریزد، خواننده نیز هر چه در چنته داشت همان بود که خواند. به همان شلی و وارفتگی، به همان نچسبی و نازلی. این همان چیزی بود که اتفاق افتاد و البته خواننده از آن راضی بود. اما آیا این اتفاق همین است که دیدیم؟ و فقط این اجرای پست و نازل مساله ماست؟ راستی چه کسی به او اجازه داده است که روی چنین خاطره سترگی افکار نازلش را اجرا کند؟ چرا باید درجایی که رسانه ملی خوانده می‌شود کسی جرات چنین جسارتی به خاطرات مردم را داشته باشد؟ چه کسانی از کثیف کردن آهنگهای خاطره شده ما و مصادره کردن آنها به نفع خود لذت می‌برند؟

انفجار این گرایش به پستی، صدایش تا آنسوی مرزها رسید و آهنگساز و ترانه‌سرای اثر سترگی که آن را در تلویزیون به پایین‌ترین کشیدند و بر چهره ممتازش از عفن بدسلیقگی پاشیدند، به اعتراض به این دستبرد برخاستند.  

آن‌گونه که اسفندیار منفردزاده، آهنگساز ترانه کودکانه، در اعتراض خود این عمل خواننده پاپ را بی‌شرمی خوانده و آن را دستبرد توصیف کرده است و نوشته: « سلیقه مفهومی نسبی است، اما اعتمادبه‌نفس در بی‌سلیقه بودن، به‌طور مطلق شرم‌آور است.»

و این همان متر و معیاری است که می‌تواند به دست ما بدهد از وضع موجودی که در آن به سر می‌بریم. با افرادی بی‌سلیقه مواجهیم که از کارهایی که با اعتمادبه‌نفس مطلق خویش در منتهای کج‌سلیقگی انجام می‌دهند شرمی ندارند. زمانه‌ای که در آن احترام به‌حق مؤلف و صاحب اثر به‌درستی و تمام رعایت نمی‌شود و برخی خود را مقید به کسب اجازه از صاحب اثر نمی‌دانند و حداقل‌های احترام به پیشکسوتان و بزرگان را رعایت نمی‌کنند. البته بماند که در رسانه ملی سال‌هاست حق مؤلفین آثار موسیقایی رعایت نمی‌شود و بارها در دعواهای این‌چنینی کسی نتوانسته است صداوسیما را موظف به رعایت قانون کپی‌رایت نماید.

نوروز امسال که بوی بهار در آن جاری نبود، همین‌قدر نخواستنی بود که این روزها گذراندیم به همین تلخی، به همین سختی تحمل ناکردنی با تلویزیونی که اگرچه در جهت ارتقای سطح سلیقه هنری مخاطب نمی‌کوشد اما اجازه می‌دهد در آن خطی بر چهره خاطرات جاودان مردم بیندازد

ازاین‌رو چنین عملی در صداوسیمایی که عادت به عدم رعایت کپی‌رایت کرده دور از ذهن نیست. و اتفاقاً مروج چنین کارهای دور از اخلاق نیز هست که در این سالها عده‌ای را به بهره‌برداری مجانی از آثار دیگران سوق داده است و ابایی از بی‌شرم نامیده شدن ندارد. اما دستکاری خاطره‌ها و پایین کشیدن یک اثر سترگ دیگر بی‌مایگی ترانه‌سرا و خواننده است که حتی از درک آن عاجزند. و این مساله‌ای نیست که آنها درک کنند چراکه اگر چنین درکی داشتند خلافی از آنها سر نمی‌زد و چنانچه برای خود حرمتی قائل بودند از دستبرد به دیگر آثار که تا پنجاه سال پس از مرگ مؤلف نیز مشمول قانون کپی راست است و هر کاری منوط به اخذ اجازه کتبی است خودداری می‌کردند و رسوایی را نمی‌خریدند که چنین بی‌شرم و وقیح نامیده شوند. اما گویا در این دوران افول سلیقه و هنر حتی شکایت از چنین کسانی نیز درس عبرتی نمی‌سازد که اگر بود آن هنگام که اردلان سرفراز از چند خواننده پاپ شکایت کرد و آنها مجرم شناخته شدند پرونده این موضوع بسته می‎شد اما ابتذال در عمق جان موسیقی پاپ رخنه کرده آن‌چنان‌که مدام رسوایی‌های این‌چنینی رو می‎شود و بازهم جریان بیمار موسیقی پاپ این سالها در این مرداب به نشخوار مشغول است. موسیقی‌ پاپی که در دو دهه بعد از انقلاب با شیوه کپی‌برداری از اصل (خوانندگان لس‌آنجلسی) به وجود آمد و بعد به کپی از خود مشغول شد آن‌گونه که چند صدای نزدیک به زنانه که هوادارانی یافتند دنباله گزار شدند و دنباله‌های آنان نیز کپی کردند و هوادار یافتند. بعد هم به کپی و بازاجرای آثار پرمخاطب پرداختند و حالا نیز هرازگاهی خبری از عدم کسب اجازه و رعایت قانون کپی می‌رسد و شکایتی که در پی آن تیتر خبرها می‌شود. آیا این موسیقی از ابتدا به شیوه صحیح پایه‌گذاری شده است؟